آغاز كتاب و منتخب يكى از داستان هاى هشت بهشت - از هشت بهشت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هشت بهشت - نسخه متنی

امیرخسرو دهلوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز كتاب و منتخب يكى از داستان هاى هشت بهشت





  • زان نفير و فغان كزو برخاست
    تا نهايت بران قرار افتاد
    ملك عهد را خبر كردن
    ساربان ماجراى حال كه بود
    گفت اول دعاى دولت شاه
    ماسه بر نامسافريم و غريب
    مي بريديم ره ز گرش دهر
    او شتر جست و ما به لابه و لاغ
    شد ملك گرم از اين حكايت و گفت
    برده را بازده بهانه مكن
    اين سخن گفت و چون ستمكاران
    آن جوانان نغز با فرهنگ
    شتر ياوه گشته با همه ساز
    مردى آمد كه در فلان كهسار
    من بران سو شدم بخار كشى
    زن كه بالاش بود گفت نشان
    ساربان دادش آنچه واجب بود
    گفت باشد كه من ز دولت شاه
    شتر و هر چه بود بار بر او شه نظر سوى عدل فرمايد
    شه نظر سوى عدل فرمايد



  • گرد گشتند خلق از چپ و راست
    كه ببايد شدن چو كار افتاد
    راه انصاف را نظر كردن
    وانهمه پاسخ و سوال كه بود
    كه بمان تا بود سپيد و سياه
    در تك و پويه زارى و خورد نصيب
    نارسيديم بر در اين شهر
    تازه كرديم نقش او را داغ
    كانچه پيداست چون توانش نهفت
    خويشتن را به بد نشانه مكن
    بندشان كرد چون گنهكاران
    سوى زندان شدند با دل تنگ
    بر در ساربان رسيد فراز
    بر درختيش مانده بود مهار
    ديدم و كردمش مهار كشى
    تا من آوردمش بر تو كشان
    بس به سوى ملك روان شد زود
    يافتم هر چه ياوه و گشت ز راه
    وان عروسى كه بد سوار براو بنديان را ز بند بگشايد
    بنديان را ز بند بگشايد


/ 16