تدوين حديث(5) منع تدوين؛ توجيه ها و نقدها(2) - تدوین حدیث؛ منع تدوین حدیث (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تدوین حدیث؛ منع تدوین حدیث (5) - نسخه متنی

محمد علی مهدوی راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علوم‌حديث ـ شماره 6 ، زمستان1376

تدوين حديث(5) منع تدوين؛ توجيه ها و نقدها(2)

محمد على مهدوى راد

در مقاله پيشين برخى از توجيه ها در منع تدوين را آورديم و در پرتو اسناد تاريخى به نقد آنها پرداختيم و اينك توجيه هاى ديگر و نقد آنها.

2 . آميختگى قرآن با حديث:

از جمله كهنترين توجيه ها براى عدم كتابت و يا منع از كتابت، جلوگيرى از آميزش قرآن با حديث است. بدين معنى كه كسانى پنداشته اند ـ ويا كوشيده اند به اين پندارها دهند ـ كه اگر كتابت حديث معمول گشت، صحابيان و مردمان به هنگام نگاشتن قرآن، حديث را نيز با آن در مى آميختند، و بازشناسى قرآن از حديث دشوار مى گشت و مآلاً قرآن ـ اين معجزه جاودان الهى ـ تباه مى گشت. در ذيل نقلى كه پيش تر از عمر بن الخطاب (به هنگام دستور تباه ساختن و سوزاندن احاديث) آورديم، چنين آمده بود:

… وانّى واللّه لا البسُ كتاب اللّه بشئٍ أبداً؛ [1]

به خدا سوگند كه كتاب الهى را هرگز با چيزى در نمى آميزم.

به لحاظ نقل شايد بيشترين جلوه اين توجيه، در كلام «ابوسعيد خُدْرى» است، كه چون از او خواستند تا حديثى بنويسد، يا حديث را براى كسانى كتابت كند، گاه گفته است:

نمى نويسيم و حديث را چونان قرآن قرار نمى دهيم؛ [2]

و يا گفته است:

مى خواهيد حديث را چون مصحف ما قرار دهيد؟ [3]

و يا گفته است:

هرگز نمى نويسيم و آن را قرآن قرار نمى دهيم. [4]

«حسن بن عبدالرحمن رامهرمزى» در ذيل يكى از احاديث ابوسعيد خدرى كه نشانگر منع از كتابت است نوشته است:

به پندارم اين حديث با اوّل هجرت مرتبط است؛ روزگارى كه از آميخته شدن قرآن و حديث اطمينان نداشتند. [5]

«خطيب بغدادى» نيز بر اين باور رفته است، او پس از آنكه نقلهاى مختلفى را كه نشانگر عدم كتابت حديث در صدر اسلام و يا باور به عدم كتابت حديث در آن روزگاران است، گزارش مى كند، مى نويسد:

مسلمانان صدر اسلام براى اينكه قرآن با جز آن همانند نشود و درهم نياميزد، كتابت حديث را روا نمى دانستند…. در آن روزگاران دانايانى كه وحى و جز آن را از يكديگر بازشناسند، بسيار اندك بودند. از اين روى توان جداسازى «صحف قرآنى» با حديث را نداشتند. [6]

«ابن صلاح» نيز پس از آنكه احاديث رخصت در كتابت را گزارش مى كند، در مقام جمع اين گونه حديثها با احاديث منع تدوين از جمله مى نويسد:

نهى از كتابت در روزگارى بوده است كه هراس داشتند قرآن با حديث درآميزد و پس از آنكه زمينه اين هراس زدوده شد، كتابت حديث، رخصت يافت. [7]

«عبدالكريم بن محمد سمعانى مروزى» نيزاين نگرش را پذيرفته و نوشته است:

كتابت حديث در آغاز روا دانسته نشده تا قرآن با حديث درنياميزد و چون اين زمينه از بين رفت، كتابت حديث روا گشت. [8]

از محققان معاصر دكتر «صبحى صالح» اين ديدگاه را پذيرفته و نوشته اند:

رسول اللّه(ص) در آغازين سالهاى نزول وحى، براى اينكه قرآن و حديث در هم نياميزد از كتابت حديث نهى كرد، بويژه آنكه قرآن و حديث در يك صحيفه نگاشته شود. امّا پس از آن چون حافظان قرآن فراوان شدند و بخش عظيمى از آن نازل شد، ضمن رخصتى عمومى، لزوم كتابت حديث را اعلان كرد. [9]

اين توجيه از يكسو در تعليل و تحليل احاديث نهى از كتابت بكار گرفته شده است و از سوى ديگر در توجيه عدم كتابت در قرن اوّل و منع كتابت از سوى خلفا. اكنون بنگريم اين توجيه و تحليل از چه مايه استوارى و درستى برخوردار است.

/ 10