بیشترلیست موضوعات الف. اصلاح فكر ب. پرورش اصول اخلاقى ج. حسن روابط افراد جامعه د. حذف تبعيضهاى ناروا توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اعوانى: دين خطاب خداوند است به انسان از طريق وحى. پس دين دو جنبه دارد: يكى الهى و ديگرى بشرى. بدين معنى كه يك طرف دين خداوند است و طرف ديگر آن انسان. پس مواجهه انسان است با خداوند، مطلق است با مقيد. اما عقل گوهرى است شريف در وجود انسان كه با آن ادراك حقايق مى كند وبا آن مى تواند هر معنايى را بفهمد. فهم معنى و معانى كار عقل است. در فهم معنى و آن هم معانى كليه است كه انسان از ديگر حيوانات متمايز مى شود. اما ارتباط دين با عقل را مى توان بدين گونه توجيه كرد كه دين، سراسر و يكپارچه، معناست. از اصول عقايد دين، مانند توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت گرفته تا فروع دين، همه حقايقى است قابل فهم. اما بايد توجه داشت كه عقل هم مراتبى دارد. عقل آن چيزى نيست كه عامه مردم آن را عقل مى گويند. اين ظاهر عقل يا عقل بيرونى، يا عقل ظاهربين و يا عقل جزوى است. اما باطن عقل، عقل الهى و عقل كلى است و همين عقل است كه در قرآن و در اديان بسيار مورد تاكيد واقع شده است. اين عقل الهى در درك معانى و حقايق دينى سهم بسزايى دارد. اگر عقل، همان عقل جزوى يا استدلالى و يا عقل بحثى باشد، اگر مستند به عقل كلى يا وحى نباشد، چه بسا با آن در تعارض باشد، چنانكه اين مساله در غرب جديد بعد از رنسانس اتفاق افتاده است و بر پايه عقل جزوى يا راسيوناليسم، اصالت دين و حقايق وحى مورد انكار قرارگرفته است. ولى اگر مراد از عقل، عقل كلى، عقل قدسى و عقل الهى باشد، قادر به فهم حقايق وحى است و به اسرار و رموز و لطايف كلام الهى راه دارد و مورد خطاب وحى الهى قرار گرفته و ثواب و عقاب متوجه آن است. داورى: دفاع عقلانى از دين به معنى رد شبهات اهل شبهه و استدلال به قصد اثبات اصول دين است و اين در حقيقت شامل تمام ابواب و فصول علم كلام مى شود. پس به نظر من مثل اين است كه پرسيده شود در علم كلام از كدام دين دفاع مى شود و عقل در علم كلام يعنى چه؟ و اين هردو پرسش، پرسش مهمى است. اگر به اختلاف معنى الفاظ در مواضع مختلف توجه كنيم، خيلى زود گرفتار مغالطه مى شويم يا لااقل از دقت در فكر محروم مى مانيم. كسانى كه هرجا لفظ عقل و تعقل باشد آن رابر فلسفه يا صورتى از فلسفه حمل مى كنند، به عقل خدمت نمى كنند. براستى در علم كلام دين يعنى چه و عقل چه معنى دارد. اگر معنى دين همان بود كه همه از آن مى فهمند يا متكلم از دين عامه مردم دفاع مى كرد، غزالى نمى بايست بگويد متكلمان راهزنانند و رشيدالدين ميبدى نمى گفت «علم كلام هلاك است » (كشف الاسرار، ج 3، ص 241) و«...و اما علم كلام آن است كه گفت جل جلاله «و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ». جاى ديگر گفت «زخرف القول غرورا». همان است كه گفت «و ان يقولوا تسمع لقولهم » و آن بگذاشتن نص كتاب وسنت است و از ظاهر با تكليف و بحث شدن است و از اجتهاد با استحسان عقول و هواى خودشدن است و دانستن اين علم عين جهل است. شافعى گفت: «العلم بالكلام جهل و الجهل بالكلام علم ». (همان، ص 242). از همين جا معنى عقل در علم كلام، لااقل در نظر گروهى از اهل علم و بصيرت و دين، كم و بيش دانسته مى شود: در كشف الاسرار آمده است:«و بحث شدن و از اجتهاد، استحسان عقول و هواى خرد شدن » مى بينيم كه «استحسان عقول و هواى خرد شدن » در مقابل اجتهاد قرار گرفته است كه آن «اقامت حجت و طلب حق و كشف شبهت » است. (ج 7، ص 420). پس در نظر ميبدى عقل در علم كلام اقامت حجت و طلب حق وكشف شبهت نيست; هرچند كه اين همه از دعاوى متكلم است. اگر شمافكر مى كنيد مى توان از دين «دفاع عقلانى » كرد يا علم كلام ديگرى وجود دارد كه از حيث ماهيت با علم كلام قديم متفاوت است بحث ديگرى است. همين اندازه هم كه در معنى عقل و دين تشكيك روا داشتم مورد قبول بسيارى قرار نمى گيرد. زيرا مى گويند عقل قوه استدلال است و از دين نيز اعتقاد به اصول و عمل به احكام فروع يعنى شريعت مراد مى شود. با اين تلقى، هيچ معتقد و مؤمنى نبايد با علم كلام مخالف باشد. زيرا رد شبهات و اثبات اصول عقايد در جاى خود واجب است. و اين نكته است كه در كوشش براى رفع شبهات و اثبات اصول دين چه چيز رفع و چه چيز اثبات مى شود و متكلم چگونه از عهده دفاع از دين برمى آيد و اثرى كه بر كار او مترتب مى شود، چيست؟ در زمان ما مهم اين است كه آيا گوش عالم كنونى تا چه اندازه به دفاع عقلانى از دين (به صورتى كه در علم كلام متداول است) باز است؟ اين پرسش بخصوص وقتى معنى پيدا مى كند كه در اروپا به متكلمان معاصر دقيق شويم. آنان به جاى جدل مرسوم در ميان متكلمان سابق به تفسير و تاويل و تعبير رو كرده اند. احساس ناكافى بودن جدل متكلمان سابق در ميان گروههايى از فضلا و اهل علم مسلمان نيز پديد آمده است، ولى بيشتر اينها گمان كرده اند كه اگر دين را با عالم متجدد و با علم و روشهاى پژوهش علمى تطبيق دهند، اعتقادات دينى مستحكم مى شود. اگر به اين كار نام دفاع عقلانى از دين بدهيم، جواب من به پرسش شما اين است كه دين از ماهيت خود خارج مى شود و عقل نيز به عقلى مبدل ومنحصر مى شود كه برگسون مى گفت صرفا با ماده مباينت دارد. سبحانى: دين يك معرفت و نهضت همه جانبه به سوى تكامل است كه چهار بعد دارد: اصلاح فكر و عقيده، پرورش اصول عالى اخلاق انسانى، حسن روابط افراد اجتماع، حذف هرگونه تبعيضهاى ناروا. همه اين ابعاد در پرتو ايمان به خدا تحقق مى پذيرد. اينك ما همه اين ابعاد را به صورت فشرده مطرح مى كنيم: