در مدح امير ابو يعقوب يوسف بن ناصرالدين - ترجیعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجیعات - نسخه متنی

فرخی سیستانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح امير ابو يعقوب يوسف بن ناصرالدين





  • ز باغ اى باغبان ما را همى بوى بهار آيد
    كليد باغ را فردا هزاران خواستار آيد
    چو اندر باغ تو بلبل به ديدار بهار آيد
    كنون گر گلبنى را پنج شش گل در شمار آيد
    بهار امسال پندارى همى خوشتر ز پار آيد
    بدين شايستگى جشنى بدين بايستگى روزى
    كنون در زير هر گلبن قنينه در نماز آيد
    ز هر بادى كه برخيزد گلى با مى به راز آيد
    به گوش آواز هر مرغى لطيف وطبعساز آيد
    هوا خوش گردد و بر كوه برف اندر گداز آيد
    كنون ما را بدان معشوق سيمينبر نياز آيد
    بدين شايستگى جشنى بدين بايستگى روزى
    زمين از خرمى گويى گشاده آسمانستى
    به صحرا لاله پندارى ز بيجاده دهانستى
    به شب در باغ گويى گل چراغ باغبانستى
    درخت سيب را گويى ز ديبا طيلسانستى
    مرا دل گر نه اندر دست آن نامهربانستى
    بدين شايستگى جشنى بدين بايستگى روزى
    نبينى باغ را كز گل چگونه خوب و دلبر شد زمين از نقش گوناگون چنان ديباى ششتر شد
    زمين از نقش گوناگون چنان ديباى ششتر شد



  • كليد باغ ما را ده كه فردامان به كار آيد
    تو لختى صبر كن چندانكه قمرى بر چنار آيد
    ترا مهمان ناخوانده به روزى صد هزار آيد
    چنان دانى كه هر كس را همى زو بوى يار آيد
    ازين خوشتر شود فردا كه خسرو از شكار آيد
    ملك را در جهان هر روز جشنى باد و نوروزى
    نبيند كس كه از خنده دهان گل فراز آيد
    به چشم عاشق از مى تابه مى عمرى دراز آيد
    به دست مى ز شادى هر زمان ما را جواز آيد
    علمهاى بهارى از نشيبى بر فراز آيد
    به شادى عمر بگذاريم اگر معشوق باز آيد
    ملك را در جهان هر روز جشنى باد و نوروزى
    گشاده آسمان گويى شكفته بوستانستى
    درخت سبز را گويى هزار آوا زبانستى
    ستاك نسترن گويى بت لاغر ميانستى
    جهان گويى همه پر وشى و پر پرنيانستى
    به دو دستم به شادى بر، مى چون ارغوانستى
    ملك را در جهان هر روز جشنى باد و نوروزى
    نبينى راغ را كز لاله چون زيبا و در خور شد هزار آواى مست اينك به شغل خويشتن در شد
    هزار آواى مست اينك به شغل خويشتن در شد


/ 6