6- علم خداوند، علم حصولى فعلى تام - دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین در باره علم الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین در باره علم الهی - نسخه متنی

محمد ذبیحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه سوم: مشايين مى‏گويند: «علم تام به علت، موجب علم تام به معلول است‏» . ازاين‏رو هرگاه ذات شيئى بدون هيچ اعتبار ديگرى علت و موجب معلول باشد علم به ذات او، علم به عليت او نسبت‏به معلول هم مى‏باشد و علم به عليت او نسبت‏به معلول، باعث علم به آن معلول نيز خواهد بود.به‏عبارت ديگر چنانكه هر معلولى از لوازم علت تامه خودش به‏شمار آيد، علم به آن نيز از لوازم علم به علت تامه‏اش مى‏باشد.

صدرالمتالهين بعد از بيان اين مقدمات مى‏گويد: واجب‏الوجود وجودش عين ذات و ذاتش سبب تام همه ممكنات است.او به ذات خود علم دارد، از اين‏رو به معلولات، از آن حيث كه موجودند، عالم است، نه به ماهيات آنها به تنهايى و با قطع نظر از وجودات آنها، زيرا ماهيات از اين حيثيت‏به تنهايى معلول نيستند چنانكه مشايين معتقدند - كه ماهيت‏ها را معلول مى‏دانند ليكن ما وجود اشياء را معلول مى‏دانيم - از اين‏رو علم واجب تعالى به جميع اشياء به حضور آنهاست در پيشگاه خداوند نه به حصول صور علميه‏اى كه مطابق آن در خارج است.

5- 1- 2- اشكال دوم: مشائين صور مرتسمه را عين ذات نمى‏دانند بلكه آنها را لوازم ذات مى‏دانند، اگر سؤال شود: آيا لوازم وجود ذهنى‏اند يا لوازم وجود خارجى يا لوازم مطلق‏اند - با قطع نظر از وجود خارجى و وجود ذهنى؟ فرض اول وسوم در باره حق‏تعالى معنا ندارد زيرا او وجودش عين ذاتش است و اگر ملزوم (يعنى ذات واجب) خارجى است لازم آن نيز خارجى است، چون لوازم از جهت لزوم تابع ملزومند، پس باقى مى‏ماند فرض دوم كه لوازم، لوازم خارجى باشد و اين خلاف مفروض است چون فرض بر اين بود كه جواهر حاصل در پيشگاه خداوند جواهر ذهنى‏اند و همچنين اعراضى كه حاصل در آنجا است ذهنى‏اند، گرچه مفهوم عرض در خارج به وجهى بر كل صور عقليه اعم از جواهر و اعراض خارجى صدق مى‏كند. (15)

5- 1- 3- اشكال سوم: (16) قبول نظريه ارتسام صور در ذات بارى‏تعالى، مستلزم صدور كثرت از شى‏ء واحد است، زيرا بنابر راى مشاء چيزى اگر بخواهد وجود بگيرد بايد صورتش پيش از آن موجود باشد پس صدور عقل اول مشروط است‏به اينكه صورتش پيش از او باشد تا بتواند وجود بگيرد و اين صورت اولى (يعنى صورت عقل اول) علت‏براى دو چيز است; يكى علت‏حصول لازم مباين است (زيرا صورت اولى لازم ذات است ولى مباين با ذات نيست و در ذات مرتسم است اما وجود خارجى عقل اول گرچه لازم حق تعالى است ولى لازم مباين است چون مرتسم در واجب نيست‏بلكه جداى از واجب تعالى است) و ديگر اينكه علت دومين صورت مرتسمه در خارج است.

شايد كسى بگويد اين دو فعل از دو جهت صادر شده‏اند; ذات بارى تعالى به لحاظ ذات، علت معلول اول است و همين ذات به لحاظ علمى كه به خود دارد منشا اولين صورت علميه است و اين صورت مرتسمه، علت‏براى دومين صورت مرتسمه مى‏گردد.بنابراين دو چيز هم عرض از واجب صادر شده است: يكى معلول اول (عقل اول) به لحاظ خود ذات و يكى اولين صورت مرتسمه به لحاظ علم ذات به خودش.و از صورت مرتسمه اول فقط صورت مرتسمه دوم صادر شده است.

صدرالمتالهين از اين كلام دو پاسخ مى‏دهد:

1- طبق توجيه شما، وجود معلول اول و علم به آن در يك رتبه است و علم به معلول اول مقدم بر ايجاد آن نمى‏باشد، در حالى‏كه آنچه سبب شده كه مشايين قايل به صور مرتسمه شوند توجيه علم بارى به ماعدا قبل از ايجاد ماعدا بوده است و چنانچه صورت عقليه معلول اول، منشاء ايجاد آن نباشد، اصل مذهب مشايين باطل خواهد شد.

2- برفرض صحت كلام فوق، راى مشاء در علم واجب به عقل باطل است، يعنى علم واجب به عقل اول حضورى است، زيرا در صورتى كه ذات بارى‏تعالى علت‏براى ذات معلول اول باشد - چنانكه حق همين است و مشاء نيز بدان معترفند - و علمش علت‏براى اولين صورت مرتسمه باشد، از دو حال خارج نيست; يا دو علت، مغاير با هم‏اند و يا عين هم هستند، فرض اول مستلزم تركيب در ذات بارى‏تعالى است و فرض دوم مستلزم وحدت معلولها (وجود عقل اول و علم واجب به عقل اول) است.در اين‏صورت، علم واجب به عقل اول همان وجود عقل اول مى‏شود (يعنى علم حضورى) و اين خلاف نظر مشايين است.

5- 1- 4- اشكال چهارم: صور عقلى هرچند مخصصات فراوانى پيدا كند، به لحاظ ذات، صدق بر كثيرين مى‏كند چون ملاك جزيى بودن يك شى يا احساس است‏يا علم حضورى; بر اين اساس اگر علم واجب تعالى به اشياء به ارتسام صور باشد واجب تعالى علم به جزييات خواه كائنات فاسده و خواه ابداعيات نخواهد داشت و نفى علم جزيى از خداوند در نهايت‏سخافت و بطلانش واضح است، زيرا تمامى موجودات چه كلى و چه جزيى از او صادر شده‏اند و مبدا همه موجودات (عقلى، حسى، ذهنى وخارجى) اوست و فيضان صدور اشياء جداى از انكشاف و ظهور آنها نيست.

6- علم خداوند، علم حصولى فعلى تام

آنچه به مشاء نسبت داده‏اند پذيرفتن صور مرتسمه است كه همان علم حصولى است ليكن اين علم حصولى از كاستى‏هايى كه علم حصولى ممكنات دارد مبراست، زيرا علم حصولى گاهى علت معلوم خارجى است و گاهى معلول آن است; (17) قسم اولى فعلى و قسم دوم انفعالى است.بطور قطع، در نظر مشايين - بخصوص شيخ الرئيس - علم حصولى خداوند علم حصولى فعلى است، زيرا به نظر وى نظام عينى عالم - كه نظام احسن است - تابع نظام علمى حق‏تعالى است و نظام علمى او نظامى متبوع است كه تابع ذات متعالى اوست. (18)

ابن‏سينا ضمن تقسيم صور عقلى به فعلى و انفعالى (19) مى‏گويد: هريك از اين دو گاهى كسبى است و توسط غير پديد مى‏آيد و گاهى ذاتى است‏يعنى وجود گرفتن آن مربوط به ذات خود عالم است و احتياج به معلم ندارد و علم حق تعالى علمى فعلى و ذاتى است. (20)

بنابراين علم حصولى حق همانند علم ما به طلوع خورشيد با سربرآوردن خورشيد از پشت افق نيست‏بلكه علم حصولى فعلى است، نظير آنجا كه صورت بنا را بنا در ذهن ترسيم و سپس آن را در خارج ايجاد مى‏كند.همچنين علم فعلى حق تعالى از نوع علم فعلى ناقص نيست‏بلكه علم فعلى او سبب تام براى معلوم است.يعنى عالم براى تحقق معلوم محتاج غير نيست، به عنوان مثال، شخصى كه از روى ديوار بلند حركت مى‏كند به محض تصور سقوط، سقوط مى‏كند و هيچ عامل ديگرى در آن تاثير ندارد، اما معمارى كه صورت بنا را در ذهن ترسيم كرده علمش فعلى است ليكن فعلى تام نيست چون شكل‏گيرى خانه در خارج بستگى به عوامل ديگرى از قبيل مصالح، كارگر و...دارد.

/ 10