«حـج» در سيماي ادب - حج در سیمای ادب فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج در سیمای ادب فارسی - نسخه متنی

محمود شاهرخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«حـج» در سيماي ادب

اذ قالَ اِبْراهيمُ رَبّ ِ اَجْعَلْ هذَاالْبَلَدَ
آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَ بَنَّي اَنْ
نَعْبُدَالأَصْنام.

«سوره ابراهيم، آيه 35»





  • يارب اين كعبه مقصود
    تماشاگه كيست

    يارب اين كعبه مقصود
    تماشاگه كيست



  • كه مغيلان طريقش گل و نسرين من
    است

    كه مغيلان طريقش گل و نسرين من
    است


مكه مكرمه و كعبه
معظمه را از دير باز نزد جميع طوايف و امم، حرمت و مرتبتي والا و ارجمند بوده
و ملل مختلف،كعبه را مقدس و محترم ميشمردهاند و در روايات آمده:
نخستين كس كه به زيارت كعبه آمد آدم ـ عليهالسلام ـ بود و پس از او
سلسله جليله انبيا، آن خانه راميعادگاه راز و نياز
و پرستشگاه خالق يگانه بي انباز قرار دادهاند.

در قرآن كريم آمده
است:

«اِنَّ اَوَّلَ بِيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ
مُباركاً وُ هُدي لِلعالَمين، فيه آياتٌ بَيِّناتٌ مَقام ابراهيمَ وَ مَنْ
دَخَلَهُ كانَ امِناً.»
«نخستين خانهاي
كه براي مردمان بنا نهاده شد خانهاي است در مكه كه مبارك و وسيله هدايت
است براي جهانيان، در آن آيات و نشانههاي روشن و مقام ابراهيم است هر
كس بدان درآيد ايمن باشد».

در كلام مجيد از مكه
به «بكّه»، «امّالقري» و «بلدامين» ياد شده و از حرمت و شرف آن همين بس
كه خداوند بدان سرزمين مبارك قسم ميخورد، چنان كه در سوره مباركه تين
آمده «وهذاالبلدالأمين»
«سوگند بدين شهر كه جايگاه امن و امان
است» و نيز در سوره بلد فرمايد «لااقسم بهذاالبلد» يعني «سوگند ميخورم بدين شهر (مكّه).» كعبه شريف را خداوند، بيت عتيق خواند و چنان كه ياد شد اولين
پرستشگاه حضرت حق است بر روي زمين.

قرآن خبر ميدهد
كه خداي متعال به پيشواي يكتا پرستان، ابراهيم، فرمان داد تا خانه كعبه را
بنا كند و مردمان را صلا دردهد و از اطراف و اكناف عالم بسوي حج فرا خواند تا
در آن مكان مقدس، هم شاهد منافع و مصالح خويش باشند و هم خداي متعال را ياد
كنند، چنان كه فرمايد: «ليشهدوا
منافع لهم و يذكر و اسمالله.»
ابراهيم، فرمان خدا
را امتثال كرد و خانه را با معاونت اسماعيل، بنا نهاد و آن را معبد موحدان و
پرستشگاه يكتا پرستان قرار داد و امت حنيف را از هر گونه شرك و اعمال شرك
آميز بيم داد و برحذر داشت.

اما چون ابراهيم به
ملكوت اعلي پيوست، چندي نگذشت كه دين و شريعت پاك او متروك ماند و خانه
خداوند، جايگاه بت هاي گوناگونگشت و مشركان و
بتپرستان متوليان خانه شدند چنان كه نقل است پس از ابراهيم و اسماعيل،
چون عمرو بن لحي، بر مكه مسلط گشت و رياست خانه را به دست آورد، بتهايي
را در خانه نصب كرد و خلق رابه پرستش و ستايش آنها فرا خواند و اولين بت
موسوم به «هُبل» بود كه آن را از شام به مكه آورد و بتپرستي را در آن
ديار مقدس مرسوم و رايج ساخت. «شحنة بن خلف» در مذمت و نكوهش عمرو بن لحي
گويد:





  • يا عمرو انك قد
    احدثت آلهه

    وكان للبيت ربّ واحد
    ابدا

    لتعرفن
    بانّالله في مهل

    لتعرفن
    بانّالله في مهل



  • شتي بمكة حولالبيت
    انصابا

    فقد جعلت له فيالناس
    اربابا

    سيصطفيد و نكمللبيت
    حجّابا

    سيصطفيدونكمللبيت
    حجّابا


يعني «اي عمرو همانا تو در مكه پيرامون خانه خدا، خدايان گوناگوني
پديد آوردي، حال آنكه اين خانه را هميشه پروردگاري واحد و يگانه بوده است. تو
در كعبه براي مردم خدايان و مالكان متفرق و متعددي قرار دادي، تو خود يقين
ميداني كه خداوند، اكنون شما را مهلت داده، اما زود باشد پرده داراني
جز شما را براي خانه خود برگزيند.»
بدينسان دين حنيفِ
ابراهيم به شرك مبدل گشت و كعبه معظمه، جايگاه اصنام و محل بتهاي
رنگارنگ و معبد مشركان شد. تا آنگاه كه به فضل و عنايت خداوند و مشيت بالغه
او، مهر جهانتاب اسلام از افق جزيرةالعرب برآمد و خداوند از بطن
امالقري و ميان مشركان، اشرف انبياء و اعظم سفراي خود را برانگيخت تا
نداي جانفزاي توحيد دردهد و با نيروي عزم و اراده خود، اساس بت و
بتپرستي را از بنيان برافكند و رسم شرك را از ميان بردارد، آن برگزيده
خداي سبحان با شعار «قولوا
لااله الاالله تفلحو»خلق را به يگانه پرستي و تبري
و بيزاري از شرك فراخواند و در راه تحقق و استقرار حكومت الهي انواع رنج و
آزار را تحمل كرد و جميع مصائب و بلايا را به جان پذيرا گشت تا پس از بيست و
سه سالتلاش سرانجام رسم بت و بت پرستي را برانداخت
و خانه مقدس كعبه را از لوث بتان، پاك ساخت و مؤمنان و مسلمانان را از هرگونه
كردار شرك آلود بيم داد، و فرمود: «هيچ چيز نزد خداوند مبغوضتر از شرك
نيست» و قرآن كريم برائت خدا و رسولش را از مشركان اعلام داشت و آنان را كه
براي خداوند شريك و انباز قرار ميدهند ناپاكاني خواند كه گناهشان درخور
بخشايش نيست.

نبياكرم و
رسولمعظم، حق رسالت خويش را ادا كرد و راه رشد و فلاح و طريق سعادت و
كمال را به مردمان آموخت. دين، اكمال يافت و نعمت اتمام پذيرفت و هدايت از
ضلالت ممتاز گرديد، اما چون آن داعي اليالله و سراج منير، به رفيق اعلي
پيوست، چندي نگذشت كه جاهليت زخم خورده نيرو گرفت و بر آن شد تا انتقام خويش
را از اسلام بازستاند، ليكن نه بصورت آشكار و دشمني روياروي، بلكه در هيئت
دين و كسوت شريعت. مشركان و منافقان و دنياداران كوشيدند تا حقيقت آيين را
مسخ كنند و آن را از درون مايه خود تهي سازند وخصيصه مبارزه با شرك و منكر و
فساد و پيكار با ستم و طغيان و بيداد را از آن سلب كنند تا خود زمام امور
مسلمين را به دست گيرند و بر مردم فرمانروا گردند و چنين كردند. و چون بر
اريكه قدرت برآمدند، همه نيرو و توان خود را به كار بستند تا دين را از حقيقت
خود عاري كنند، عناصر فاسد و فاسق و بيدادگري چون امويان و عباسيان، زمامدار
مسلمين گشتندو به نام خليفه اسلام بر مسند خلافت، تكيه زدند و بر قلمرو
پهناور اسلام به جور و ستم فرمان راندند و از هيچ جرم و جنايتي فروگذار
نكردند. اين مفسدان و نيرنگبازان با بهرهگيري از عالمان سوء، چنان
وانمود كردند كه دين و معنويت با دنيا سازگار نيست و مؤمنان حقيقي و راستين
آن كسانند كه از دنيا اعراض كنند و زهد پيشه سازند و به امور عبادي بپردازند
و كاري بهامر حكومت نداشته باشند. علماي دنيا
پرست، كه روزي خور دستگاه حاكمه بودند، به كار برخاستند و هر طاغي ستمگر
بيديني را اولوالامرو واجب الاطاعه خواندند و سرپيچي از فرمان او را
تخلف از حكم خداوند قلمداد كردند. اين حيلت درگرفت و جدايي دين از سياست به
صورت اصلي مسلم در آمد و سبب شد كه دين داران، عرصه را براي خلفاي جور خالي
گذارند و خود عزلت گزينند و به زواياي معابد و مساجد رو آورند و خود كامان و
سركشان بكنند آنچه كردند.

در قرون اخير دول
استعماري كه مرادشان تاراج ذخاير و منابع سرزمينهاي اسلامي بود، بيشتر
به القاي اين معني دامن زدند و در تحكيم و تثبيت اين امر كوشيدند كه دين از
سياست جداست و علماي جاهل و ساده دل از روي عدم آگاهي و خائنان و دست
نشاندگان استعمار از راه خيانت اين اصل را مسلم دانستند و از آنچه در جوامع
اسلامي از جور و ستم و اشاعه فساد و غارت و يغماي ذخاير آنان ديدند، چشم
پوشيدند و دول استعماري تنها بدين حد بسنده نكردند بلكه به كار
مذهبسازي برخاستند و در جاي، جاي كشورهاي اسلامي هرجا به نوعي مذهبي
جعل كردند تا بذر اختلاف و تفرقه را در ميان امت اسلام بيفشانند و آنان را
رودر روي هم قرار دهند و چنين كردند و از آن حاصل فراوان گرفتند كه شرح و
تاريخ آن خود حديثي است دردناك و واقعهاي جانگداز.

اين رويه بر امت
اسلام، جريان داشت تا به عنايت و نصرت خداوند، بزرگمردي از تبار پاكان
و از سلاله برگزيدگان درين دوران سياه به فرمان خداوند قيام كرد و از پي
تجديد حيات اسلام و عظمت آيين و شريعت قد برافراشت و امتي فداكار و ايثارگر،
نداي ايزدي وي را لبيك گفت و با نثار خون به پيكار با كفر و طغيان برخاست;
نخست طاغي زمان را از سرزمين خويش بيرون راند و سپس با مشركان و يغماگران در
آويخت و بهفرمان رهبر خويش فرياد برائت از مشركان
در فضاي گيتي، طنينانداز ساخت و در مكه و قرب كعبه چونان عهد رسول معظم
بانگ بيزاري و تنفر خود را به گوش جهانيان رسانيد، اين فرياد حيات بخش، كران
تا كران گيتي را در نور ديد و ملت اسلام را از خواب سنگين قرون، بيدار ساخت
فرياد برائت حجاج ايراني در موقف حج سبب بيم و خشم استعمارگران و مستكبران
گرديد و آن طاغيان يغماگر اين نداي شكوهمند را بر نتافتند و براي خاموش ساختن
آن كردند آنچه كردند.

اما نور خداوند،
خاموش شدني نيست و اين فرياد مستدام خواهد بود و حج پس از اين، چنان برگزار
خواهد شد كه در عهد رسول خدا. گرد آمدن مسلمانان از اطراف و اكناف عالم در
مجمع حج از پس منظوري عالي و مقصودي بزرگ بوده است، حج را جز جنبه عبادي،
منافع و مصالحي اجتماعي و دنيوي است كه قرآن كريم در اينباره فرمود:
«تا شاهد منافع خويش باشند.» اين حضور بزرگ، سبب تبادل نظر و تعاطي فكر، ميان
مسلمانان ميگردد تا براي بهبود اوضاع عالم اسلام و ايجاد وحدت و يگانگي
و تحكيم اساس دوستي و برادري بكوشند و درين كنگره جهاني بيزاري و برائت خويش
را از مشركان و طواغيت اعلام دارند و درين موقف از پي پيكار باستمگران و
دشمنان اسلام، روشي متين و استوار اتخاذ كنند، كه اگر اين امور تحقق يابد و
مسلمين با يكديگر متحد و متفق شوند، جبهه كفر و استكبار، هرگز قادر نخواهد
بود تا بر بلاد اسلامي فرمان راند و گستاخانه در كليه شئون آن دخالت كند و
فرمانرواياني برده و دست نشانده خود بر مسلمانان حاكم سازد تا ذخاير و منابع
آنان را به يغما برد، اگر مسلمانان چون عهد پيامبر، راه اتحاد و اتفاق و
برادري را بپيمايند و گرد تفرقه و اختلاف نگردند، هيچ دشمن نيرومندي بر آنان
چيره و غالب نخواهد شد، (انماالمؤمنون اخوة)





  • مؤمنان معدود ليك
    ايمان يكي

    همچو آنيك نور
    خورشيد سما

    جان گرگان و سگان
    ازهم جداست

    جان گرگان و سگان
    ازهم جداست



  • جسمشان معدود ليكن جان
    يكي

    صد بود نسبت به صحن
    خانهها

    متحد جان هاي شيران
    خداست

    متحد جان هاي شيران
    خداست


اينك به فضل و عنايت
خداي متعال، روح برادري و برابري در كالبد مناسبات مسلمانان، حلول كرده و مهر
جهانتاب اسلام، ديگر بار از زير ابرهاي متراكمِ غرض و خيانت سربركشيده و
ميرود كه با فروغ هستي بخش خود، آفاق و اكناف عالم را روشن سازد و
بشريت درمانده در منجلاب جور و ستم و فساد و تباهي را رهايي بخشد و انسان
ستمديده و تازيانه خورده را از بردگي زرومندان و زرپرستان رها سازد و آنان را
به سر منزل فلاح و سعادت و كمال موعود رهنمود آيد.

اكنون وظيفه جميع
مسلمانان آگاه عالم است كه با درايت تمام و سپردن راه اتحاد و برادري، زمينه
جهانشمول شدن اسلام ـ اين دين حنيف رهايي بخش ـ را فراهم آورند و با اتحاد و
اتفاق در برابر جبهه كفر و استكبار چون يد واحده قيام كنند و با طواغيت و
بتهاي قرن به پيكار برخيزند و با فداكاري و ايثار از حريم آيين و ارزش
هاي متعالي آن دفاع كنند و مطمئن باشند كه خداوند يار و مددكار آنان خواهد
بود.





  • ما پنج برادريم و از
    يك پشتيم

    چون باز شويم در
    نظرها عظيم

    چون باز شويم در
    نظرها عظيم



  • در پنجه روزگار پنج
    انگشتيم

    چون جمع شويم بردهن ها
    مشتيم

    چون جمع شويم بردهن ها
    مشتيم


به اميد آن روز كه
ديگر بار، آفتاب حيات بخش دين حنيف اسلام، كران تا كران عالم را با انوار
فروزان خويش روشن سازد و بشريت را از سلطه جباران و ستمگران و بت هاي قرن،
رهايي بخشد و مجد و عظمت ديرين مسلمين تجديد شود.

حج، اين فريضه الهي و
سفر نادر و استثنايي، چنان ارجمند و عظيم است كه بابي وسيع و فصلي گسترده در
ادبيات اسلامي گشوده است و آثاري بس زيبا و فاخر و مطالبي نافذ و مؤثر در اين
باب به وجود آمده است. در شعر و ادب پارسي، حج جايگاهي خاص و مرتبتي عظيم و
والا دارد و سخنوران و اديبان از زواياي مختلف بدان نگريسته و از
جنبههاي متفاوتي بدان پرداختهاند، برخي در وجهه معنوي و عرفاني
آن، غور كرده و آثاري بديع و شورانگيز عرضه داشتهاند و بعضي به مسائل
اجتماعي و امور ظاهر آن پرداخته، يادگارهاي جاويدان و ارزشمندي بر جاي
گذاشتهاند. درين مقام و مقال به علت تنگي فرصت و مجال، به مختصري از آن
به عنوان نمونه بسنده ميشود كه دانهاي است از خروار و
قطرهاي از بحار. نكتهاي كه سخت جالب و درخور تأمل است اينكه گويا
از دير باز پردهداران و متصديان حرم با زائران خانه خداي، روش و سلوك
مطلوبي نداشته و با خشونت و بيمهري با آنان رفتار
ميكردهاند. خواجه شيراز را بيتي است كه مضمون و مفهوم آن بر اين
معني دلالت دارد:





  • چو پردهدار به
    شمشير ميزند همه را

    چو پردهدار به
    شمشير ميزند همه را



  • كسي مقيم حريم حرم نخواهد
    ماند

    كسي مقيم حريم حرم نخواهد
    ماند


همچنين خاقاني شرواني
با صراحت تمام از اين خشونت و بدرفتاري ياد ميكند و از بيحرمتي
متصديان حرم با حجاج بيت، در قصايد خود سخن ميگويد، قصيدهاي دارد
بدين مطلع:





  • شبروان
    درصبحصادق كعبه جان ديدهاند

    شبروان
    درصبحصادق كعبه جان ديدهاند



  • صبح را چون محرمان كعبه، عريان
    ديدهاند

    صبح را چون محرمان كعبه، عريان
    ديدهاند


سپس
گويد:





  • كعبه در دست سياهان
    عرب ديده چنانك

    آنچه ديده دشمنان
    كعبه، از مرغان به سنگ

    بهترين جايي به دست
    بدترين قومي گرو

    ني زايزد شرم و ني
    از كعبه آزرم اي دريغ

    ني زايزد شرم و ني
    از كعبه آزرم اي دريغ



  • چشمه حيوان به تاريكي گروگان
    ديدهاند

    دوستان كعبه در غوغا دو چندان
    ديدهاند

    مهره جاندار و اندر مغز ثعبان
    ديدهاند

    جاي شيران را سگان سور، سكان
    ديدهاند

    جاي شيران را سگان سور، سكان
    ديدهاند


نيز قصيده بدين مطلع
دارد:





  • صبح خيزان بين به
    صدر كعبه مهمان آمده

    صبح خيزان بين به
    صدر كعبه مهمان آمده



  • جان عالم ديده و در عالم جان
    آمده

    جان عالم ديده و در عالم جان
    آمده


سپس درين معني
گويد:





  • گرحرم خون گريدازغوغاي
    مكه حق اوست

    برخلاف عادت از اصحاب فيل
    است اي عجب

    مكيان چون ماكياني برسر
    خودكرده خاك

    بو قبيس آرامگاه انبياء
    بوده مقيم

    من به چشم خويش ديدم كعبه
    رااززخم سنگ

    كرده روحالقدس پيش
    كعبه پرها را حجاب

    بوقبيس از شرم كعبه رفته در زلزال
    خوف

    بوقبيس از شرم كعبه رفته در زلزال
    خوف



  • كز فلاخنشان فراز كعبه غضبان
    آمده

    بر سر مرغان كعبه سنگ باران
    آمده

    كز خروس فتنهشان آواز خذلان
    آمده

    باز غضبانگاه اهل بغي و طغيان
    آمده

    اشكبار از دست مشتي نابسامان
    آمده

    تا بر او آسيب سنگ اهل
    طغيان آمده

    كعبه را از روي ضجرت عزم نقلان
    آمده

    كعبه را از روي ضجرت عزم نقلان
    آمده


چنين
ميپندارم كه اگر محقق و صاحبنظري در متون نظم و نثر استقصا كند، در
آثار گذشتگان از اهل ادب مواردي ازين دست بسيار يافت شود، چنان كه اشارت رفت
برخي از شاعران و عارفان حج را از وجهه معنوي و جنبه باطني آن مورد عنايت و
نظر قرار داده و نكات و لطايفي زيبا و بديع درين معني آورده و حقايق و معارفي
دلپذير از خود به يادگار گذاشتهاند، ابتدا قصيدهمعروف
ناصرخسروقبادياني را زيب و زيور اين مقال ميداريم:





  • حاجيان آمدند با
    تعظيم

    آمده سوي مكه از
    عرفات

    خسته از محنت و بلاي
    حجاز

    يافته حج و عمره كرده
    تمام

    من شدم ساعتي به
    استقبال

    مرمرا در ميان قافله
    بود

    گفتم او را به كوي چون
    رستي

    شاد گشتم بدانكه حج
    كردي

    باز گو تا چگونه
    داشتهاي

    چون همي خواستي گرفت
    احرام

    جمله بر خود حرام كرده بدي
    گفت ني، گفتمش زدي
    لبيك

    ميشنيدي نداي حق و
    جواب

    گفت ني، گفتمي چو در
    عرفات

    عارف حق شدي و منكر
    خويش

    گفت ني، گفتمش چو
    ميرفتي

    ايمن از شر نفس خود
    بودي

    گفتني،گفتمش چوسنگ
    جمار

    از خود انداختي برون
    يكسو

    گفت ني، گفتمش چو
    ميكشتي

    قرب حق ديدي اول و
    كردي

    گفت ني، گفتمش چو گشتي
    تو

    كردي از صدق و اعتقاد و
    يقين

    گفت ني، گفتمش به وقت
    طواف

    از طواف همه
    ملائكيان

    گفتني، گفتمش چو كردي
    سعي

    ديدي اندر صفاي خود
    كونين

    گفت ني، گفتمش چو گشتي
    باز

    كردي آنجا به گور مر خود
    را

    گفت ازين باب هر چه گفتي تو
    گفتم اي دوست پس نكردي حج
    رفته و مكه ديده آمده باز
    گرتوخواهيكه حجكني
    پسازين

    گرتوخواهيكه حجكني
    پسازين



  • شاكر از رحمت خداي رحيم
    زده لبيك عمره از تعظيم
    رسته از دوزخ و عذاب اليم
    باز گشته بسوي خانه سليم
    پاي كردم برون زحد گليم
    دوستي مخلص و عزيز و حكيم
    زين سفر كردن به رنج و به بيم
    چون تو كس نيست اندرين اقليم
    حرمت آن بزرگوار حريم
    چه نيت كردي اندر آن تحريم؟
    هر چه مادون كردگار عظيم
    از سر علم و از سر تعظيم
    باز دادي چنان كه داد كليم؟
    ايستادي و يافتي تقديم
    به تو از معرفت رسيد نسيم؟
    درحرم، همچو اهلكهف و رقيم
    در غم حرقت و عذاب اليم؟
    همي انداختي به ديو رجيم
    همه عادات و فعل هاي ذميم؟
    گوسفند از پي اسير و يتيم
    قتل و قربان نفس دون لئيم؟
    مطلع بر مقام ابراهيم
    خويشي خويش را بحق تسليم؟
    كه دويدي به هروله چو ظليم1
    يادكردي به گرد عرش عظيم؟
    از صفا سوي مروه بر تقسيم
    شد دلت فارغ از جحيم و نعيم؟
    مانده از هجر كعبه بر دل
    ريم2

    همچناني كنون كه گشته رميم؟
    من ندانستهام صحيح و سقيم
    نشدي در مقام محو مقيم
    محنت باديه خريده به سيم
    اين چنين كن كه كردمت
    تعليم

    اين چنين كن كه كردمت
    تعليم


مولانا گويد:





  • حج زيارت كردن خانه
    بود

    كعبه جبريل جان ها
    سدرهاي

    كعبه مردان حق اعمال
    نيك

    قبله زاهد بود فيض
    نظر

    قبله زاهد بود فيض
    نظر



  • حج ربّالبيت مردانه
    بود

    كعبه عبدالبطون شد
    سفرهاي

    قبله نا اهل جهل مرده
    ريگ

    قبله طامع بود هميان
    زر

    قبله طامع بود هميان
    زر


يكي از آثار جاويدان
و ذخاير ارزشمند گنجينه ادب پارسي تفسير «كشف الاسرار و عدةالابرار»
رشيدالدين ميبدي است كه الحق از نظرزيبايي نثر كم
نظير ميباشد، او در مواضع مختلف ازين تفسير مطالب دقيق و لطايف رقيق در
مورد حج و اسرار آن دارد، از باب نمونه به نقل مختصري مبادرت
ميشود.

او
در ترجمه حديثي چنين گويد:

خداوند بزرگوار
كردگار نامبردار، به آدم صفي، وحي فرستاد كه اي آدم منم خداوند جهان و
جهانيان آفريدگار همگان، پادشاه كامران، منم خداوند بكّه، نشينندگان در آن،
همسايگان منند. و زوّار آن وفد مناند و مهمانان مناند و درپناه
مناند، به اهل آسمان و زمين آن را آبادان دارم و بزرگ گردانم تا از هر
سويي و هر قطري جوق، جوق ميآيند. موي هايشان از هم بركرده، روي ها، گرد
گرفته از رنج راه، تكبير گويان و لبيك زنان، روي بدان صحراي مبارك نهاده و به
خون قربان زمين آن رنگين كرده، اي آدم هركه اين خانه را زيارت كند و در آن
مخلص بود وي مهمان من است و از كسان من است و از نزديكان به من است، سزاي
جلال من آن است كه وي را گرامي دارم و با تحفه رحمت و عطاء و مغفرت
بازگردانم، اي آدم در فرزندان تو پيغامبري است نام وي ابراهيم، خليل من و
گزيده من، به دست وي بنياد اين خانه بر آرم، و عمارت فرمايم و شرف آن آشكار
كنم و سقايت آن پديد آورم و حرم آن را نشان كنم و پرستش خود را در آن
بياموزم، پس از وي جهانيان را فراعمارت آن دارم و توقير و تعظيم آن دردلشان
نهم، تا نوبت به محمد(ص) عربي رسد، خاتم پيغامبران و چراغ زمين و آسمان و
مولد و منشأ وي گردانم. مهبط وحي، منزل كرامت وي كنم. سقايت و نقابت آن به
دست وي مقرر كنم آنگه مؤمنان را از اطراف عالم، عشق آن در دل نهم تا سروپاي
برهنه، ضياع و اسباب بگذاشته جان بر كف دست نهاده روي ها گرد گرفته همي روند
و گرد آن خانه طواف كنند و از ما آمرزش خواهند، اي آدم هر كه ترا پرسد از ما
كه با ايشان چه كنم؟
گوي كه من با علم با
ايشانم و حاضر دل ايشانم و درد ايشان را درمانم و از ديدههاشان نهانم
اما جان هاي ايشان را عيانم.





  • اندر دل من بدين
    عياني كه تويي

    اندر دل من بدين
    عياني كه تويي



  • وزديده من بدين نهاني كه
    تويي

    وزديده من بدين نهاني كه
    تويي


و در جنبه باطني و معنوي
حج و مراتب افراد و اشخاص گويد:

«حجّ عوام» ديگر است
و «حج خواص» ديگر، حج عوام قصد كوي دوست و حج خواص قصد روي دوست، آن رفتن
بسراي دوست و اين رفتن براي دوست.





  • دردم نه ز كعبه بود
    كز روي تو بود

    دردم نه ز كعبه بود
    كز روي تو بود



  • مستي نه زباده بود كز بوي تو
    بود

    مستي نه زباده بود كز بوي تو
    بود


عوام به نفس رفتند
در و ديوار ديدند، خواص به جان رفتند گفتار و ديدار يافتند او كه به نفس رود
رنج يابد و بار كشد تا گرد كعبه بر آيد و اين كه به جان رود بيار آمد و
بياسايد و كعبه خود گرد سرايش برآيد.

خواجه
عبدالله انصاري گويد:

بدان كه خداي تعالي
در ظاهر، كعبهاي بنا كرده كه از سنگ و گل است و در باطن، كعبهاي
ساخته كه از جان و دل است; آن كعبه، ساخته ابراهيم خليل است و اين كعبه، بنا
كرده رب جليل است، آن كعبه منظور نظر مؤمنان است و اين كعبه، نظرگاه خداوند
رحمان است، آن كعبه، حجاز است و اين كعبه راز است، آن كعبه اصناف خلايق است و
اين كعبه، عطاي حضرت خالق است، آنجا چاه زمزم است و اينجا آه دمادم است، حضرت
محمد مصطفي آن كعبه را از اصنام پاك كرد تو اين كعبه را از بتان هوي و هوس
پاك گردان.

/ 3