بیشترلیست موضوعات الف. اصلاح فكر ب. پرورش اصول اخلاقى ج. حسن روابط افراد جامعه د. حذف تبعيضهاى ناروا توضیحاتافزودن یادداشت جدید
نكته ديگرى كه به آن اشاره فرموده ايد آن است كه حجيت عقل را نيز بايد با عقل اثبات كرد و فرموده ايد كه در اين صورت دور لازم مى آيد. كسى كه براى عقل حجيت قائل است آن را بر مبادى عقلى بازمى گرداند و مبادى را اثبات نمى كنند. زيرا مبادى اگر بديهى نباشد مسلم در زمره مقبولات و مسلمات است. به اين جهت كمتر مى پرسند عقل چيست و همه كسانى كه دم از عقل و منطق مى زنند صورتى از عقل را، هرچند به ابهام و اجمال، در نظر دارند. البته آن عقل را عقل مطلق يا عقل اصلى و اصيل مى دانند و اصلا در باب عقل بحث نمى كنند و چه خوب بود بحث مى كردند. دم زدن از حجيت عقل بدون بحث از معانى مختلف آن حداقل اين زيان را دارد كه زمينه را براى مغالطه آماده مى كند و زبان به زبان خشك تكرارى و مجموعه اى از الفاظ و عبارات تقليدى تبديل مى شود. خلاصه كنم اين نكته كه آيا عقل حجيت دارد يا ندارد، اثبات كردنى نيست، بلكه بايد آن را فهميد و مهم اين است كه آن را چگونه مى فهميم. اعوانى: حجيت عقل را ذاتى مى دانم. اگر عقل حجيت خود را از شرع بگيرد، در آن صورت با اختلاف شرايع، احكام عقلى نيز متفاوت خواهد شد. به نظر اينجانب طرح خود اين سؤال كه آيا حجيت عقل ذاتى است و يا اينكه عقل حجيت خود را از شرع اخذ مى كند، خود مبتنى بر يك فرض قبلى است كه مسلم فرض شده و اثبات نشده است و خود اين فرض نوعى پاسخ به سؤال تلقى شده است. اين سؤال مسبوق به اين فرض است كه عقل و شرع با يكديگر تضاد دارد و اگر چيزى حجيت خود را از عقل گرفت، ديگر حجيت آن نمى تواند مستند به شرع باشد. اين سؤال به تعبير ديگر مبتنى بر فرض انفصال حقيقى ميان شرع و عقل است; درحالى كه اين احتمال هم وجود دارد كه عقل و شرع در حقيقت داراى نوعى وحدت و اشتراك باشند. فقط در تفسيرهاى راسيوناليستى از عقل است كه عقل با شرع تضاد و منافات دارد. اما اگر عقل نه به معناى متداول در نزد اصحاب اصالت عقل جزوى يا راسيوناليزم، بلكه به معناى عقل الهى تفسير شود و شريعت هم به معناى دين در همه ابعاد آن لحاظ گردد، در آن صورت نه تنها ميان آنها تعارضى وجود ندارد، بلكه برعكس نسبت ميان آنها تلازم است. اما اين سؤال را كه «آيا قضيه عقل موصل به واقع است يا قضيه استدلال عقلى معتبر است، اگر با استدلال عقلى مدلل شده دچار دور نمى شويم؟» به طرق مختلف مى توان پاسخ گفت. مثلا مى توان گفت كه اين يك شبهه منطقى است; شبيه به شبهه دروغگو. اگر كسى بگويد من دروغ مى گويم، اگر دروغ بگويد راست گفته است و اگر راست بگويد دروغ گفته است و در هر دو وجه پاسخ به اين سؤال ما را با تناقض مواجه مى كند. علماى منطق اين شبهه را از طرق مختلف پاسخ داده اند. در قضيه فوق، «استدلال عقلى معتبر است »، محمول قضيه، يعنى «معتبر»، همان «صدق منطقى » است. از طرف ديگر مى توان گفت كه عقل قوه اى است الهى و سنخيت جنبه اطلاق و عينيت دارد. يا اين است كه علم و شناخت براى انسان ممكن است و جنبه عينى دارد و ذهنى صرف نيست. در اين صورت امر اقتضا مى كند عقل هم عينيت داشته باشد و بتواند خود را نقد كند و حتى عقل خود را به صورت يك متعلق عينى مورد لحاظ قرار دهد و درباره خود تعقل و استدلال كند. و يا اينكه اصلا عقل قدرت تعقل و نقادى درباره خود را ندارد كه در اين صورت علم هم امرى ممتنع مى شود. بايد از خود پرسيد كه آنچه در وحى الهى مورد خطاب واقع مى شود چيست و چه قوه اى از قواى نفس مورد خطاب و عتاب است. بديهى است كه اين قوه الهى، همان عقل است و به همين جهت در كتاب مبين الهى، عقل، فهم، تعقل و تدبر، كه همه از لوازم عقل است، مورد تاكيد خاص قرار گرفته است. سبحانى: شخصى كه اين مسائل را مطرح مى كند ناخودآگاه عقل را حجت مى داند. اگر كسى بگويد عقل حجت نيست بايد دليل بياورد كه چه زمانى عقل حجت نيست. اگر عقل حجت آورد كه عقل حجت نيست، اين انتحار خودش است. عقل هميشه نظريات را به بديهيات مى كشاند و وقتى كه به بديهيات رسيد، در بديهيات تردد راهى ندارد. از همانجا نتيجه مى گيرد كه آنچه را من درك مى كنم صحيح است; همان گونه كه در مسائل رياضى و مسائل هندسى مى گوييم عقل حجت است، پس آنجا كه مساله تجربى نيست، بلكه از طريق برهان از نظريات به بديهيات مى رسيم و مى گوييم عقل حجت است. عينا در بقيه مسائل و معارف و اخلاق هم همين گونه است. نهايت چيزى كه در معارف مى گوييم اين است كه در آنجا برهان به اجتماع نقيضين و به ارتفاع نقيضين مى رسد. در مسائل اخلاقى و مسائل مربوط به حكمت عملى به حسن و قبح مى چسبيم. بنابراين طبعا حجيت ذاتى دارد و اگر حجيتش شرعى باشد دور لازم مى آيد. زيرا هنوز شرع حجت نشده است تا بخواهد عقل را حجت كند. در ذيل اين سؤال چنين مطرح شده است:آيا اگر قضيه عقل موصل به واقع است؟،يا قضيه استدلال عقلى معتبر است، با استدلال عقلى مدلل شود، دچار دور نمى شويم؟ خير، دچار دور نمى شويم. ما براى همين مساله قول اول، كه عقل موصل به واقع است، يا قول دوم را كه استدلال عقلى معتبر است، برهان اقامه مى كنيم. اگر همه گزاره هاى عقل نظرى بود، هرچه پيش مى رفتيم دور بود. اما يك افق براى ما روشن است: برگشت نظرى به بديهى. نقدونظر: تجربيات را بايد حتما به بديهيات. برگردانيم چون آن را جزء يقينيات شمرده اند. ولى معمولا خدشه مى كنند و برخى تجربيات را جزء يقينيات خود نمى دانند. پس بعدا شما بايد به يك نحوى برگردانيد به بديهيات اوليه.