امتيازات سيد - نهضت های اسلام صد ساله اخیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهضت های اسلام صد ساله اخیر - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظامات با موازين و معيارهاي اسلامي ، سيد چگونه مي انديشيده است ؟ همچنانكه علي رغم مبارزه پيگيرش با حكومتهاي مستبده زمان خود ، فلسفه سياسي اسلامي را كه خود مي پسنديده دقيقا عرضه نداشته است كه به چه شكل و چه الگوئي هست شايد بدانجهت كه مبارزات پيگيرش با استبداد و استعمار امان نمي داده كه به اين مسائل بپردازد . و شايد بدانجهت كه مبارزه با استبداد و استعمار را نخستين گام در راه انقلاب و رستاخيز اسلامي مي دانسته و معتقد بوده ملت مسلمان هر گاه اين گام اول را درست بردارد ، در گام دوم ، خود خواهد دانست كه چه بكند ، و ممكن است اينها را از نوعي نقص و كمبود در كار سيد تلقي كرد .

امتيازات سيد

سيد جمال از يك سلسله مزاياي طبيعي و اكتسابي برخوردار بوده كه در مجموع نظيري برايش نمي توان يافت . از نظر طبيعي اولا از هوش و استعداد خارق العاده اي برخوردار بوده كه به ندرت در ميان افراد بشر نظيري برايش مي توان يافت . اين چيزي است كه همه كساني كه او را از نزديك ديده اند بدان معترفند .

 ثانيا نفوذ كلام و قدرت القاء و تلقين فوق العاده اي داشته است . گوئي از نوعي هيپنوتيزم و سحر كلام برخوردار بوده است . در خطابه هايش كه در مصر ايراد كرده گاه ولوله ايجاد مي كرده مردم را بر حال و وضع خود سخت مي گريانده و به هيجان مي آورده است . از نظر اكتسابي اولين امتيازش اين است كه فرهنگش فرهنگ اسلامي است . تحصيلات اوليه سيد در قزوين و تهران و
نجف بوده . مخصوصا در نجف از محضر دو شخصيت بزرگ بهره مند شده ، يكي مجتهد بزرگ خاتم الفقهاء حاج شيخ مرتضي انصاري اعلي الله مقامه و ديگر حكيم متأله فيلسوف عاليقدر و عارف بزرگ آخوند ملا حسينقلي همداني در جزيني شوندي . ظاهرا سيد علوم عقلي را از اين مرد بزرگ كه خود از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملا هادي سبزواري بوده فرا گرفته است ، و به علاوه در محضر اين مرد بزرگ كه ضمنا همشهري سيد نيز بوده با مسائل معنوي و عوالم عرفاني آشنا شده است .

 دوستي و رفاقتش با دو بزرگ ديگر در نجف ، يكي مرحوم آقاسيد احمد تهراني كربلائي ، عارف و حكيم بزرگ عصر خودش ، و ديگر مرحوم سيد سعيد حبوبي شاعر و اديب و عارف و مجاهد بزرگ عراقي كه در انقلاب عراق نقش برجسته اي داشته است در محضر مرحوم آخوند همداني صورت گرفته است . كساني كه شرح حال سيد را نوشته اند به علت آنكه با مكتب اخلاقي و تربيتي و سلوكي و فلسفي مرحوم آخوند همداني آشنائي نداشته اند

 و همچنين شخصيت مرحوم آقا سيد احمد تهراني كربلائي و مرحوم سيد سعيد حبوبي را نمي شناخته اند به گزارش ساده اي قناعت كرده ، درنگ نكرده و از آن به سرعت گذشته اند ، توجه نداشته اند كه شاگردي سيد در محضر مرحوم آخوند همداني و معاشرتش با آن دو بزرگ ديگر چه آثار عميقي در روحيه سيد تا آخر عمر داشته است . اين بنده از وقتي كه به اين نكته در زندگي سيد پي بردم ، شخصيت سيد در نظرم بعد ديگر و اهميت ديگري پيدا كرد . آشنائي سيد با فرهنگ اسلامي و تأثير شديد و عميق او از
اين فرهنگ سبب شد پس از آشنائي با فرهنگ جديد اروپائي كه ظاهرا در هند اين آشنائي پيدا شده ، خود باخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد . دومين امتياز سيد آشنائي او با جهان و زمان خود بود . او اولا زبانهاي متعدد بيگانه از قبيل انگليسي و فرانسه و حتي روسي را ( طبق نقل آثار العجم ) مي دانست ، به آسيا و اروپا و قسمتي از افريقا مسافرت كرده و با شخصيتهاي مهم علمي و سياسي جهان برخورد و مذاكره كرده بود و اينها به او ديد وسيعي بخشيده بود . سومين امتياز سيد اين بود كه جهان اسلامي را كه در راه نجات و رهائي آن كوشش مي كرد

 از نزديك مي شناخت . به غالب آن كشورها مسافرت كرده و با مردم آنجا از نزديك تماس پيدا كرده بود . به حجاز و مصر و هند و ايران و تركيه و افغانستان رفته و در هر كدام مدتي اقامت كرده بود ، و لهذا به ماهيت حركتها و نهضتها و شخصيتهائي كه در آن زمان در كشورهاي اسلامي وجود داشت پي برده بود
 و از اشتباهاتي از نوع اشتباهاتي كه برخي مصلحان ديگر دچار شده اند مصون ماند . چهارمين امتيازش اطلاعات وسيعش درباره اوضاع سياسي و اقتصادي و جغرافيائي كشورهاي اسلامي بود . از نامه اي كه به مرحوم زعيم بزرگ حاج ميرزا حسن شيرازي نوشته است روشن مي شود كه تا چه حد اين مرد از اوضاع عمومي ايران و از جريانهاي پشت پرده سياست و از نيرنگهاي استعمار آگاه بوده است .

شيخ محمد عبده

پس از سيد جمال ، دومين شخصيتي كه نامش به عنوان مصلح در جهان تسنن ، بالخصوص در جامعه عرب ، برده مي شود شيخ محمد عبده شاگرد و مريد سيد جمال است . عبده روح خود و زندگي معنوي خود را مديون سيد جمال مي دانست . عبده همان دردهائي كه سيد جمال تشخيص داده بود ، احساس مي كرد .

 چيزي كه عبده را از سيد جمال متمايز مي سازد ، توجه خاص عبده به بحران انديشه مذهبي مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربي و مقتضيات جديد جهان اسلام است كه مسلمانان در اثر ركود چند صد ساله آمادگي درستي براي مقابله با اين بحران نداشتند . به عبارت ديگر : عبده پس از جدا شدن از سيد جمال و بازگشت به مصر ، آنچه انديشه او را آزار مي داد

 و در جستجوي راه حلي براي آن بود ، مسأله " اسلام و مقتضيات زمان " بود . عبده در جستجوي راه حلي بود كه از طرفي در اثر جمود فكري و قشري مابي برخي علماي ديني ، اسلام مانع پيشرفت و تكامل جامعه مصري تلقي نشود و همين جهت نيروهائي را از خود مسلمانان عليه اسلام بر نينگيزد ( همان چيزي كه در بسياري از جامعه هاي اسلامي
صورت گرفت ) و از طرف ديگر به نام انطباق اسلام با علم ، افراط كاري ها صورت نگيرد ، اصول و مقررات اسلامي با ذوقها و سليقه هاي باب روز تطبيق داده نشود ( همان كاري كه آن هم در ميان يك طبقه صورت گرفت ) و به شكلي ديگر عملا اسلام از صحنه خارج نگردد . عبده - بر خلاف سيد جمال - آن نوع مسؤوليتي را احساس مي كرد كه يك عالم ديني احساس مي كند از اينرو در پي كشف ضوابطي بود كه جلو افراط و تفريط را بگيرد . از اينرو عبده مسائلي را طرح كرده كه سيد جمال طرح نكرده است

 از قبيل فقه مقارن از مذاهب چهارگانه ، دخالت دادن مباني فلسفي حقوق در اجتهاد ، ايجاد نظام حقوقي جديد در فقه كه پاسخگوي مسائل روز باشد ، تمايز قائل شدن ميان عبادات و معاملات و به عبارت ديگر : تمايز قائل شدن ميان آنچه به امور معنوي و اخروي مربوط است و آنچه به امور زندگي و دنيائي مربوط است و اينكه فقيه در قسم دوم حق نوعي اجتهاد دارد كه در قسم اول ندارد ، و همچنين ديد خاصي درباره اجماع و اينكه اعتبار اجماع همان اعتبار افكار عمومي است

 و همچنين اينكه اصل شورا در اسلام همان اصل دموكراسي است كه غرب قرنها بعد طرح كرده است . عبده ، مانند سيد جمال در پي آن بود كه ثابت كند اسلام توانائي دارد كه به صورت يك مكتب و يك ايدئولوژي ، راهنما و تكيه گاه انديشه جامعه اسلامي قرار گيرد و آنها را به عزت دنيائي و سعادت اخروي برساند . از اينرو سعي داشت فلسفه هاي دنيائي و
اجتماعي مقررات اسلامي از قبيل نماز و روزه و حج و زكات و انفاق ، و استحكام اصول اخلاقي اسلام را روشن نمايد . عبده كه مانند سيد جمال در پي وحدت دنياي اسلام بود و با تعصبهاي فرقه اي ميانه خوشي نداشت ، وقتي كه به قول خودش نهج البلاغه را كشف كرد ، در صدد شرح و نشر آن برآمد ، و در تحشيه و پاورقي بر همه آن كتاب حتي بر خطبه هائي كه عليه خلفا بود درنگ نكرد ، همچنانكه از ستايش بليغ و بيمانند سخنان علي عليه السلام خودداري ننمود .

 عبده با سيد جمال در دو جهت اختلاف نظر داشت : يكي اينكه سيد انقلابي فكر مي كرد و عبده طرفدار اصلاح تدريجي بود . ديگر اينكه سيد مبارزه با استبداد و استعمار را در رأس برنامه هاي خود قرار داده بود و معتقد بود اول بايد ريشه اين ام الفساد را كند و دور انداخت ، ولي عبده - لا اقل در اواخر عمر و بعد از جدا شدن از سيد در پاريس و بازگشت به مصر - معتقد بود كه آموزش و تربيت ديني جامعه تقدم دارد بر آموزش و پرورش سياسي آنها و بر هر حركت سياسي .

 در كتاب " سيري در انديشه هاي سياسي عرب " به عنوان نتايج كار سيد و عبده چنين مي نويسد : " نتايج كار سيد با عبده از حيث تأثيري كه ايندو بر تاريخ بيداري مسلمانان داشته اند ، از يكديگر بسيار متفاوت بوده است . سيد جمال بيشتر مرد پيكار و سختكوشي بود و عبده مرد انديشه و ميانه روي ، سيد جمال آزادي مسلمانان را تنها راه تحرك فكري آنان مي دانست و عبده بيشتر پرواي تربيت اخلاقي و ديني مسلمانان را داشت . سيد جمال دامنه كوششهاي خود
را كم و بيش در سراسر جهان اسلامي گسترد و عبده بيشتر در اصلاح احوال مصريان كوشيد . ولي شايد به دليل همين تفاوتها بايد بگوئيم كه حاصل كار سيد جمال و حاصل كار عبده مكمل يكديگر بوده است مخصوصا كه هر دوي آنها ضرورت بازگشت مستقيم به منابع اصلي فكر ديني ( 1 ) و توجيه عقلي احكام شريعت و هماهنگي آنها با مسائل عصر ( 2 ) و پرهيز از پراكندگي و فرقه بازي ( 3 ) و پافشاري بر سر احياي اجتهاد و كوشش براي شناخت روح و جوهر دين اسلام در وراي قواعد خشك و بينش قشري علماي چاكر حكومت ، همداستان بودند ، و همين خواستها و آرزوها بود كه به نام اصول اساسي تجدد خواهي سني پذيرفته شد " ( 4 ) .

. 1 يعني احساس اينكه آنچه امروز به نام اسلام در دست مسلمانان است عين اسلام حقيقي نيست ، صورت تحريف شده و مسخ شده آن است .

. 2 يعني احساس اينكه طرز شناخت مسلمين از اسلام طبق دستور بايد منطقي و توأم با تعقل باشد ، نه به صورت پيروي كوركورانه از عادات موروثي ، تا بتواند تحرك منطقي لازم را داشته باشد . و بر عكس شناخت امروز مسلمين از اسلام شناخت كوركورانه است نه منطقي و علمي .

. 3 گويند : سيد مي گفت مسلمانان تنها در باره يك چيز اتفاق و وحدت نظر دارند و آن اينكه در باره هيچ چيز اتفاق و وحدت نظر نداشته باشند . ( اتفقوا علي ان لا يتفقوا ) .

. 4 " سيري در انديشه هاي سياسي عرب " صفحه . 156

/ 36