استماع‌ جنّ آيات‌ قرآن‌ را در بازگشت‌ رسول‌ الله‌ از طائف‌ - جریان سفر رسول خدا به طائف، صبر و تحمل حضرت در امر تبلیغ، اخلاق عظیم پیامبر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جریان سفر رسول خدا به طائف، صبر و تحمل حضرت در امر تبلیغ، اخلاق عظیم پیامبر - نسخه متنی

مرکز تحقیقات سازمان صدا و سیما

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

استماع‌ جنّ آيات‌ قرآن‌ را در بازگشت‌ رسول‌ الله‌ از طائف‌

سپس‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از طائف‌ بيرون‌ آمده‌، درحاليكه‌ از كمك‌ و مساعدت‌ و خير ثقيف‌ نا اميد شد؛ به‌ سوي‌ مكّه‌ رهسپار گشت‌. آمد و آمد تا در وسط‌ شب‌ به‌ نَخْلة‌[149] رسيد. برخاست‌ براي‌ خواندن‌ نماز. جماعتي‌ از جنّيان‌ كه‌ هفت‌ نفر بودند و از جنّ اهل‌ نَصيبَين‌ يمن‌ بودند، از آنجا عبور مي‌كردند؛ و گوش‌ به‌ قرآن‌ رسول‌ خدا كه‌ در نماز ميخواند دادند.

چون‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از نماز فارغ‌ شد، ايمان‌ آورده‌ و اجابت‌ دعوت‌ و آيات‌ خدا را كرده‌، براي‌ ارشاد و هدايت‌ قومشان‌ بدان‌ سمت‌ روان‌ شدند.

سپس‌ خداوند در قرآن‌ كريم‌ قصّة‌ آنان‌ را بيان‌ كرد:

وَ إِذْ صَرَفْنَآ إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُو´ا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَي‌ قَوْمِهِم‌ مُّنذِرِينَ * قَالُوا يَـقَوْمَنَآ إِنَّا سَمِعْنَا كِتَـبًا أُنزِلَ مِن‌ بَعْدِ مُوسَي‌ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي‌´ إِلَي‌ الْحَقِّ وَ إِلَي‌ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ * يَـقَوْمَنَآ أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم‌ مِّن‌ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُم‌ مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ.[150]
«و بياد آور زماني‌ را كه‌ ما نفراتي‌ از طائفة‌ جنّ را به‌ سوي‌ تو منعطف‌ نموديم‌ تا قرآن‌ را گوش‌ كنند.

چون‌ آنها نزد رسول‌ الله‌ حضور يافتند، بهمديگر گفتند: ساكت‌ شويد! چون‌ آيات‌ قرآن‌ را شنيدند و نماز رسول‌ خدا به‌ پايان‌ رسيد، رو به‌ سوي‌ قوم‌ خود كرده‌، رفتند تا آنها را بترسانند.

گفتند: اي‌ قوم‌ ما! تحقيقاً ما شنيديم‌ كتابي‌ را كه‌ بعد از موسي‌ نازل‌ شده‌، و آنچه‌ را كه‌ در برابر آنست‌ تصديق‌ مي‌نمايد؛ و به‌ سوي‌ حقّ و به‌ سوي‌ طريق‌ مستقيم‌ رهبري‌ ميكند.

اي‌ قوم‌ ما! اين‌ دعوت‌ كنندة‌ بخدا را اجابت‌ كنيد. و به‌ او ايمان‌ آوريد تا خدا از گناهانتان‌ بگذرد؛ و از عذاب‌ دردناك‌، شما را در پناه‌ خود آورد!»
و نيز خداوند در قرآن‌ فرموده‌ است‌:

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ [151] تا آخر قصّة‌ آنان‌ كه‌ در اين‌ سوره‌ آمده‌ است‌.

نامهاي‌ اين‌ نفرات‌ هفتگانه‌ عبارت‌ است‌ از: حسّا و مسّا و شاصر و ناصر و اينا الارد و اينين‌ و الاحقم‌.

پناه‌ خواستن‌ رسول‌ الله‌ در وقت‌ ورود به‌ مكّه‌ از بعضي‌ از كفّار براي‌ تبليغ‌ رسالات‌ خدا
پس‌ از آن‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روي‌ به‌ مكّه‌ آورد. و قوم‌ و خويشاوندانش‌ در شديدترين‌ وجهي‌ از مخالفت‌ و دوري‌ از دين‌ او بپا خاسته‌ بودند؛ مگر مقدار كمي‌ از مستضعفين‌ كه‌ به‌ او ايمان‌ آورده‌ بودند.

در ميان‌ راه‌، بعضي‌ از اهل‌ مكّه‌ به‌ او برخورد كرد. رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ او گفت‌: اگر من‌ پيغامي‌ به‌ تو بدهم‌ براي‌ مكّه‌، تو آنرا از جانب‌ من‌ ميرساني‌؟! گفت‌: آري‌!

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: برو نزد أخْنَس‌ بن‌ شَريق‌ و به‌ او بگو: محمّد ميگويد: آيا تو مرا در پناه‌ خود ميگيري‌، تا رسالت‌ پروردگارم‌ را تبليغ‌ كنم‌؟!

آن‌ مرد آمد و به‌ او گفت‌. أخنس‌ در پاسخ‌ گفت‌: إنَّ الْحَلِيفَ لاَ يُجِيرُ عَلَي‌ الصَّرِيحِ. «شخص‌ معاهد و متعهّد، شخص‌ رها و بدون‌ معاهده‌ را پناه‌ نمي‌دهد.» و با اين‌ بهانه‌ ردّ كرد.

آن‌ مرد به‌ نزد رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آمد، و وي‌ را بدين‌ پاسخ‌ خبر داد.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: آيا باز برميگردي‌ به‌ مكّه‌؟! گفت‌: آري‌.

حضرت‌ فرمود: برو نزد سُهَيل‌ بن‌ عَمْرو و به‌ او بگو: محمّد ميگويد: آيا مرا پناه‌ ميدهي‌ تا رسالات‌ پروردگارم‌ را برسانم‌؟!

پس‌ آن‌ مرد پيش‌ سهيل‌ آمد. سهيل‌ گفت‌: به‌ او بگو: إنَّ بَنِي‌ عَامِرِ بْنِ لُؤَيٍّ لاَ تُجِيرُ عَلَي‌ بَنِي‌ كَعْبٍ!

«پسران‌ بني‌ عامر بن‌ لؤيّ، به‌ پسران‌ بني‌ كعب‌ پناه‌ نمي‌دهند!»
آن‌ مرد به‌ نزد رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آمد، و جواب‌ را آورد.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ باز به‌ آن‌ مرد فرمود: آيا باز برميگردي‌ به‌ مكّه‌؟! گفت‌: آري‌!

حضرت‌ فرمود: برو نزد مُطعِم‌ بن‌ عَديّ و به‌ وي‌ بگو: محمّد ميگويد: آيا مرا در پناهت‌ ميگيري‌ تا رسالات‌ پروردگارم‌ را برسانم‌؟!

مُطعم‌ گفت‌: آري‌، محمّد داخل‌ شود. آن‌ مرد برگشت‌. رسول‌ خدا را خبر داد.

مطعم‌ بن‌ عديّ خودش‌ و پسرانش‌ و پسران‌ برادرش‌ لباس‌ جنگ‌ پوشيدند و با سلاح‌ داخل‌ مسجد الحرام‌ شدند. چون‌ أبوجهل‌ چشمش‌ بدو افتاد گفت‌: أَمُجِيرٌ أَمْ مُتَابِـعٌ؟! «آيا خودت‌ كسي‌ را در پناه‌ گرفته‌اي‌، يا به‌ دنبال‌ پناه‌ ديگري‌ هستي‌؟!» گفت‌: من‌ خودم‌ پناه‌ داده‌ام‌.

أبوجهل‌ گفت‌: آنكس‌ را كه‌ تو پناه‌ دهي‌، ما نيز پناه‌ مي‌دهيم‌!

در اين‌ حال‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ داخل‌ مكّه‌ شدند و ماندند. و روزي‌ درحاليكه‌ مشركين‌ در كنار كعبه‌ بودند، داخل‌ مسجد الحرام‌ شدند. چون‌ چشم‌ أبوجهل‌ به‌ آنحضرت‌ افتاد، گفت‌: هَذَا نَبِيُّكُمْ يَا بَنِي‌ عَبْدِ مَنَافٍ؟! «اينست‌ پيغمبر شما اي‌ پسران‌ عبد مناف‌؟!»
عُتبة‌ بن‌ رَبيعة‌ گفت‌: چه‌ انكاري‌ داري‌ كه‌ از ميان‌ ما پيغمبري‌ يا پادشاهي‌ برخيزد؟!

اين‌ خبر بگوش‌ رسول‌ الله‌ رسيد، و يا خودشان‌ شنيدند. آنگاه‌ به‌ سوي‌ ايشان‌ آمدند و گفتند:

امّا تو اي‌ عُتبة‌ بن‌ ربيعه‌! سوگند بخدا، نه‌ از براي‌ حمايت‌ خدا، و نه‌ از براي‌ حمايت‌ رسولش‌ اين‌ جواب‌ را به‌ أبوجهل‌ دادي‌! وليكن‌ بر دماغت‌ برخورد، و براي‌ حمايتِ باد بيني‌ات‌ چنين‌ گفتي‌!

و امّا تو اي‌ أبوجهل‌ بن‌ هشام‌! سوگند به‌ خدا كه‌ زمانِ خيلي‌ درازي‌ از روزگار نميگذرد كه‌ كم‌ ميخندي‌ و بسيار گريه‌ مي‌كني‌!

و امّا شما اي‌ جماعت‌ قريش‌! سوگند به‌ خدا كه‌ زمان‌ درازي‌ نمي‌گذرد تا اينكه‌ از روي‌ اكراه‌ و ناپسندي‌ در آنچه‌ كه‌ انكارش‌ را داريد داخل‌ خواهيد شد.[152]
پيامبر در طائف‌، تك‌ و تنها با قاطعيّت‌ دعوت‌ خود را نمود
باري‌! اين‌ قضيّة‌ سفر رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ طائف‌ و جريانات‌ واقعه‌اي‌ را كه‌ ذكر كرديم‌، بسيار عجيب‌ است‌.

اوّلاً: ميرساند كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ در مكّه‌ بقدري‌ مورد اذيّت‌ و آزار بودند كه‌ امان‌ نداشتند، و خون‌ آنحضرت‌ قيمتي‌ نداشت‌.

و ارحام‌ و اقوام‌ او از همه‌ بيشتر آزار ميدادند؛ تا جائيكه‌ از مردم‌ ثقيف‌ براي‌
دفع‌ خويشاوندانش‌ استنصار ميكند. و دليل‌ اين‌ مطلب‌ آنكه‌ در موقع‌ مراجعت‌ پناه‌ ميخواهد. بدون‌ پناه‌ در خطر است‌. در خطر جدّي‌ و حتمي‌. و لذا از
كافر پناه‌ مي‌خواهد، تا در پناه‌ او بتواند سخنش‌ را بگويد و تبليغ‌ رسالات‌ خدا بنمايد. در مكّه‌ يكنفر مسلمان‌ قدرتمند نيست‌ كه‌ بتواند او را در امان‌ خود
بگيرد.

و اگر كسي‌ بگويد: براي‌ او چه‌ اهمّيّت‌ دارد؟ بگذار كشته‌ شود! جواب‌ آنستكه‌: بر او واجب‌ است‌ رسالتهاي‌ خداوند را به‌ مردم‌ برساند. و با كشته‌ شدن‌ و خود را بكشتن‌ دادن‌، و يا در حيات‌ و زندگي‌ اندك‌ مسامحه‌ نمودن‌، مأموريّت‌ عمل‌ نمي‌شود و مورد مؤاخذة‌ خدا قرار مي‌گيرد. عمدة‌ مطلب‌، رساندن‌ بار به‌ منزل‌ است‌.

/ 8