در مدح شاه شيخ ابواسحاق و شرح احوال خود و تضمين قطعه اى از ظهير فاريابى - مثنویات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنویات - نسخه متنی

عبید زاکانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح شاه شيخ ابواسحاق و شرح احوال خود و تضمين قطعه اى از ظهير فاريابى




  • تا فلك را ميسر است مدار تا كند آفتاب زر پاشى تا بود در ميانه ى پرگار تا بود كاينات را بنياد جم انى جمال دنيى و دين پادشاه جهان علي الاطلاق در جهان شاد و كامران بادا زحلش كمترينه دربانى از سپاهش پياده اى بهرام پرتو روى ساقيش خورشيد تير شاگرد منشيان درش چنبر ماه نعل يكرانش خطبه و سكه عالى از نامش راى اعلاش عدل ورزيده تا ابد پادشاه هفت اقليم دولتش در زمان تيغ و قلم بنده كز بندگان آن درگاه داشت اندر دماغ سودائى شمه اى شرح حال عرضه كند ديد ناگه ظهير را در خواب
    ديد ناگه ظهير را در خواب


  • تا زمين را مقرر است قرار تا كند نوبهار نقاشى گردش هفت كوكب سيار تا بود خاك و آب و آتش و باد خسرو تاج بخش تخت نشين سايه ى لطف حق ابواسحاق حكم او چون قضا روان بادا مشترى داعى ناخوانى آن كه ترك سپهر دارد نام كفش گردان مطربش ناهيد سر نهاده بر آستان درش كره ى چرخ گوى ميدانش بر جهانى ز فيض انعامش كرمش هرچه ديده بخشيده درگه او پناه هفت اقليم بازويش قهرمان ظلم و ستم كمترين چاكريست دولتخواه كه گرش فرصتى بود جائى صورت اختلال عرضه كند گفت حالى بكن به شعر شتاب
    گفت حالى بكن به شعر شتاب


/ 3