موقعيت فلسفه اسلامي (3) - موقعیت فلسفه اسلامی (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

موقعیت فلسفه اسلامی (3) - نسخه متنی

سید حسین نصر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












موقعيت فلسفه اسلامي (3)

آنچه
دنياي اسلامي را ضعيف کرد عدم توجه فلسفه صدرائي نبود بلکه از
درون، نيروهاي فکري و معنوي جامعه اسلامي ضعيف شد که البته عدم
توجه حکماي اسلامي در دو قرن گذشته به چالش هاي فلسفه غربي و
ندادن پاسخ به اين چالش ها در آن مؤثر بود. در اثر ضعف هاي توأم
با تهاجم تمدن غرب که ديگر يک تمدن کاملاء مسيحي نبود بلکه در آن
افکار فلاسفه اين دنيايي ولاادري سهم بسيار مهمي داشت؛ نيروي
فکري و معنوي بسياري از مردمان مخصوصاء آنان که قدرت را در دست
داشتند تقليل يافت و بسياري ديگر آن طور که بايد و شايد تعاليم
اسلامي را دنبال نکردند. اصول اخلاقي ضعيف شد و اعتقاد به
نهادهاي ارزشي اسلامي تقليل يافت.

اين پديده هم زمان بود با
تهاجم تمدن با تجهيزات نظامي و اقتصادي و سياسي بسيار قوي. نتيجه
اين بود که بسياري شروع کردند تا ارزش ها و نهادهاي غرب را
جايگزين اصول و نهادهاي تمدن خود سازند.

اين تحول منحصر به
فلسفه ملاصدرا و ايران در عصر صفويه و قاجاريه و حتي ساير بلاد
اسلامي نيست و نمي توان آن را يک پديدار محلي دانست بلکه در تمدن
هاي بزرگ آسيا مانند چين و هندوستان نيز ديده مي شود و درواقع يک
تحول جهاني است.

مي توان گفت بعداز آن چه غربي ها آن را قرون
وسطي مي نامند يکي از تمدن هاي جهان يعني تمدن غرب، حاضر شد آخرت
را به دنياي خود بفروشد و نيروهاي فکري و جسماني خود را بر روي
امور دنيوي و سلطه بر جهان متمرکز سازد و بر ساير تمدن هاي
اختراعي جهان که از رفتن چنين راهي امتناع ورزيده بودند تفوق
يابد و آنها را استعمار کند. مثال باروت از اين لحاظ قابل توجه
است، اين ماده را چيني ها اختراع کرده بودند ولي فقط آن را در
جشن ها و اعياد مذهبي به کار مي بردند. غربي ها ساخت باروت را از
چيني ها آموختند و سپس با آن گلوله تفنگ ساختند که به آنان اين
امکان را داد تا برچيني ها غلبه يابند و چين را تحت سلطه ونفوذ
خود درآورند. البته تمدن هاي سنتي تا حدي مقصر بودند که چرا
زودتر يا ديرتر از لحاظ فرهنگ معنوي خود تا حد زيادي تسليم قدرت
بيشتر تهاجم تمدن غرب شدند، چنان که در چين متفکراني شروع کردند
به انتقاد از نهادهاي کنفوسيوسي تمدن خود و دچار غرب گرايي شديدي
شدند که سهم مهمي در کمونيست شدن چين در قرن بيستم داشت، اما
تمام تقصير متوجه آنان نبود بلکه فاجعه اي که رخ داد مدلول عوامل
استثنايي تاريخي نيز بود.

/ 4