فصل بيست و سيّم
ورود به مكه معظمه
تقريباً نيم ساعت به غروب مانده، وارد «مكه معظمه» شديم، از اتومبيل محض اينكه «قدغن» بود كه به شهر داخل نشود، پياده شده سوار يك چهارچرخه شديم، با زحمت تمام عبور مى نموديم، چونكه زيادى شترداران و مسافرين، از حركت چرخ مانع بود، راضى بوديم بر اينكه پياده شده راه برويم، از آنجايى كه بلد نبوديم، باز مجبور شده، تن به قضا داديم، تا اينكه مصادف شديم به يك نفر اهل «ايران»، از ايشان سؤال نموديم منزل «عبدالرحمان جمّال» را، ايشان اظهار داشته مرا ايشان به استقبال شما فرستاده است، با چرخ به اين اميد، به طرف منزل «عبدالرحمن جمّال» رهسپار شديم. نظر به اينكه وقت حركت از «جدّه» بعضى
از آقايان رفقا دير رسيدند، فقط يك اتومبيل سوارى كه چهار نفر سوار شده بوديم، ميان شب وارد شديم، «عبدالرحمان» آن شب را از ماپذيرايى فرمود، و سه نفر از رفقاى بنده را در منزل گذاشته، براى حفاظت نقود(1) خودشان، به همراهى يك نفر مطوّف، به طرف بيت روان شدند، كه شايد شب از احرام در آيند، پس از چند دقيقه مراجعت نمودند، بنده سؤال نمودم طواف كرديد اظهارداشتند: چون كه از طرف «ابن سعود» اشخاصى كه به اعمال حج آشنا نيستند
بايد
به وسيله مطوف طواف نمايند، قدغن شده است شب طواف نمايند،
لذا
از طواف مانع شدند.