مسمطات سنایی غزنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسمطات سنایی غزنوی - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • المستغات اى ساربان چون كار من آمد به جان نور دل و شمع بيان ماه كش و سرو روان اى چون فلك با من به كين بى مهر و رحم و شرم و دين عالم به عيش اندر ببين تا مر ترا گردد يقين آرام جان من مبر عيشم مكن زير و زبر رحمى بكن زان پيشتر كايد جهان بر من به سر دايم ز حسن آن صنم چون چشم او بختم دژم اندوه بيش آرام كم پالوده صبر افزوده غم چون بست محمل بر هيون از شهر شد ناگه برون كردم همه ره لاله گون گفتم كه آن دلبر كنون هر روز برخيزم همى در خلق بگريزم همى رنگى برآميزم همى مى در قدح ريزم همى
    رنگى برآميزم همى مى در قدح ريزم همى


  • تعجيل كم كن يك زمان در رفتن آن دلستان از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس آزار من كمتر گزين آخر مكن با من چنين كاندر همه روى زمين مسكين تر از من نيست كس در زارى كارم نگر چون دارى از حالم خبر بگذار تا در رهگذر با تو برآرم يك نفس چون زلف او پشتم به خم دل پر ز تف رخ پر ز نم از دست اين چندين ستم يارب مرا فرياد رس من پيش او از حد برون خونابه راندم از جفون چون بسته بيند ره ز خون باشد كه گردد باز پس با هجر بستيزم همى شورى برانگيزم همى در باده آويزم همى كاندهگسارم باده بس
    در باده آويزم همى كاندهگسارم باده بس


/ 4