دومين باز كرد لب خندان سومين هوشمند با تميز گفت چون راست شد نشانى او باز گفتند هر يكيش جواب مرد پوينده راه پيش گرفت آن جوانان براه گام به گام تا زمانيكه گرم گشت سپهر زير عالى درخت انبه شاخ در رسيدند رنجديده ز راه چشمه ديدند دست و پا شستند چون ز ياد خوش درونه نواز ساربان باز در رسيد چو باد گفت اين سوى تا بيك فرسنگ ديده گردى از آن رميده نديد گفت ازيشان يكى كه بشنو گفت هست بارش دو سوى روياروى دومين كرد روى كار بر او سومين گفت زن گرانبار است ساربان زانهمه نشان درستآگهى چون نداشت از فن شان آگهى چون نداشت از فن شان
گفت او را كمست يك دندان گفت يك پاى لنگ دارد نيز بايدم ره به هم عنانى او كه همين راه گير و رو بشتاب رفت و دنبال كار خويش گرفت مى نمودند نرم نرم خرام موج آتش فشاند چشمه مهر كش دو پرتاب بود سايه فراخ ميل كردن سوى آب و گياه بر گل و سبزه خوابگه جستند نرگس مستشان شد اندر ناز با زبانى چو خنجر پولاد پايم از تاختن نداشت درنگ گرد چه بود كه آفريده نديد هر چه ديديم چون توانش نهفت روغن اين سوى و انگبين آن سوى هست گفتا زنى سوار بر او وز گرانيش كار دشوارست گرد شك را ز پيش خاطر شستچنگ در زد سبك بدامنشان چنگ در زد سبك بدامنشان