بانيان ميقات، سزامند چنان دانستند كه در اين شماره خوانندگان خوب مجلّه را پايسخنان سودمند حضرت آيةالله هاشميرفسنجانيبنشانند. هاشميشناخته شدهتر از آن است كه نيازمند شناساندن باشد امّا از يادكرد اين نكته نميتوان دريغ ورزيد كه وياز معدود عالمان و متفكرانياست كه نگاه ژرف به دين و فهم روشنگرانه و روشنانديشانه از آموزههاياسلام و درك واقعنگرانه از معارف قرآن را در عينيت جامعه و تجربه عينيديده و حقايق فكريرا با واقعهايتجربيدرآميخته است.از اين روي و بدان جهت كه آنچه ميگويد فراتر از ذهنيّت ها و ذهنگراييهاست ميتوان به سخنانش گوش داد، آنها را نيوشيد و بهرهگرفت.در اين گفتار آن بزرگوار از حجّ، جايگاه آن در انديشه اسلامي، تجربههايفكري، روحي و معنويش از حجّ به ويژه حجّ اوّل، جهان اسلام، بايستهها و ضرورت هايفكري و فرهنگي و سياسيجهان اسلام، نقش حجّ در پيوند با مسائل جهانياسلام، عربستان و چگونگيآن با توجّه به سفريكه داشتهاند، چگونگيارتباط با سعودي و بهره ورياز اين ارتباط بايستهها و لوازم اين پيوند و... سخن گفته است. گفتگويياست پرنكته تأمّل برانگيز و خواندنيكه اميدواريم كه خوانندگان را سودمند افتد:(1): حضرت آيةالله هاشمي! از اينكه وقت شريفتان را در اختيار ما قرار دادهايد، سپاسگزاريم. همانگونه كه مستحضريد، همه ساله كنگره عظيم حج، با حضور جمع بسيارياز مسلمانان جهان، با شكوه و عظمت خاصيدر حرمين شريفين برگزار ميشود. بفرماييد حضرتعاليچند بار به حج مشرّف شدهايد و اوّلين سفرتان به اين سرزمين در چه تاريخيبوده است؟ آقايهاشمي: من تا كنون چهاربار به حج مشرّف شدهام; دوبار پيش از انقلاب و دوبار هم بعد از انقلاب. در اوّلين سفر خيليجوان بودم، پدر و مادرم قصد داشتند به مكّه بروند. چون من طلبه بودم و كميعربيميدانستم و ميتوانستم كمكيبرايايشان باشم، مرا هم با خود بردند. البته حج استيجاريبود و از طرف يكياز بستگان كه فوت كرده بود رفتم. فصل تابستان بود و هوا گرم و امكانات كاروانها هم خيليكم. سفر مشكليبود; نه آب و غذا به مقدار كافييافت ميشد و نه حمل و نقل درستيدر كار بود; خلاصه، حج به شكل ضعيفياداره ميشد و مطوّفها مردم را خيلياذّيت ميكردند.سفر دوّم را هم باز به همان صورت رفتم; منتهيبا دو ـ سه نفر طلبه همفكر همسفر شديم و از اين جهت آسودهتر بوديم، ولي وضعيت، همان وضعيت پيشين بود. در كل پيش از انقلاب سفر مكّه آسان نبود.(2): جناب آقايهاشمي! در سفر اوّل چند سال داشتيد؟ آقايهاشمي: فكر ميكنم حدود سال 31 يا 32 بود و من زير بيست سال سن داشتم.(3): وقتيبراياولين بار چشمتان به خانه خدا افتاد، چه احساسيداشتيد؟ آقايهاشمي: حالت عجيبيبود! در فصل جواني، انسان معمولاً از شور و عشقيبرخوردار است. در طيسفر هر لحظه در فكر مواجهشدن با حرم و كعبه بودم. بعد از مراجعت به ايران، هر بار كه براياداينماز، به سمت قبله ميايستادم، خودم را داخل حرم احساس ميكردم و آن حالت به نحو نيرومنديدر من وجود داشت.در آن سالها تشرّف به حج از آرزوهايكمتر دستيافتنيبود. بعد از انقلاب، يك بار براي انجام حج واجب رفتم وآخرين سفرمهمهمينعمرهبودكهسال گذشته رفتيم.(4): با توجه به اينكه حضرتعالي، قبل و بعد از پيروزيشكوهمند انقلاب اسلامي، به مكّه مكرّمه و مدينه منوّره مشرّف شدهايد، چه تحوّلاتيرا در برگزاريمراسم حج مشاهده كرديد؟ آقايهاشمي: در آن ايّام هم، مسافران خانه خدا، از معنويّت و حالات روحيخوبيبهرهمند بودند و اين اختصاص به زمان حاضر ندارد; ولياين مسافرت، در آن سالها به علّت سختيهاييكه داشت، از سازندگيروحي و معنويبيشتريبرخوردار بود. در آن دوران، در حال تقيّه بوديم و برايهرگونه رياضت آمادگيداشتيم.