جریان سفر رسول خدا به طائف، صبر و تحمل حضرت در امر تبلیغ، اخلاق عظیم پیامبر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جریان سفر رسول خدا به طائف، صبر و تحمل حضرت در امر تبلیغ، اخلاق عظیم پیامبر - نسخه متنی

مرکز تحقیقات سازمان صدا و سیما

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنگاه‌ جرجي‌ زيدان‌ شرحي‌ از رنجهاي‌ پيغمبر را بيان‌ ميكند، تا ميرسد به‌ اينجا كه‌ مي‌گويد:

‎ پس‌ از مرگ‌ ابوطالب‌ و خديجه‌، كار بر پيغمبر دشوار شد، و قوم‌ قريش‌ از هر سو بر وي‌ تاختند، بخصوص‌ أبولهب‌ و حَكَم‌ بن‌ ] أبي‌ [ عاص‌ و عُقبة‌ بن‌ أبي‌مُعَيط‌ همسايگان‌ پيغامبر زيادتر از سائرين‌ او را آزار ميدادند. و غالباً هنگام‌ نماز، شكنبه‌ بر سر و روي‌ پيغمبر اكرم‌ (ص‌) خالي‌ ميكردند، و خوراكش‌ را آلوده‌ مي‌ساختند.

پيغمبر (ص‌) از مكّه‌ به‌ طائف‌ رفت‌ تا مگر در آنجا يار و ياوري‌ بيابد. ولي‌ در آنجا نيز چيزي‌ جز دشنام‌ و آزار نديد. تا آنجا كه‌ مردم‌ طائف‌ دسته‌اي‌ از نادانان‌ و اراذل‌ خود را بطرف‌ حضرت‌ رسول‌ ميفرستادند كه‌ با او ستيزه‌ كنند، و برويش‌ داد زنند. و همينكه‌ پيغمبر (ص‌) از آنان‌ كناره‌ ميگرفت‌ و بگوشه‌اي‌ پناه‌ مي‌برد، عدّه‌اي‌ مي‌آمدند و فرومايگان‌ را ميراندند.

پيغمبر (ص‌) تمام‌ اين‌ رنجها را تحمّل‌ ميكرد، و دعوت‌ خود را ادامه‌ داده‌، فقط‌ پيش‌ خداوند خويش‌ از ناداني‌ مردم‌ شكوه‌ ميكرد.

باري‌، حضرت‌ رسول‌ (ص‌) از طائف‌ بمكّه‌ برگشت‌، و دشمنان‌ خويش‌ را بدتر از سابق‌ ديد. بقسمي‌ كه‌ هركس‌ از دور و نزديك‌ با او به‌ ستيزه‌ برميخاست‌ و او را تهديد ميكرد. پيغمبر با ارادة‌ ثابت‌ و محكم‌ بر اين‌ مصيبت‌ها صبر ميكرد؛ در صورتي‌ كه‌ حتم‌ داشت‌ اگر از دعوت‌ خود دست‌ بردارد، همه‌ نوع‌ با او همراهي‌ و مهرباني‌ خواهد شد. ولي‌ رسول‌ خدا از دعوت‌ باز نميگشت‌، چون‌ به‌ نبوّت‌ خود ايمان‌ كامل‌ داشت‌ و ميدانست‌ از طرف‌ خدا مأمور به‌ اين‌ دعوت‌ مي‌باشد.[145]
صبر و تحمّل‌ رسول‌ الله‌ بر آزار و اذيّت‌ و تكذيب‌ و استهزاء كفّار وسفر رسول‌ الله‌ به‌ طائف‌ براي‌ دعوت‌ به‌ خدا
داستان‌ رفتن‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ طائف‌ و مرارتهاي‌ حاصل‌ از اين‌ سفر بسيار تكان‌ دهنده‌ است‌.

طبري‌ در تاريخ‌ آورده‌ است‌ كه‌: ‎ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ در مكّه‌ پيوسته‌ مردم‌ را در آشكارا و پنهاني‌ به‌ خدا دعوت‌ ميكرد، و بر آزار و اذيّت‌ و تكذيب‌ و استهزاءِ ايشان‌ صبر ميكرد؛ تا بجائيكه‌ يكي‌ از كفّار هنگامي‌ كه‌ آنحضرت‌ مشغول‌ نماز بود، رَحِم‌ گوسفند (مشيمه‌ و بچه‌دان‌ كه‌ در شكم‌ گوسفند، بچه‌ در آن‌ قرار دارد و آغشته‌ به‌ خون‌ و كثافات‌ است‌) را بر پيامبر افكند. و در وقتيكه‌ ظرف‌ غذاي‌ پيامبر بر روي‌ آتش‌ در حال‌ پختن‌ بود نيز بچه‌دان‌ گوسفند را در آن‌ انداخت‌ و آلوده‌ ساخت‌.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ چون‌ از منزل‌ خارج‌ مي‌شد، آن‌ مشيمه‌ و رحمِ افكنده‌ شده‌ در خانة‌ خود را با خود مي‌آورد، و بر در خانة‌ آن‌ افكننده‌ (كه‌ همسايه‌ او و از ارحام‌ او بود) مي‌ايستاد و ميگفت‌: يَا بَنِي‌ عَبْدِ مَنافٍ! أَيُّ جِوَارٍ هَذَا؟! «اي‌ فرزندان‌ عبد مناف‌![146] اين‌ چگونه‌ همسايه‌داري‌ است‌؟!» و سپس‌ آن‌ بچه‌دان‌ را به‌ دور مي‌افكند.

از اين‌ گذشته‌، أبوطالب‌ و خديجه‌ هر دو در يكسال‌ درگذشتند. و اين‌، سه‌ سال‌ قبل‌ از هجرت‌ بود. و درگذشتن‌ آنها مصيبت‌ عظيمي‌ را بر رسول‌ خدا وارد كرد. زيرا قريش‌ توانستند پس‌ از رحلت‌ أبوطالب‌ عليه‌ السّلام‌ اذيّت‌هاي‌ تازه‌اي‌ را بر آنحضرت‌ وارد سازند كه‌ پيش‌ از آن‌ قدرت‌ نداشتند. حتّي‌ بعضي‌ از آنها خاك‌ بر سر آنحضرت‌ پاشيد.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ با آن‌ حال‌ داخل‌ خانة‌ خود شد و خاكها بر سرش‌ بود.

يكي‌ از دختران‌ او برخاست‌ تا خاكها را بشويد. و در حاليكه‌ به‌ شستن‌ اشتغال‌ داشت‌ گريه‌ ميكرد؛ و رسول‌ خدا به‌ او ميگفت‌: يَا بُنَيَّةُ! لاَ تَبْكِي‌؛ فَإنَّاللَهَ مَانِعٌ أَبَاكِ! «اي‌ نور ديدة‌ من‌! گريه‌ مكن‌؛ زيرا خداوند پدرت‌ را حفظ‌ مي‌كند!»
رسول‌ خدا مي‌فرمود: آزارها و شدائدي‌ كه‌ قريش‌ بر من‌ وارد ساختند، عمدة‌ آنها پس‌ از مرگ‌ أبوطالب‌ بود. مَا نَالَتْ مِنِّي‌ قُرَيْشٌ شَيْئًا أَكْرَهُهُ حَتَّي‌ مَاتَ أَبُوطَالِبٍ. [147]

/ 8