خاستگاه هاي سياسي ـ اقتصادي قيام عبدالّله بن زبير - خاستگاه های سیاسی ـ اقتصادی قیام عبدالّله بن زبیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاستگاه های سیاسی ـ اقتصادی قیام عبدالّله بن زبیر - نسخه متنی

محمدرضا رحمتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




خاستگاه هاي سياسي ـ اقتصادي قيام عبدالّله بن زبير

نويسنده: محمد رضا رحمتي

چكيده

قيام عبداللّه بن زبير در حجاز تا كنون از ديدگاههاي گوناگون بررسي شده، ولي به عوامل اقتصادي آن كمتر پرداخته شده‏است. در اين مقاله تلاش شده‏است تا به گونه‏اي فشرده، دلايل اقتصادي ـ سياسي اين قيام بر پايه تغيير مالكيتهاي زمين در مدينه و جا به جا شدن مركزيت سياسي از حجاز به ديگر سرزمين‏هاي اسلامي بررسي شود.

كليد واژه ها: مالكيت زمين، انصار، امويان، قيام

در آغاز هجرت، كشاورزي مدينه عمدتا در اختيار انصار و ديگر امور اقتصادي مانند بازرگاني، صرافي، مضاربه و اين گونه كارها در دست يهود بود. پس از بر پايي دولت اسلامي و افزايش شمار مهاجران، يهوديان در چند مرحله از آن شهر رانده شدند. برخي از مهاجران كه پيشينه و توان بازرگاني نيكويي داشتند، به جاي يهوديان در مدينه به بازرگاني پرداختند و شماري از آنان بازرگانان توانگر و بر جسته‏اي شدند. با اين همه، از آن جا كه بيشتر زمين هاي مدينه از آن انصار بود و آنان كشاورزي را خوب مي‏دانستند، كشاورزي مدينه همچنان در انحصار آنان ماند(بيضون، 268).

پس از رحلت رسول خدا (ص) و به ويژه از زمان عثمان به اين سو، امويان به تدريج زمين هاي مدينه را از آن خود ساختند. اين به زيان انصار يعني ساكنان اصلي مدينه بود. جابجا شدن مركزيت حكومت از حجاز نيز به توان اقتصادي انصار آسيب رساند. توانگران اموي از اين فرصت هم بهره بردند و بيشتر به خريد زمينهاي مدينه روي آوردند و روند مالك شدن اشراف اموي بر زمينهاي مردم مدينه شتاب يافت. اين روند سر انجام تنگدستي مردم مدينه را به دنبال داشت و يكي از عوامل اصلي شورش هاي آينده آنان بود.

بدين روي، مردم حجاز به ويژه مدينه كه احساس مي‏كردند حقوقشان پايمال شده‏است، از نخستين فرصت به دست آمده براي باز ستاندن حقوق از دست رفته خود بهره گرفتند. به اين ترتيب، اولين شورش مردم حجاز در برابر امويان پا گرفت و به در گيري آنان در رويداد حَرَّه انجاميد (يعقوبي، 2/250؛مسعودي، 3/79).

از سوي ديگر، در پي پيروزيها و كشور گشاييهاي سپاهيان اسلام، دگرگونيهاي سياسي و اجتماعي ـ اقتصادي گسترده‏اي در حجاز رخ نمود. يكي از اين دگرگونيها، كاهش جمعيت حجاز و از جمله جمعيت شهر مدينه بود كه از رونق افتادن كشاورزي آن شهر را به دنبال داشت. از همين رو، كار كشاورزي در مدينه اهميت گذشته را از دست داد و دارندگان زمين‏هاي كشاورزي، كه بيشتر از انصار بودند، زيان ديدند. افزون بر اين، بخش‏هايي از سرزمين هاي فتح شده، در زمينه‏هاي بازرگاني، نظامي و اداري بر حجاز، و بالطبع بر مدينه، برتري يافتند. بدين سان، هم توان اقتصادي مدينه كاهش يافت و هم جايگاه و اهميت سياسي آن آسيب ديد(بيضون، 268 قيام ابن زبير) و اين، تخم خيزش ابن زبير را در آن سامان بارور ساخت.

يكي از برجسته‏ترين خيزشها در برابر امويان، قيام ابن زبير بود . با آنكه اين قيام در سرزمين‏هاي مهم اسلامي همچون شام و مصر و عراق و حجاز هواداران فراواني يافت، ابن زبير با ماندن در حجاز زمينه شكست خويش را فراهم ساخت. زيرا عراق براي نبرد با امويان، به ويژه در زمينه فراهم ساختن نيرو و تداركات، پايگاه بسيار مناسب‏تري بود از اين روي، امويان با چيره شدن بر مراكز مهم و ثروتمند شام، مصر و عراق ابن زبير را در حجاز محاصره كردند و سر انجام، پس از محاصره چند ماهه مكه و كشته‏شدن او، سپاه اموي به رهبري حجاج ثقفي پيروز شد و بدين سان قيام به پايان كار خود رسيد.

تغيير مالكيت زمين در مدينه

الف ـ زمين دار شدن مهاجران در مدينه: پيامبر اسلام پس از هجرت به مدينه براي رويا رويي با قريش بر آن شد تا آن شهر را از نظر اقتصادي مستقل و خود بسنده سازد و از وابستگي به ركن اقتصاد عربستان ـ مكه ـ رهايي بخشد. البته فشار اقتصادي بر مكه نيز يكي از اهداف آن حضرت از اين كار بود. به اين ترتيب، پيامبر تلاش خويش را در به دست آوردن توان اقتصادي در خور دولت نو پاي اسلامي آغاز كرد. كشتزارهاي مدينه و پيرامون آن از آنِ مسلمانان شد. قبايل آن سامان، به ويژه آنان را كه با مكه داد وستد داشتند و اعضاي ايلاف به شمار مي‏رفتند، زير فشار نهادند. بدين سان، آن حضرت توانست دشمنان دور و نزديك خود را در تنگناي اقتصادي نهد و حتي به گرسنگي تهديدشان كند. اين تدابير در آينده دستاوردهاي دلخواهي براي مسلمانان به دنبال داشت (همو، 261 و 262).

در اين ميان، انصار به دلايل گوناگون و از جمله بر اثر جنگهاي داخلي ميان دو قبيله مهم اوس و خزرج، در مقايسه با مهاجران، كه از مكيان بودند، از توان مالي بالائي بر خوردار نبودند، ولي مهاجران از پيش بازرگان پيشه بودند و حرفه آنان پر در آمد بود و از اين روي، توان خريد املاك مدينه را داشتند. پيامبر نيز براي ماندگار شدن آنان در آن شهر سياست‏هاي تشويقي به كار گرفت و به برخي از آنان زمين واگذار كرد. اين املاك به ويژه از آن يهود بود. در اين باره مي‏توان براي نمونه از نخلستاني ياد كرد كه از بني نضير ستانده شد و پيامبر (ص) آن را به زبير بخشيده‏بود (ابن سعد، 3/104). افزون بر اينها، با آمدن پيامبر به مدينه، جايگاه برتر سياسي ـ اقتصادي پيشين مكه رنگ باخت و مدينه جايگزين آن شد. اينها روي هم رفته مهاجران را به ماندن در مدينه و خريد املاك در آن شهر برانگيخت (بيضون، 261).

واگذاري زمين به مهاجران براي كشاورزي كه از روزگار پيامبر و به خواست ايشان در مدينه آغاز شده‏بود، در اوايل كار خلفاي راشدين همچنان ادامه يافت (ابن سعد، 3/104). نا گفته نماند كه بيشتر اين زمينها ـ چنانكه اشاره شد ـ از يهودياني كه در زمان پيامبر از شهر رانده شده‏بودند، ستانده شده بود. از اين رو، واگذاري آنها به مهاجران، ظاهرا به انصار زياني نمي‏رساند و نا خشنودي آنان را به دنبال نداشت (بيضون، 262).

ب ـ زميندار شدن امويان در مدينه و زيان انصار:انصار مدينه از همان آغاز با پيوستن به پيامبر، با آن گروه از قريش مكه و امويان كه با اسلام سر ستيز داشتند، به دشمني برخاسته بودند. اين تيره از امويان نيز پس از رسيدن به قدرت، سياست تنگدست و گرسنه نگاه داشتن انصار را در پيش گرفته (دينوري، 1/176)، زير پوشش رسيدگي به زمينهاي ايشان، آن زمينها را به سود شاخه سفياني خاندان اموي مصادره مي‏كردند(بيضون، 266). افزون بر اين مصادره‏ها، تنگدستي انصار هم مزيد بر علت بود و آنان را از رسيدگي به زمين‏هايشان باز مي‏داشت. از اين روي، باز دهي زمين ها بسيار كاهش يافته و اين بر تنگدستي دارندگان آنها بيش از پيش افزوده‏بود. بدين گونه بود كه سر انجام بسياري از انصار براي كاهش بخشي از فشار مالي بر خود، ناگريز شدند كه زمين‏ها را به بهاي ارزان بفروشند (دينوري، 1/176)؛ و به اين ترتيب، روند دستيابي ـ اَمويان به زمين‏هاي مدينه كه از زمان عثمان و از سوي خود وي آغاز شده‏بود (طبري، 3/139، ذيل حوادث سال 35)، در دوره امويان گسترش يافت و در رويارويي انصار با امويان و افزايش تنش ميان آنان تأثير بسيار بر جاي گذاشت (بيضون،3 ـ262). از اين روي بود كه انصار از عثمان و نيز فزون خواهي و آزمندي امويان نا خشنود گشتند و هنگام كشته شدن خليفه سوم بي طرف ماندند و از وي پشتيباني نكردند. در برابر ايشان غالبا هوادار علي(ع) بودند؛ چه، نه تنها نشاني از زياده خواهي در وي نمي‏ديدند، بلكه آنچه از او مي‏ديدند، بخشش بود و گذشت و جوانمردي: علي (ع) دو ملك خود، چشمه ابي نيزر و بُغيبغه را تا هنگامي كه حسن و حسين (ع) به آن نياز نداشته باشند، به عنوان صدقه، به تنگدستان انصار اختصاص داده‏بود(المبرد، 2/132). از اين رو، بسياري از انصار بر خلاف واكنش بيطرفانه شان در برابر كشته شدن عثمان، از آن حضرت پشتيباني مي‏كردند.

به هر روي، آغاز دولت امويان و قدرت يافتن معاويه، رفته رفته به تنگدستي روز افزون بسياري از انصار و وام دار شدن و ناتواني آنان در پرداخت زكات انجاميد. از اين رو، برخي از آنان به فروش املاك خود در مدينه روي آوردند(دينوري، 1/176). در گيرو دار تنگناي مالي انصار، امويانِ توانگر، از نخستين خريداران زمينهاي انصار در مدينه بودند و فروشندگان زمين خواه نا خواه بايد مشتريان خويش را بيشتر در ميان امويان مي‏جستند. با اين همه، پاره‏اي از مردم مدينه، تنگناي اقتصادي را بر خود هموار مي‏كردند و از فروش ملك و زمين به امويان روي مي‏گرداندند (المبرد2/132).

باري، با آنكه امويان بيشتر بازرگان پيشه بودند، به كشاورزي نيز اهميت مي‏دادند و پيش از اسلام، دره‏اي بارور به نام شريق در جنوب طائف از آنِ ايشان بود(همداني، 233). آنان پس از اسلام نيز، همان گونه كه گذشت، مردم مدينه را به تنگناي مالي دچار ساختند تا املاك آنان را به بهاي ارزان بخرند. اين پديده، به ويژه در روزگار فرمانروايي معاويه سخت بالا گرفت: يكي از انصار به عثمان بن محمد والي سفياني مدينه گفت كه زمينهاي شهر از آن انصار بود، ولي معاويه در پرداخت عطاء چندان بر آنان سخت گرفت تا آنان پس از چندي نا گزير شدند زمين هايشان را تنها با دريافت بخش نا چيزي از بهاي واقعي آن به معاويه بفروشند (دينوري، 1/176).

به هر روي، از آن جا كه در آمد امويان از كشاورزي مدينه چشمگير بود، نمي‏توانستند و نمي‏خواستند به آساني آن را از كف بدهند (بيضون، 265). براي نمونه، معاويه املاك بسياري در مدينه داشت كه در آمد هنگفتي از آن به دست مي‏آورد. كشاورزي مدينه در اين روزگار به ويژه پس از آنكه چشمه‏هاي بسياري در اين شهر باز سازي شد سامان و پيشرفت شاياني يافته بود(سمهودي، 1/127).

قيام ابن زبير

در پي نا توان شدن حكومت، در اواخر دوره يزيد اين فرصت براي انصار فراهم شد تا براي باز ستاندن حقوق سياسي ـ اقتصادي پايمال شده خود، كه زمين نيز بخشي از آن حقوق به شمار مي‏رفت، قيام كنند (يعقوبي، 2/250) و ابن زبير كه در پي فرصت بود رهبري قيام را بر دوش گرفت.

ابن زبير، افزون بر حجاز، در عراق نيز نفوذ يافت و اميد تازه عراقيان براي براندازي امويان پس از شكستهاي پيشين شد(طبري، 4/1ـ150، ذيل حوادث سال 67).جايگاه او در ميان مسلمانان به عنوان فرزند يك صحابي بر جسته، زمينه رهبري را براي وي آسان مي‏ساخت. با اين همه، تجربه امام حسين (ع)در عراق، ابن زبير را در باره موضع گيري عراقيان و مخصوصا كوفيان و پايدار ماندن بر پيمان پشتيبانيشان بيمناك كرده بود. به ويژه اين كه او خود پس از شهادت امام حسين (ع) بيشتر كوفيان را نادرست، فريبكار و بدترين مردم عراق خوانده بود (ابن اثير، 4/98). از اين رو، ماندن در حجاز را بر رفتن بدان سامان برگزيد و براي تأثير گذاري بيشتر بر حجازيان مخالف امويان، به ويژه انصار و مهاجران، مكه را مركز قيام خود ساخت (يعقوبي، 2/247).

عبداللّه بن زبير پس از شورش بر يزيد بن معاويه (60ـ64ه··)گذشته از حجاز و عراق، در مصر و شام و يمن و حتي خراسان هواداراني يافت و توانست مدتي بر اين سرزمينهابه عنوان خليفه فرمان براند (همو، 2/255). امويان كه از گسترش روز افزون قدرت وي سخت به هراس افتاده بودند، از همان آغاز در پي چاره‏جويي و سركوب خيزش او برآمدند. با اين همه، اين قيام سالها بعد در روزگار عبدالملك بن مروان (65ـ86ه··) و به دست بر جسته‏ترين سردار او يعني حجاج بن يوسف ثقفي به پايان آمد.

شكست قيام ابن زبير

كارزار سرنوشت ساز درون خانداني ميان هواداران ابن‏زبير و مخالفان اموي او در شام و در محلي به نام مرج راهط روي داد. در پي نبرد مرج راهط كه به سود مروان پايان يافت (ذهبي، 41)، وي تلاش براي سلطه بر ولايات ديگري را كه به ابن زبير پيوسته بودند، آغاز كرد. نخستين هدف بعدي، يعني مصر، آسان‏تر مي‏نمود. مروان مصريان را به آساني واداشت تا رقيب حجازي او را رها سازند و از فرستادن گندم به حجاز خودداري كنند (كندي، 48 ـ 42). پس از مصر، يمامه فراهم كننده گندم حجاز به شمار مي‏آمد. اما يمامه خاستگاه و حوزه نفوذ بني حنيفه و بر سر راه حجاز به عراق بود. از اين رو، تنها ايشان توان جلو گيري از رسيدن گندم يمامه به حجاز و نيز پايان بخشيدن به نفوذ ابن زبير در عراق را داشتند. بني حنيفه همين كار را كردند و با پيوستن به خوارج (يعقوبي، 2/3ـ 272) عملاً مكّه را از دستيابي به گندم يمامه باز داشتند. از سوي ديگر خوارج نيز كه بصره را پايگاه خود ساخته، از آن جا بر مناطق وسيعي از شبه جزيره عربستان چنگ افكنده بودند، ابن زبير را تقريبا در حجاز منزوي كردند (هاجسن1، 1/222)

در اين گيرودار نيك بختي به امويان روي آورد و ازديان براي نبرد با خوارج با آنان هم پيمان شدند(شعبان، 55) و بر پايه پيماني كه ميان ازديان به رهبري مهلب بن ابي صفره و امويان بسته شد(مسعودي، 3/3ـ132)، در آمد سرزمينهاي باز پس گرفته شده از خوارج دست كم براي سه سال به عنوان پاداش از آنِ جنگاوران ازدي شد (طبري، 4/5 ـ 193 و 206، ذيل حوادث سالهاي 72 و 73). بدين سان، ازديان به جنگ با خوارج پرداختند و مهلب نبرد را به سود دمشق به انجام رساند(همو، 4/15ـ 206، ذيل حوادث سالهاي 74 و 75) و در نتيجه امويان كه به جاي ابن زبير از شكست خوارج بهره برده و از انديشه خوارج آسوده شده‏بودند، همه نيروهاي خود را براي نبرد با سپاهيان عراقي ابن زبير بسيج كردند. از اين روي، ارتش عراقي ابن زبير در برابر انبوه جنگجويان اموي تاب مقاومت نياوردند و شكست خوردند، و عراق به دست مروانيان افتاد.

پس از آن كه كار سپاهيان و ياران عراقي ابن زبير در عراق به شكست انجاميد، نيروهاي دريايي امويان از مصر به بنادر حجاز در كرانه هاي درياي سرخ گسيل شدند(كندي، 51). عبدالملك، كه پس از خلافت ده ماهه پدرش مروان (مسعودي، 3/97 و يعقوبي، 2/8 ـ 257) خليفه شده بود، فرماندهي ارتش عراق را به حجاج سپرد (طبري، 4/210، ذيل حوادث سال 75) و او را مأمور سركوب ابن زبير در حجاز ساخت. از نظر پيشينه تاريخي، اين كار او يادآور هم پيماني ديرين ثقيف ـ اميه بود.

ابن زبير در حجاز نيز وضع دشواري داشت و مكه و مدينه از آغاز قيام حجاز در برابر دشمن مشترك ـ امويان ـ يكپارچه نبودند و هر كدام جبهه جداگانه‏اي داشتند و راه ديگري مي‏رفتند. همچنين نيروهاي ابن زبير در برابر ارتش اموي، كه توان بر خورد جداگانه با هر يك از دو جبهه مكه و مدينه را به خوبي دارا بود، چندان نيرومند نمي‏نمود. افزون بر اين، ـ چنانكه پيش از اين اشاره شد ـ حجاز هيچ‏گاه در زمينه، خواروبار خود بسنده و مستقل نبود و براي فراهم كردن آذوقه خود همواره با دشواري رو به رو بود. اينها بر روي هم به نا تواني ابن زبير در برابر ارتش شام مي‏افزود(بيضون، 335). شيوه‏هاي نظامي ارتش شام نيز در سركوب قيام حجاز در خور توجّه است:

نخست، يكي از افسران شامي به نام طارق بن عمرو ميان أيله و وادي القري اردو زد (ابن اثير، 4/349). با تمركز نيروهاي طارق در آن جا راه حجاز به شام به دست او افتاد و مسير ارتباطي حجاز با شام بر روي كارگزاران ابن زبير بسته شد (همانجا)، و طارق در آنجا به انتظار نشست تا حجاج راه عراق را نيز ببندد و به طائف برود.

آن گاه، محاصره مكه از سوي حجاج آگاهانه در ماه ذي حجه آغاز گشت. از اين رو، در آن سال حج برگزار نشد(مسعودي، 3/20ـ 119) و ابن زبير به عنوان مانع اصلي بر گزار نشدن آن حج و جنگ افروزي در ماه حرام معرفي گرديد. دمشق با اين سياست زيركانه، ابن زبير را يك شورشي بر «جماعتِ» مسلمانان (طبري، 4/202، ذيل سال 73) كه مروانيان نماينده آن بودند! نشان داد. بدين سان، مشروعيت قيام ابن زبير بسيار آسيب ديد و سلطه مروانيان كه بر دولت پهناور اسلامي ـ جز قلمرو كوچك ابن زبير ـ مشروعيت كامل يافته بود، با اين پايداري و نا فرماني استوارتر گرديد(بيضون، 339).

از ديگر سو، ابن‏زبير پس از شكست عراق در برابر امويان، و از دست دادن جايگاه برتر خويش در پشتيباني مالي از مكه سخت به تنگناي اقتصادي دچار گشت و از پرداخت «عطاء» كه از روزگار عمر بسيار گرامي داشته مي‏شد، باز ماند.بدين سان، عبداللّه كه پيش از اين نيز در انجام دادن بموقع تعهدات مالي از جمله پرداخت «اعطيات»سنتي در حجاز همواره كوتاهي مي‏كرد به خسّت متهم شد(دينوري، 2/23)، اين در حالي بود كه امويان در پرداخت عطا و عطايا نامدار شده‏بودند.

به هر روي، ابن زبير براي رويارويي با ارتش پيروز اموي تلاشي براي بسيج نيرو در مدينه آغاز كرد، ولي وجهي كه قرار بود به دو هزار مرد مدني پرداخت شود، در بيت‏المال وجودنداشت . از اين رو، اين نيروي ناچيز هم گرد نيامد و عبدالله از تعبيه يك خط دفاعي نيرومند و مهم در برابر مروانيان باز ماند(بيضون، 346).

از سوي ديگر، حجاج پيش از چيره شدن بر مكه، بر آن شد تا طائف را به زانو در آورد. چرا كه طائف با آب فراوان و خاك بارورش مي‏توانست پس از بسته شدن خطوط اصلي تداركاتي مكه، آن شهر را همچنان پايدار نگاهدارد و توانايي ابن زبير را براي مقاومت افزايش دهد. از اين رو، حجاج طائف را با شتاب هر چه بيشتر فتح كرد تا مكه زودتر از پاي در آيد(طبري، 4/195، ذيل حوادث سال 72).

حجاج به اميد فتح مكه چهار ماه ـ از شعبان تا ذيقعده سال 72 ـ در طائف ماند(همانجا). ولي با آن كه محاصره اقتصادي مكه به درازا كشيد و فشار بر ابن زبير افزايش يافت (هنداوي و ديگران، 41)، وي همچنان پايداري مي‏كرد و به تسليم تن در نمي‏داد زيرا ابن زبير پس از سقوط عراق خانه‏هاي نزديكان خود را پر از گندم، جو، ذرت و خرما كرده‏بود و به هنگام ضرورت از آنها برمي‏داشت (ابن اثير، 3/352). اين كار اگر چه پايداري مكه را طولاني‏تر ساخت، ولي عاقبت به افزايش بهاي كالاها، گرسنگي مردم و ضعف روحيه شورشيان انجاميد (همو، 4/2ـ351). سر انجام، سردار ثقفي نيروهاي خود را به كوه استراتژيك ابو قبيس برد (مسعودي، 3/120) و بر مكه اشراف يافت. او در آن جا منجنيق هاي خود را بر پا داشت و تلاش كرد تا دشمن را به بيرون مكه بكشاند؛ ولي در اين تلاش ناكام ماند. ناگزير حجاج فرمان پرتاب منجيق را صادر كرد كه بر اثر آن خانه خدا براي دومين بار به منجنيق بسته شد (يعقوبي، 2/266).

حجاج تا پايان يافتن آذوقه مكه صبر كرد (ابن اثير، 4/352) و سپس به ابن زبير و ياران او پيشنهاد امان داد. در پي اين پيشنهاد، بسياري از نيروهاي ابن زبير از شهر بيرون آمده، به اردوي حجاج پيوستند (طبري، 4/202، ذيل حوادث سال 73). حمزه و حبيب دو فرزند ابن زبير نيز در ميان امان خواهان بودند. با اين همه، عبدالله خود كه زندگي و نقش خويش را پايان يافته مي‏دانست، پيشنهاد برادر خود را براي در خواست امان نپذيرفت و تا تسخير مكه توسط سپاه حجاج پايداري كرد تا كشته شد (يعقوبي، 2/267 و طبري، 4/202، ذيل سال 73؛ مسعودي، 3/121 و 122؛ ابن اثير، 4/352).

بدين سان، حجاج در سال هفتاد و سه هجري قمري (همانجاها) پس از چيرگي بر مكه و كشته شدن ابن زبير، به شورش وي پايان داد، و در پي آن مردم مكه با عبدالملك بيعت كردند و او بر سراسر امپراطوري امويان چيره گشت.

منابع:

ابن اثير، عزالدين، الكامل في التاريخ، ج 4، دار صادر، بيروت، 1965.

ابن سعد، الطبقات الكبري، بيروت دار صادر.

بيضون، ابراهيم، الحجاز و الدولة الاسلامية، بيروت، الموسسة الجامعية للدراسات والنشر والتوزيع، 1983.

دينوري، ابن قتيبه، الامامة و الاسياسة، تحقيق، الدكتورطه محمد الزّيني، قاهره، موسسة الحلبي و شركاء للنشرو التوزيع، 1378ه·· / 1967م.

ذّهبي، شمس الدين، تاريخ الاسلام(حوادث و وفيات 61ـ80ه··)، تحقيق الدكتور عمر عبدالسلام تدمُري، بيروت، دار الكتاب العربي، 1987م.

سمهودي، نورالدين علي بن احمد، وفاءالوفا، حقَّقهُ و فصَّلهُ و علّق حواشيه، محمد محي الدين عبدالحميد، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1955.

طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، داراحياءالتراث العربي.

كندي، أبوعمر محمد بن يوسف، كتاب الولاة‏و كتاب القضاة: مهذبا و مصلحا بقلم: رفن گست، بيروت، مطبعة الآباء اليسوعيين، 1908.

مبرد، ابوالعباس محمد بن يزيد، الكامل في اللغة والأدب، القاهره، المكتبة‏التجارية‏الكبري.

مسعودي، أبوالحسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، بتحقيق محمد محي الدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفة.

همداني، حسن بن احمد بن يعقوب، صفة جزيرة‏العرب، تحقيق محمد بن علي الأكوع، بغداد، دارالشؤون الثقافية العامة، 1989.

هنداوي، خليل؛ صابوني، عبدالوهاب؛ انطاكي محمد؛ عبدالملك بن مروان، بيروت مكتبة دارالشرق العربي.

يعقوبي، ابن واضح، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دارصادر.


1. Hodgson

/ 1