مالکیت صنعتی و توزیع: نگاهی به مالکیت صنعتی، توزیع و قیمت گذاری در سرمایه داری، سوسیالیسم و اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مالکیت صنعتی و توزیع: نگاهی به مالکیت صنعتی، توزیع و قیمت گذاری در سرمایه داری، سوسیالیسم و اسلام - نسخه متنی

محمدهادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مالكيت صنعتى، توزيع و ...
نگاهى به: مالكيت صنعتى، توزيع و ...قيمت گذارى در سرمايه دارى، سوسياليسم و اسلام

- ع. م.

چكيده

در اين مقاله كوتاه، هدف اين است كه مالكيت صنعتى، توزيع سود و قيمت گذارى در نظامهاى اقتصادى سرمايه‏دارى، سوسياليسم و اسلام مقايسه شود. مباحث مورد نظر در يك مقدمه و شش مطلب كلى تدوين شده است.

در مقدمه به تدبير «همگرايى‏» بين دو نظام سرمايه‏دارى و سوسياليسم كه به خاطر بروز مشكلات ناشى از افراط و تفريط در آن دو اتخاذ شده است، اشاره مى‏شود.

اما نكات مورد نظر در مطالب شش گانه چنين است: مطلب اول: مالكيت محدود در اسلام; مطلب دوم: بيانى كوتاه از مكاسب محرمه; مطلب سوم: تسهيلات دولتى و توزيع آن; مطلب چهارم: اشاره به برخى از پرداخت‏هاى مالى در اسلام نظير خمس و زكات; مطلب پنجم: مشروعيت‏سود را به طور مقايسه‏اى (بين سه نظام سرمايه‏دارى، سوسياليسم و اسلام) بررسى مى‏كند. مطلب ششم: معيار قيمت‏گذارى عادلانه.

مقدمه

به بن‏بست رسيدن دو بلوك سرمايه‏دارى و سوسياليسم در به كارگيرى اصول افراطى و تفريطى خويش در حاكميت مطلق بخش خصوصى يا دولتى، زمينه را براى ظهور پديده‏اى جديد به نام «همگرايى‏» فراهم كرد.

اردوگاه سرمايه‏دارى با اتخاذ بعضى تدابير اصلاحى نظير برنامه‏ريزى و گسترش نقش دولت در اقتصاد و گسترش مالكيت دولتى كه مورد تاكيد سوسياليسم بود اقدام به تعديل اصول اساسى خويش نمود. اردوگاه سوسياليسم نيز كه تاكيد افراطى بر لغو مالكيت فردى را بى‏مورد و بى‏ثمر يافته بود، تدابير اصلاحى مورد تاكيد سرمايه‏دارى را اتخاذ نمود.

ليكن على‏رغم اين تمهيدات چون هنوز مساله مالكيت‏حل نشده، مشكل در هر دو اردوگاه به قوت خود باقى است، نظام سرمايه‏دارى از شيوع بحرانى جديد هراس دارد هر چند كه با اتخاذ سياستهاى استعمارى آثار بحران به ممالك حت‏سلطه انتقال يافته است. نظام سوسياليسم نيز بنوبه خود هنوز دچار عدم كارآيى و نارسايى است كه اين نارسايى هر چند گاه يك بار در يكى از اين ممالك ظهور مى‏كند.

اينك بايد بررسى كرد كه نظر مكتب اسلام پيرامون مالكيت صنعتى چيست، آيا اصل آزادى مالكيت و تملك بى‏حد و حصر كه شعار اساسى سرمايه‏دارى است مورد قبول است‏يا اصل مالكيت دولتى كه شعار اساسى سوسياليسم است، و آيا اگر اين دو به صورت افراطى و تفريطى مطرح بوده و اشكالات خاص خود را دارند، در مورد تعديل دو نظام مذكور از لحاظ مالكيت چه بايد گفت؟

1. مالكيت محدود

هر چند اسلام مالكيت‏شخصى و خصوصى را پذيرفته و آن را مشروع دانسته است و از اين جهت‏با نظام سوسياليزم تفاوت كلى دارد، ولى مالكيت مورد قبول اسلام مالكيت محدود است نه مطلق، درست‏بر خلاف آنچه در نظام سرمايه‏دارى پذيرفته شده است، زيرا مالكيت مورد پذيرش آن نظام، مالكيت مطلق است.

در نظام اسلامى كليه منابع اصلى ثروت (طبيعت و منابع و نعمتهاى آن) در اصل متعلق به بخش عمومى است، اما قسمتى از آن هيچ گاه در اختيار بخش خصوصى قرار نمى‏گيرد، مانند جنگلها، مراتع، معادن سطح الارضى (موارد محياه بالاصالة) و زمينهاى زنده و زير كشت (مفتوحة العنوة) مشتركات اوليه و قسمتى ديگر ممكن است در شرايط خاص در اختيار بخش خصوصى قرار گيرد، مانند زمينهاى موات بالاصاله، معادن زير زمينى، شكارگاهها و محلهاى صيد، ولى مشروعيت استفاده بخش خصوصى از اينها به اجازه و پروانه دولت‏بستگى دارد و اگر بخش خصوصى بدون پروانه دولت، اقدام كند، هيچ گونه حقى براى او ايجاد نمى‏شود و بخش خصوصى پس از اخذ اجازه، بايد كار توليد مفيدو سرمايه‏گذارى را شروع كند و اگر هيچ كارى انجام ندهد. بلكه براى فروش و تبديل آن به كالا وايجاد بازار سياه آن را تصاحب كرده باشد موجب هيچ گونه حقى براى صاحب پروانه نمى‏شود و بخش خصوصى در صورت احياء و بهره‏ورى زمين، مالكيت زمين را به دست نمى‏آورد، بلكه فقط صاحب حقى در آن مى‏گردد و زمين در مالكيت‏بخش عمومى باقى مى‏ماند، و اين حق هم دايمى نيست‏بلكه مادامى‏كه زمين زنده است و بازده دارد و آثار احياء در آن هست، حق احياء كننده ثابت است و اگر چند سالى متروك بماند و بدون بازدهى در كنارى بيفتد، حق از بين رفته; زمين مجددا در اختيار بخش عمومى قرار مى‏گيرد.

علاوه بر اينها، اجازه دولت‏به فعاليت‏بخش خصوصى در زمين و مشتقات آن در صورتى جايز است كه به صرفه و صلاح عموم جامعه باشد در غير اين صورت دولت نمى‏تواند چنين اجازه‏اى را بدهد و پروانه‏اى صادر كند، و اگر سهوا صادر كرده باشد حتما بايد لغو نمايد وگرنه خود به خود لغو مى‏شود، زيرا دولت امين عام امت است نه صاحب اختيار مطلق.

بنابر آنچه گفته شد، فاصله نظام اسلام با سرمايه‏دارى اگر بيش از فاصله آن با سوسياليزم نباشد كمتر نيست.

2. مكاسب محرمه

در نظام مالى اسلام فعاليت‏بخش خصوصى به فعاليتهايى منحصر است كه از نظر قانون و شرع ممنوع نباشد و كسى نمى‏تواند بدون قيد و شرط به هر گونه فعاليت اقتصادى دست‏بزند اين قيد، مانع درآمدها و استفاده‏هاى مالى زيادى مى‏شود، مانند در آمدهاى حاصل از بهره (ربا) و انحصار و درآمدهايى كه از راه وابستگى و بند و بست‏با مراكز قدرتهاى سياسى و اقتصادى، حاصل مى‏شود وكلا هر درآمدى كه در اسلام جزء مكاسب محرمه شمرده شده است.

از باب نمونه، در ايران طبق بررسى و محاسبه دقيق حتى يك مؤسسه اقتصادى هم نيست كه بدون استفاده از سيستم بانكى فقط با سرمايه شخصى خود پيشرفت قابل توجهى كرده باشد و استفاده از سيستم بانكى از شصت درصد سرمايه‏گذارى گرفته تا صد درصد معمول بوده و هست، و اين مساله راز انباشت ثروت در بخش خصوصى محسوب مى‏شود.

3. تسهيلات دولتى و توزيع آن

از شگردهاى معمول در نظام سرمايه‏دارى كه بخشهاى خصوصى آن را به كار مى‏بندند، استفاده هرچه بيشتر از تسهيلات دولتى و استفاده از امكانات عمومى از قبيل استقراض كلان دراز مدت (بى بهره يا كم بهره)، عفو يا تخفيف ماليات و گرفتن خدمات گوناگون است. هر كسى مى‏داند در برابر قشر سرمايه‏دار، اقشار عظيم ديگرى از قبيل قشرهاى كارگر، دهقان، نيروهاى بيكار و مستضعفين و محرومين در جامعه وجود دارند، كه نمى‏توانند از امكانات عمومى استفاده كنند. قاعده عدل و انصاف و مقتضاى منطق حكم مى‏كند كه آنان از لحاظ حمايتى در اولويت‏باشند. مثلا اگر امر دائر مدار اين باشد كه قرضهاى دراز مدت بى‏بهره را به صاحبان سرمايه‏دهند تا از درآمد سرشار آن و درآمد سرمايه خويش، بهره مند شود يا قرض را به كارگر دهند تا او در كارخانه و سود آن سهيم باشد، طبعا دومى در اولويت قرار مى گيرد و اين خود موجب توزيع درآمد بين صاحب سرمايه و كارگر و مانع انباشت‏بى‏حد سرمايه مى گردد و همچنين به جاى حمايت از سرمايه‏دار بايد به تعاونيها كمك كرد تا درآمد در ميان شركا تقسيم شود.

4. پرداختهاى مالى

در اسلام درآمد خالص سالانه هر كس پس از كسر هزينه‏هاى زندگى، بدهى ويژه‏اى (خمس; يك پنجم) دارد كه سال به سال از صاحبان سرمايه مى‏گيرند.

بنا به قول برخى از دانشمندان علاوه بر خمس، بدهى ديگرى نيز به نام زكات به كالاى مورد مبادله (مال التجارة) تعلق مى‏گيرد.

بنابراين سى درصد درآمد سالانه سرمايه‏دار كسر مى‏شود و در بخش عمومى قرار مى‏گيرد و اين غير از ماليات است كه دولت‏بر حسب كارشناسى و محاسبه خود بر حسب مقتضيات و مصالح عموم مى‏گيرد.

وضع بخش خصوصى در اسلام در مرحله تشكيل سرمايه بدين گونه است.

اما در مرحله بازدهى و گردش سرمايه وپرداخت مزد كارگر و محاسبه هزينه توليد نيز بايد چند مطلب مورد بررسى ودقت قرارگيرد تافرق نظام اسلام و سرمايه‏دارى درآنهانيزروشن شود.

5. مشروعيت‏سود به طور مقايسه‏اى

سود معمولا به عنوان ما به التفاوت هزينه توليد كالا و قيمت آن تعريف مى شود. توليد كننده با صرف هزينه‏هايى در جريان توليد موفق به ساختن كالاى مورد نظر مى‏گردد و بيش از هزينه‏اى كه صرف آن نموده است‏به فروش مى رساند و بدين ترتيب مازادى را به عنوان «سود» عايد خويش مى‏گرداند. در بحث توزيع، سود به عنوان سهم عامل «سرمايه‏» از محصول تلقى مى‏گردد، در حالى كه عامل «كار» قبلا سهم خويش را به عنوان «دستمزد» دريافت كرده است.

الف - سود و جايگاه آن در نظام سرمايه‏دارى

از آنجا كه اساس نظام سرمايه‏دارى به انباشت‏سرمايه استوار است، و انباشت‏سرمايه خود منوط به كسب سود مى‏باشد، بررسى پديده سود در نظام سرمايه‏دارى و دنبال كردن مباحث مطروحه در اين باب نكات جالب توجهى را درباب نظام سرمايه‏دارى روشن مى‏كند. اينك نگاهى كوتاه بر اين مساله مى‏اندازيم.

همانگونه كه شيوه توليد صنعتى و بكارگيرى ماشين در جريان توليد پديده جديدى است، سود حاصل از آن نيز پديده جديدى محسوب مى‏گردد. اساسا در ادوار قبل از وقوع انقلاب صنعتى اروپا، سود به صورت سود حاصل از فروش، يعنى خريد ارزان و فروش گران در صنعت مطرح نبود. (1) هر چند كه در آن دوره هم كارگاههاى توليدى كوچك به طور پراكنده وجود داشتند و صنعتگران در اطراف و اكناف به كار توليد ابزار و آلات و مصنوعات مورد نياز مردم مى‏پرداختند، ليكن سرمايه‏هاى موجود در جوامع آن روز بيشتر نقش خود را دربخش تجارت ايفا مى‏كردند و در بخش صنايع على‏رغم وجود كارگاههاى متعدد، هنوز سهم سرمايه چندان قابل توجه و چشمگير نبود.

با شروع عصر انقلاب صنعتى و بكارگيرى اختراعات و ابداعات جديد در جريان توليد بتدريج كارخانجات و كارگاههاى صنعتى گسترش يافتند و شيوه توليد جديدى كه متكى بر ماشين بود و با بكارگيرى فنون جديد، امكان توليد بيشتر با هزينه كمتر را فراهم مى‏ساخت، قدم به عرصه وجود نهاد. بدين ترتيب سرمايه به عنوان يك عامل مهم توليد كه بايستى سهمى عمده از محصول را مطالبه نمايد، رخ نمود و نوع جديدى از سود كه حاصل بكارگيرى سرمايه در بخش نعت‏بوده و امكانات وسيعى را در جهت انباشت‏سرمايه در دسترس قرار مى‏دهد، شناخته شد.

اقتصاددانان كلاسيك كه توجيه‏گران و مبلغان نظام تازه شناخته شده سرمايه‏دارى بودند، توجه زيادى به مقوله سود كرده‏اند. مساله مهم اقتصادى از ديد آنها انباشت‏سرمايه بود و سعى در توجيه آن داشتند و از آنجا كه سود سرچشمه اصلى انباشت‏سرمايه است، مشروع و قانونى جلوه دادن آن، بخش عمده رسالت اين اقتصاددانان بود. (2)

ليكن با گسترش صنايع و تمركز و انباشته شدن سرمايه‏ها اين «نظارت مستقيم‏» و مشاركت در امر توليد برچيده شد و صاحب سرمايه به علت اينكه امكانات تملك ابزار توليد را دارد اين مازاد را به خود اختصاص مى‏دهد. اين بود كه مشروعيت‏سود، توجيهى ديگر مى‏خواست. آدام اسميت‏بانى مكتب كلاسيك، در اين باب به تفصيل سخن گفته است. وى معتقد است كه: سود صرفا دستمزد نوعى خاص از كار، يعنى بازرسى و مديريت، نيست و متناسب با ميزان سرمايه مى‏باشد. هر قدر سرمايه بيشترى به كار گرفته شود، سود بيشترى نيز عايد خواهد شد. (3)

صرف نظر از اينكه اين كار خاص، يعنى بازرسى و مديريت‏به چه نحوى صورت گيرد. وجود رقابت در اقتصاد همواره تضمين مى‏كند كه سرمايه‏هاى به كار رفته در بخشهاى مختلف، نرخ سود كم و بيش يكسانى داشته باشند.

اسميت در تحليل خويش اشاره‏اى گذرا به دو نكته مهم دارد كه بعدها هر دوى آن محور بحثهاى طولانى شدند. وى اولا مساله خطر و خطرپذيرى سرمايه‏دار را در امر سرمايه‏گذارى مورد توجه قرار مى‏دهد (4) و ثانيا با بيان اينكه سبب مستقيم افزايش سرمايه، صرفه‏جويى است نه توليد (5) ،سود را پاداش سرمايه‏دار در مقابل امساك و صرفه‏جويى براى انباشت‏سرمايه قلمداد مى‏كند. سرمايه‏دار با صرفه‏جويى و صرف نظر از مصرف فعلى دارايى خويش، توانسته است آن را ذخيره كند و در جريان توليد به كار اندازد، پس بايستى به خاطر اين گذشت و فداكارى پاداش دريافت دارد كه همان سود است.

ديويد ريكاردو، متفكر ديگر اين مكتب، تاكيد بر اين دارد كه كار تنها عامل خلق ارزش است، و بدين ترتيب نظريه «ارزش - كار» را مى‏پذيرد. وى براى حل اين تناقض كه اگر ارزش صرفا مخلوق كار كارگر است، پس سهم سرمايه، يعنى سود كه اينقدر مورد توجه او و هم‏مسلكانش قرار گرفته است، كجاست، اعلام مى‏دارد كه سرمايه هم خود نوعى كار بوده و حاصل كارگذشتگان مى‏باشد كه انباشته شده است، (6) بدين ترتيب محصول از همكارى كار جارى و كار گذشته توليد مى‏شود و لذا بين صاحبان اين دو نوع كار تقسيم خواهد شد. پس سهم سرمايه‏دار از آن جهت كه سرمايه خود حاصل كار بوده و در واقع نوعى كار محسوب مى‏شود، مشروع است.

توجيه ژان باتيست‏سه از اين جهت جالب توجه است كه وى نقش كارفرما را در جريان توليد مورد مداقه قرار مى‏دهد، وى مى‏گويد: سود مركب از دو بخش است: بهره وام و درآمد كار كارفرما. (7) قسمت اول به سرمايه‏دار به دليل اينكه صاحب سرمايه است تعلق مى‏گيرد و قسمت دوم درآمد وى در واقع پاداش مهارتهاى حرفه‏اى وى به عنوان مدير مى‏باشد.

سرمايه‏اى كه كارفرما به كار مى‏اندازد، همانند پولى است كه وام گرفته است و بهره آن بايد از سود ناخالص كسر گردد و مازاد پاداش لياقت، كاردانى و هشيارى كارفرما مى‏باشد. (8)

بهره از آن جهت مجاز و مشروع است كه اساسا محصول طبيعى سرمايه است. همانطور كه درخت‏سيب و بوته تمشك مى‏دهد، سرمايه نيز سود مى‏دهد. در آمد كارفرما نيز از آن جهت مشروعيت دارد كه پاداشى است‏براى يك وظيفه اجتماعى خاص و بسيار مهم و آن عبارت است از تركيب عقلايى سه عامل توليد. (9)

متفكرينى كه در بالا نام برديم، هيچ كدام مستقيما به مساله توجيه و مشروع جلوه دادن سود نپرداخته‏اند، هدف آنها بيشتر شناخت ويژگيها و قوانين مربوط به سود بود. نخستين كسى كه مستقيما مساله مشروعيت‏سود و توجيه آن را به عنوان مساله‏اى اصلى مورد توجه قرار داد، ويليام سنيور مى‏باشد.

گفتيم كه آدام اسميت از مقوله صرفه‏جويى و نقش آن در انباشت‏سرمايه سخن مى‏راند، همين نكته منبع الهام سنيور، مدافع سرسخت نظام سرمايه‏دارى شد. به نظر وى هزينه‏هاى توليد شامل كار كارگران و امساك سرمايه‏داران (10) مى‏باشد. سرمايه‏دارى كه از مصرف آنى و سريع ثروت خويش خوددارى مى‏كند، متحمل يك نوع رياضت و فداكارى مى‏شود، بدين ترتيب وى با امساك، قسمتى از ثروت خويش را به صورت سرمايه در مى‏آورد. نرخ بهره پاداش امساك سرمايه‏داران و صرف نظركردن آنان از لذتهاى حاصل از مصرف آنى ثروت خويش مى‏باشد. (11) فقرا چون امساك نكرده‏اند، به فلاكت مبتلا گشته و لذا خود مسئول بدبختى و فقر خويشند، در حالى كه سرمايه‏داران به سبب صرفه‏جويى و امساك موفق به جمع آورى ثروت شده‏اند و لذا مستحق پاداش مى‏باشند. نقطه نظرات فوق بعدها توسط ساير اقتصاددانان مورد بحث و مداقه قرار گرفت و تحليلهاى زيادى در اين رابطه ارائه شد.

فرانسيس ولكر سود را ناشى از مهارت و استعداد بعضى كارفرمايان كه توانسته‏اند هزينه توليد را نسبت‏به همقطاران خويش كاهش دهند و به مازادى دست‏يابند، دانسته است. (12)

آلفرد مارشال اقتصاددان بنام نئوكلاسيك، تحت تاثير تعاليم ژان باتيست‏سه، تبيين درآمد كارفرمايى بر اساس نقش سازمان دهنده كارفرما را مى‏پذيرد، (13) و همچنين با استفاده از تحليل سنيور، پس‏انداز را به عنوان تاخير در مصرف تعريف مى‏كند (14)

فرانك نايت اقتصاددان آمريكايى براى نخستين بار نقش خطر و عدم اطمينان را در توجيه مشروعيت‏سود مطرح ساخت، كارفرما به سبب تحمل خطرها و عدم اطمينان، بايستى پاداش بگيرد.

در حال حاضر مساله مشروعيت‏سود در نظام سرمايه‏دارى حل شده انگاشته مى‏شود و در واقع تركيبى از نقطه نظرات فوق را مد نظر قرار دادند.

سود حسابدارى سطح متوسط و معقولى از سود است كه در حالت‏بازار رقابت كامل، نصيب توليدكنندگان مى‏گردد، و متاثر از هزينه فرصت‏سرمايه مى‏باشد. در حالى كه سود اقتصادى درآمدى است كه با استفاده از فرصتهاى استثنايى و ويژه موقعيت انحصارى و غيره به دست آمده و موجبات جلب سرمايه‏ها به بخش مذكور را فراهم مى‏آورد.

از طرف ديگر بحث ارزش زمانى پول، جاى تحليل مشروعيت‏سود را گرفته است. سرمايه‏دار به صرف داشتن ابزار توليد، سود نمى‏برد، بلكه به علت دارا بودن پول كه امكان خريد سهام و اوراق بهادار را مى‏دهد، وجهى را مطالبه مى‏نمايد. در ارزش زمانى پول، عواملى نظير: خطر كاهش تدريجى قدرت خريد پول (تورم)، امكان سودآورى (هزينه فرصت) و امكان استفاده از پول در موقعيتهاى اضطرارى و پيش‏بينى نشده مؤثر هستند.

ب - مشروعيت‏سود در نظام اسلامى

از نظر نظام اسلامى سود هم مشروع است و هم توجيه علمى دارد، زيرا همه مى‏دانيم به دست آوردن ارزش افزوده، در يك كالاى مشخص، به عوامل متعدد بستگى دارد. عوامل فكرى مانند ابتكار، تدبير، محاسبه، كارشناسى و مديريت و عوامل اجرايى مانند كار كارگرى ومهندسى و عوامل مادى مانند زمين، آب، ابزار ماشينى و مواد اوليه.

وجود يك كارخانه نساجى را در يك محل در نظر مى‏گيريم، حتما، روزى به فكر كسى يا كسانى رسيده است كه وجود چنين واحد صنعتى در اين محل، لازم يا مناسب و مفيد است، اين همان ابتكار و تدبير نخستين است و سپس به كارشناسى و محاسبه دست زده تا عملى بودن و مفيد بودن فكر مسلم شود و پس از اين مرحله به فكر تهيه محل و ساختمانهاى لازم و ماشين آلات و مواد اوليه و غيره پرداخته است، اينها هم همان عوامل مادى هستند و پس از آماده سازى محل و نصب ماشين آلات و جذب نيروهاى انسانى كارگرى، كارخانه راه‏اندازى شده و به توليد رسيده است و براى ادامه كار، به مديريت و كارهاى خدماتى ديگر نياز داشته است.

همه اينها عوامل توليد و بهره‏ورى اين واحد صنعتى هستند و نقش ويژه خود را داشته‏اند به طوريكه اگر هر كدام از اينها مختل مى‏شد كارخانه يا به وجود نمى‏آمد يا راه‏اندازى نمى‏شد.

اكنون كه اين عوامل دست‏به دست هم داده و هر كدام نقش خود را ايفا كرده و ارزش افزوده به دست آمده است‏به چه دليل علمى ما آن ارزش افزوده را به بعضى از اينها اختصاص دهيم و عامل ديگر را عقيم بگذاريم.

بنابراين بايد هر كدام از اين عوامل در سود حاصل سهيم باشند. پس اصل سود به علت ارزش افزوده است و آن عبارت است از آن حالت و كيفيتى كه در مواد اوليه ايجاد شده است و تبديل به پارچه يا ماشين يا مواد خوراكى خام يا پخته شده است و اگر از ارزش افزوده صرف نظر كنيم و بگوييم اين همان پنبه و پشم يا مواد ديگر است‏بدون اينكه چيزى بر آن افزوده شده باشد اين به معنى از بين بردن همه تحركات و فعاليتهاى اقتصادى خواهد بود.

پس سود متعلق به همه عوامل است. اگر اين عوامل در اختيار بخش عمومى باشد سود متعلق به بخش عمومى مى‏شود و اگر متعلق به بخش خصوصى باشد طبعا سود هم متعلق به آن خواهدشد.

نتيجه مى‏گيريم اگر منظور از سود، سهم هر كدام از اين عوامل است از نظر اسلام هم مشروع است و هم علمى و اگر چيزى غير از اين باشد استثمار مصرف كننده و گرانفروشى محسوب مى‏شود خواه استثمار كننده بخش عمومى باشد خواه بخش خصوصى.

ج. تعيين قيمت محصولات صنعتى

آدام اسميت مى گويد: قيمت، بيان پولى ارزش كالاهاست و ارزش هر كالا و يا قيمت آن برابر با كار است. كارى كه معادل با مقدار احتياجات در مسايل زندگى كارگر مى‏باشد. البته ممكن است در بعضى مواقع ارزش كار با قيمت‏بازارى و يا واقعى آن تطابق نداشته باشد، ليكن همواره قيمتهاى واقعى به سوى قيمتهاى طبيعى گرايش دارند.

ريكاردو بر اين گمان است كه ارزش مبادله كالاها ناشى از قيمت طبيعى نيروى كار است و مراد از آن قيمتى است كه به طور كلى براى كارگران وسيله زندگى و بقاى نوع آنها را بدون افزايش و كاهش نوع انسانى تامين مى‏نمايد.

بنابه نظر ماركس، ارزش هر كالا عبارتست از زمان كار اجتماعا لازم برابر توليد آن كالا. ماركس در اوائل ارزش و قيمت را يكى مى‏دانست و سپس به تفاوت آنها پى برده، راه حلهايى براى تبديل آنها به هم، پيشنهاد كرد.

«نهايى گرايان‏» بر اين عقيده‏اند كه عرضه و تقاضا تواما تعيين كنندگان قيمت كالاها هستند.

مارشال مى‏گويد: همانند دو لبه قيچى كه پارچه‏اى را برش مى‏دهند عرضه و تقاضا نيز قيمت را تعيين مى‏نمايند. پشت منحنى تقاضا، مطلوبيت نهايى و پشت منحنى عرضه، هزينه نهايى وجود دارد.

اشكال و ضعف اين گفتار از مطالب گفته شده دانسته شد، نيازى به بازگو كردن نيست.

6. معيار قيمت‏گذارى عادلانه

در خصوص معيار قيمت‏گذارى عادلانه بايد گفت: از كسانى كه در خصوص قيمت اظهار نظر كرده‏اند دو دسته به قيمت‏گذارى عادلانه اشاره دارند.

الف - كانونيستها: معتقد بودند در صورتى كه كالايى را به بيش از مجموع هزينه‏هايى كه صرف توليد آن گرديده است، بفروشيم، در واقع عمل ما به لحاظ اخلاقى صحيح نبوده، غيرعادلانه مى‏باشد. بنابر اين مى‏توان گفت‏به نظر كانونيستها كه معتقدين به اجراى قوانين شرع كليساى كاتوليك بودند قيمتگذارى يك كالا وقتى عادلانه است كه معادل با مجموع هزينه‏هاى انجام شده براى توليد آن كالا باشد.

ب - آدام اسميت در بحث از قيمت طبيعى كالاها مى‏گويد: هرگاه مزد كارگر بر اساس نرخ طبيعى مزد و اجاره بها متناسب با نرخ طبيعى اجاره بها و سود سرمايه متناسب با نرخ طبيعى سود باشد، از مجموع اين سه عامل ما به قيمت طبيعى كالا مى‏رسيم. او مى‏گويد: در صورتى كه قيمت كالايى بدين صورت معين گردد، قيمت مطابق با عدالت مى‏باشد. لذا به نظر وى قيمت طبيعى همان قيمت عادلانه است. در اين قيمت كالا دقيقا به قيمتى به فروش مى‏رود كه مى‏ارزد و يا به قيمت تمام شده عرضه مى‏شود.

در اقتصاد آزاد اگر بازار رقابت كامل وجود داشته باشد، قيمت طبق قانون عرضه و تقاضاى بازار تعيين مى‏شود منظور از بازار رقابتى كامل بازارى است كه در آن تعداد زيادى عرضه كننده و تقاضاكننده به مبادله بپردازند و مبادله كنندگان از آزادى مطلق انتخاب و عمل برخوردار باشند، محصولات مورد معامله متجانس و متشابه باشد و هيچ گونه دخالت در آن وجود نداشته باشد، ايجاد تماس و كسب اطلاعات هم آسان باشد. در اين صورت شرايط رقابت كامل وجود دارد. همانطور كه گفتيم قيمت محصولات در بازار معين و در واقع يك قيمت است و با توجه به اين قيمت است كه بخشهاى توليدى به كار خود مشغول مى‏شوند و مقدار محصول و عرضه خود را تعيين مى‏كنند. در اينجا عرضه تابع قيمت‏بازار است‏به طورى كه هر قدر سطح قيمت‏بالاتر باشد مقدار عرضه بيشتر خواهد شد. در اين شرايط است كه هر محصولى براى خود بازارى به وجود مى‏آورد و هر عرضه‏اى براى خود تقاضايى مى‏آفريند، به طورى كه هميشه عرضه با تقاضا مساوى و در نتيجه تعادل بازار خود به خود حاصل مى‏شود و اين تعادل هميشه باقى مى‏ماند و در اين شرايط قيمت‏بازار يك قيمت واحد است كه در مورد هر محصول خودبخود تعيين مى‏شود.

البته بازار رقابتى كامل تحت‏شرايط فوق در كشورهاى صنعتى مطلقا وجود ندارد و در كشورهاى جهان سوم كم كم زمينه‏هاى خود را از دست مى‏دهد، زيرا در عصر ما توليدكنندگان منابع خود را متمركز ساخته و به جاى توليد انفرادى درهم ادغام مى‏شوند و به شكل واحدهاى بزرگ و معدود فعاليت مى‏كنند، لذا واحدهاى توليدى امكانات و قدرت عمل بيشترى يافته، با تبانى و توافق مى‏توانند مقدار عرضه و سطح قيمت‏بازار را كنترل نموده و از رقابت و مبارزه عليه همديگر اجتناب ورزند. مصرف‏كنندگان نيز متشكل گرديده، به شكل سنديكا و شركتهاى تعاونى مصرف گرد هم مى‏آيند تا با تشكل خود مانع سياستهاى تجديد توليد و افزايش قيمتها به وسيله بخشهاى توليدى شوند. با اين حال تمركز و تبانى جاى تعدد را مى‏گيرد و حتى بازار به انحصار يك توليد كننده يا يك خريدار درمى‏آيد.

در مقابل چنين وضع و تحولى حكومتهاى مركزى و محلى نمى‏توانند بى‏طرف بمانند و نسبت‏به اوضاع بيگانه باشند، بلكه ناچارند بر آن نظارت يا در آن دخالت كنند، و مقدار عرضه، تقاضا، قيمت‏گذارى را مستقيما تحت نظر بگيرند.

در اينجاست كه تعيين قيمت محصولات و بازار مورد بررسى قرار مى‏گيرد.

در كشورهاى سوسياليستى بخشهاى توليدى نوع محصول، مقدار، روش توليد، قيمت و نحوه توزيع آن را به عنوان دستورالعمل از مراكز برنامه‏ريزى دولتى دريافت مى‏كنند. و مراكز برنامه‏ريزى از طريق حسابدارى صنعتى هزينه‏هاى توليد و عوايد و سود بخشهاى توليدى را محاسبه مى‏كنند و همه چيز را از مواد اوليه، دستمزد مستقيم، هزينه غير مستقيم و عمومى كارگاه، هزينه‏هاى ادارى، هزينه‏هاى فروش، هزينه‏هاى توزيع در نظر گرفته و قيمت تمام شده كالا را استخراج مى‏كنند، سپس سود مناسبى را در نظر گرفته و قيمت را تعيين و اعلام مى‏كنند.

1- رونالد ميك، پژوهشى در نظريه ارزش - كار، ص‏27.

2- رونالد ميك، پژوهشى در نظريه «ارزش كار»، ص‏29.

3- آنيكين، تاريخ تكوين اقتصاد سياسى، ص‏275.

4- آدام اسميت، ثروت ملل، ترجمه ابراهيم‏زاده، ص‏43.

5- محمدعلى كاتوزيان، آدام اسميت و ثروت ملل، ص‏96.

6- حسن شهيد نورائى، تاريخ عقايد اقتصادى، ص‏173.

7- على اكبر مدنى، تاريخچه تحولات عقايد اقتصادى، ص‏98.

8- باقر قديرى اصلى، سير انديشه اقتصادى، ص‏74.

9- آنيكين، تاريخ تكوين اقتصاد سياسى، ص‏387-386.

10- حسين وحيدى، تاريخ عقايد اقتصادى، ص‏218.

11- لودريك اچ. اى، آشنايى با علم اقتصاد، ص‏114.

12- سير انديشه اقتصادى، ص‏89.

13- تاريخ تكوين اقتصاد سياسى، ص 387-386.

14- تاريخ عقايد اقتصادى، ص 218.

/ 1