حاجى راست كه در هر يك از طوافهاى «نساء» و «زيارت»، هفت شوط پيرامون كعبه، گردش را از نقطه محاذى «حجر الأسود» آغاز كرده و ادامه دهد و بايد شرايط اقامه نماز; از قبيل طهارت از حدث و خبث و پليديهاى ظاهرى و باطنى در جامه و تن و بدن و مطاف و نيز ستر عورت را در خود احراز كند; هر چند كه طهارتِ ياد شده در طوافِ واجب شرط است و در طوافِ استحبابى ضرورتى ندارد. بايد نيت كند و از حجر الأسود آغاز كرده و طواف را بدان پايان بَرَد. بايد خانه خدا در محاذى سمتِ چپِ بدن خود، به هنگام طواف قرار دهد، و طواف خود را ميان كعبه و مقام ابراهيم برگزار نمايد.مستحب است طواف را با سكينه و وقار انجام دهد، و گامهاى كوتاه بردارد، و خود را تا مى تواند به كعبه نزديك سازد، و بر روى «شاذروان» هنگامِ طواف گام ننهد; چرا كه «شاذروان» يعنى برآمدگى پايين ديواره هاى كعبه، جزئى از كعبه به شمار است. اگر ميسور بود در هر شوطى حجر الاسود را با نثار بوسه و دست كشيدن استلام كند. و همه اركانِ كعبه: (ركن اسود، ركن شامى، ركن غربى، و ركن يمانى) به ويژه ركن اخير را در آغوش گرفته و بدانها چنگ آورد.* با شروع طواف، وقتى به باب كعبه مى رسد، خويشتن را در كنار مظهرى از درگاه الهى احساس مى كند، در كنار چنين درگاهى است كه سزا است فقر و بينوايى و نيازمندىِ خود را در اين جايگاه به خداوند متعال عرضه دارد و همت خويش را در عرضِ حاجت بر فرازد و نيازى بس بزرگ و حاجتى سترگ را با حضرت بارى تعالى در ميان گذارد و به خدا عرض كند:«سائلك، فقيرك، مِسكينك ببابك، فتصدَّق عَليه بالجنَّة. أللّهمَّ البيت بيتك، والحَرَمُ حَرَمُك، والعبدُ عبدُكَ. وَهذا مقامُ العائذ المستجير بكَ من النّار فأعتقنى و والدىَّ وأهلى وَوُلدى وإخوانى المؤمنين مِنَ النّار، يا جوادُ يا كريم» «خدايا! خواهنده و گداى تو، فقير و تهى دستِ تو، مسكين و بى نواى تو در كنار درگاهِ تو براى درخواستِ حاجت آمده، پس بوستان بهشتى را به عنوان صدقه و موهبتى حاكى از صداقت، بدو ارزانى دار; و با اين عطا و بخشش بر او منت گذار. بار خدايا! خانه، خانه تواست. حَرَم، حرم تواست. وبنده، بنده تواست. اينجا پايگاه پناهنده و خواهان امان و زينهار از آتش دوزخ، آنهم به مدد تو است. پس من و پدر و مادر و خاندان و فرزندان و برادران با ايمانم را از اين آتش رهايى بخش، اى خدايى كه با جود و كرامتى» * آنگاه كه برابر ميزاب و ناودان مى رسد; يعنى به جايى مى رسد كه باران رحمت الهى با تجمع در بام كعبه از اين نقطه فرو مى ريزد، بارانى كه ارزاق و نعمتهاى زمين مديون ريزش آن است، و وسيله شست و شو از پليديهااست و دور ساختن ناپاكيها و ناپاكهااست، چنين بخواند:ألّلهمَّ أعتِق رَقَبَتى من النّار، وَوَسِّع عَلىَّ مِنَ الرِّزق الحَلال، وادرأ عنّى شرَّ فسَقه العَرب والعَجم وَشرَّ فَسَقةِ الجِنَّ والإنسِ»:«بار خدايا! وجودم را از آتش دوزخ رهايى بخش، و از روزىِ حلال برمن گسترده و فراوان گردان، و شرِّ گناه پيشگانِ عرب و عجم و جن و انس را از من دور نگاهدار، و از آسيبِ آنها مرا در حمايت خويش قرار ده.» * و در همانحال كه براى طواف، گامها را به جلو مى راند بگويد:«ألّلهم إنى إليك فقير، وإنّى منك خائف مُستَجير، فلا تُبدِّلِ اسمى ولا تُغيّرَ جسمى» بار خدايا! تحقيقاً مرا به تو نياز است و مسلماً از تو بيمناك و به تو پناهنده ام; پس اسم و رسمم را جا به جا نفرما و جسم و تنم را دگرگون مساز.» * و به هنگام رسيدن به ركنِ يمانى كه در خويشتن آمادگى بيشترى احساس مى كند، خداى را به اسمِ اعظمِ او ياد كند; چرا كه اسمِ اعظمِ او براى همه امور مهم، كار ساز و نيز گشاينده هرگونه مشكل و معضلى است، سزا است اين چنين خداى را بخواند:ألّلهم إنّى أسألك باسمك الذى يَمشى على طَلَل الماء; كما يُمشى به على جُدَدِ الأرض، وأسألُك باسمك المَخزون المَكنون عندَكَ، وَ أسألك باسمِكَ الأعظم الأعظم الأعظم، إذا دُعيتَ به أجَبتَ، وإذا سُئلتَ بِهِ أعطيتَ أن تُصلّى على محمّد وآل محمّد» «خداوندگارا! از تو درخواست مى كنم به آن نامى از تو كه بر امواجِ بلند آب چنان مى توان راه در نورديد كه در جاده هاى هامون و هموار. و از تو مى خواهم به آن نامى كه از تو كه نزد تو براى بشر نهان مانده و در خواستِ خود را با نامى از تو در ميان مى گذارم كه بسى بزرگ و بسى بزرگ و بسى بزرگ از بزرگتر است، نامى كه اگر بدان تو را بخوانند به در خواست كننده پاسخ مثبت مى دهى و اگر از رهگذر آن به درگاه تو روى آورند خواسته هايشان را بدانان اعطا فرمايى. با اين نامها تو را مى خوانم كه بر محمد و خاندان او درود فرستى». و پس از آن هرگونه حاجتى كه دارد به خداوند متعال عرضه كند.* وقتى خود را نزديك «ركنِ يمانى» يافت در هر شوطى آن را در آغوشش گرفته ببوسدش و بر پيامبر و خاندانش درود فرستد. و ميان اين ركن و ركنِ اسود ـ كه حجر الأسود بر آن نصب شده است و در آن جاى دارد خير دنيا و آخرت هر دو را از حضرت بارى تعالى درخواست كند و بگويد:«ربّنا آتِنا فى الدُّنيا حَسَنة وفى الاخرة حسنة وقنا عذاب النّار» * در شوط هفتم در «مستجار» ـ كه نزديك ركن يمانى و محاذى باب كعبه است ـ درنگ كند، دستهايش را بر ديوار كعبه بگشايد و بگسترد، گونه ها و شكمش را بر كعبه نهد و براى اين كه خاكسارى و تواضع خويش را به خداوند اظهار دارد و زبان به ناتوانى خويش بگشايد، با اين مقال با حضرت خداوندگار خويش گفتگو كند كه:ألّلهم البيت بيتُك، والعبد عبدك، وهذا مقامُ العائذ بك من النار، ألّلهم انّى حَللتُ بِفنائكَ فاجعل قِراىَ مغفرتك، وهَب لى ما بينى و بينك واستوهبنى من خلقك» «بار خدايا! اين خانه، خانه تو است و اين بنده بنده تو است، و اينجا پايگاهى است كه به تو از آتش دوزخ از رهگذر آن بايد پناه بريم. پروردگارا! من بر حريمِ تو فرود آمدم و پذيرايى تو از من، آمرزشِ تو باشد، و آنچه ميان من و تو است براى من ببخشاى.» به دنبال اين دعا، هر چه از خدا مى خواهد با او در ميان نهاده و بر گناهانِ خود در برابر خداوندگارش اعتراف كند. و به دنبال دعا و درخواست و نيازِ خود همه عواملِ خوشبختى خود را از آن حضرت بارى تعالى دانسته و رهايى از آتش دوزخ را به عنوان آخرين درخواست و مهمترين حاجات به خدا عرضه دارد و با خدا كه برآورنده همه نيازها است اين حوائج را بدينسان در ميان گذارد:ألّلهم مِن قَبلكَ الروح والرّاحة والفَرجُ والعافية. أللّهم إنّ عمَلى ضعيف فضاعِفْهُ لى واغفر لى ما اطَّلعت عليه منّى وخَفى على خلقك، أستجير بِكَ مِنَ النّار» «بار خدايا! رفاه و آسايش و گشايش و سلامت از ناحيه تواست، با خدايا! تحقيقاً عمل نيكم كم رمق و ضعيف و ناچيز است آن را به نفع من دو چندان ساز و از اعمالِ بدى كه بدانها دست يازيديم و فقط تو بر آنها آگاهى و برخلقِ تو پنهان است در گذر، و به تو از آتش دوزخ پناه مى خواهم.» * و هر چه بيشتر دعا كند، فراوان از خدا در خواست نمايد. آنگاه به استلام «ركن يمانى» و ركنى كه حجر الاسود در آن قرار دارد روى آوَرد و بر آنها بوسه زند، و طواف را با اين دعا به پايان بَرَد كه:«ألّلهم قنِّعنى بما رَزَقتنى وبارِك لى فيما آتيتنى» بار خدايا! مرا بدانچه ارزانى داشتى قانع و راضى گردان، و در آنچه به من عطا فرمودى بركت و فزونى به هم رسان.» * وقتى از طواف فارغ گشت، مقامِ ابراهيم را آهنگ نمايد و در آنجا دو ركعت نماز گزارد البته مقامِ ابراهيم را به هنگام نماز پيش روىِ خود قرار دهد و در ركعتِ اول بعد از حمد، سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد (الكافرون) را قرائت كند و پس از تشهد و تسليم، خداى را سپاس گويد، و بر محمد و آل او درود فرستد، و از خداوند متعال درخواست كند طوافِ او را به شرف قبول نائل سازد و آن را آخرين كار او قرار ندهد، بلكه بارها وى را به توفيقِ زيارتِ خانه اش و طواف برگردِ آن مفتخر گرداند و در مقامِ حمد و ستايش الهى و درود بر پيامبر و آلِ او و درخواستهايش، دعايى را اين چنين بخواند:«الحَمد لله بمحامده كلَّها على نعمائه كُلّها حتّى يَنتهى الحَمد إلى ما يُحبُّ و يَرضى. ألّلهم صلِّ على محمّد وآلِ محمّد، وتَقبّل منّى وطَهّر قلبى وزكِّ عملى» «سپاس از آن خدا با تمام انواع آن سپاس بر تمام نعمتهايش (سپاسى كه به آنچه محبوب و مَرضىّ خدااست به فرجام رسد). بار خدايا! بر محمّد وآل او درود و نثار فرما، و از من بپذير، و قلبم را از هر آلايشى پاكيزه گردان، و علمم را به بركات خود از هر پليدى و پلشتى، به رشد و نموّى رهيده از آفتى سترده ساز.» بايد همه توان خود را در دعا به كار گير، آنگاه به سوى حجر الاسود به راه افتد و آن را استلام كرده و ببوسد و يا با دستِ خود در سوى آن نشان و اشارت رود، و آنچه قبلا به خدا عرضه داشته تكرار كند.* بايد توجه داشت كه «طواف» يكى از اركانِ حج و عمره است كه اگر عمداً ترك شود حج و عمره شخص باطل و فاقد اعتبار و ارزش مى گردد; چنانچه از روى نسيان و فراموشى انجام نگرفته باشد مى تواند بعد از مناسك حج با قضا،آن را جبران نمايد. و اگر بازگشتِ به مكه و قضاى طواف، دشوار و مستلزم تحملِ مشكلاتى گردد، مى تواند ديگرى را به عنوان نايب خود در اين وظيفه انتخاب كرده تا به جاى او طواف كند.* چنانكه اشارت رفت «طواف به منزله نماز است; لذا بايد حج گزار، قلب خود را از تعظيم و خوف و رجاء و محبت سرشار سازد» و بايدب بداند كه اين طواف به سان تحيت و تهنيت به نخستين خانه اى است كه به منظور پرستش خداى يكتا بنا شده و تكريمى است به يكى از مظاهر توحيد و يكتا پرستى.و چون حاجى، كعبه و جلوه گاهِ معشوق و معبودِ خود را مى بيند، عاشقانه همچون پروانه گرد شمعِ مظهر حقيقى پاك كه خداى متعال است به گردش در مى آيد و آنقدر بر پيرامون اين شمع به گردش و پرواز روحى ادامه مى دهد تا بال و پر تمايلات عصبى به دنيا واِخْلاد و دلبستگى به آن بسوزد، و چون خاكستر در تند باد جماعت انبوهِ طائفين از پيرامون دل و جانش بپراكند و هر چه ناخالصى در وجودش راه يافته زدوده و سترده شود، و وجودش سراپا عشق به خدا گردد.حجر الاسود نقطه آغاز و مبدأ اين طواف است; استلام و تقبيل آن عبارت از كارى است كه از عشق و علاقه به مبدأ حقيقىِ عالم، يعنى آفريدگارِ جهان بازگو مى كند. امتى كه شبانه روز به صورتِ تكليفِ واجب و الزامى بايد پنج بار به سوى اين خانه كه عاليترين مظهر توحيد است نماز را اقامه كند شايسته مى نمايد با طواف پيرامون بنائى كه ابراهيم براى شرك زدايى و ترويج توحيد پى ريزى كرده است اظهار ادب نمايد.مرحوم فيض كاشانى مى گويد: «بايد حاجى بداند در طواف، خود را به فرشتگان مقربى كه پيرامون عرش را احاطه كرده و برگردِ آن طواف مى كنند همانند ساخته است. نبايد تصور كند كه هدف از اين طواف آن است كه كالبد و بدن خود را پيرامون كعبه به گردش درآوَرَد; بلكه مقصود اين است قبلش از رهگذر ذكر و يادِ صاحبِ خانه به گردش و چرخش افتد تا ذكر جز به او ابتداء نشود و جز به او خاتمه نيابد; چنانكه طواف كننده طواف را از خانه و حجر الاسود آغاز و بدان ختم مى كند.آرى طواف، نشانگر اوج محبت و مُنتهاى عشق الهى در عبادت و پرستش است، و پيدا است كه اين طواف در تنگناى حركت فيزيكى و گردش صورى و ظاهرى و مادى محدود نيست، و بايد قلب و دل آدمى در پويش و گردش و در جستجوى خدا باشد خانه خدا و طواف تن و اندام نمودارِ خدا و چرخش روح و دل مى باشد، و چنانكه اشاره خواهيم كرد. طواف تن و اندام در عالمِ شهود نردبانى است به عالم غيب و ملكوت.نكته قابل توجه در انجامِ اين فريضه پرشور كه جلوه اى نمايانگرِ كمالِ عبوديت و بندگى و محو شدن در جمال ربوبى است اين است كه در ميانِ جمع و انبوه انسانها برگزار مى شود. طوافِ جمعى جلوه اى است از تجمع و همبستگى مردم با يكديگر تا به مددِ قلبهاى پاكى كه با اصحاب و خداوندگارانِ آن با او همراهى مى كنند بتوان در پيشگاه پروردگار قربى به هم رسانده و خواسته هاى او در كنارِ جمع با استجابت و پاسخ مثبت بارور شود; و با سپردن خود به انبوه طائفان در گردابِ انسانيت محو شده و با از خود گذشتن و به جمع پيوستن، خداى را باز يابد.طواف نمايشى است از عبادتِ جمعى كه بايد طائف، خويشتن را ناگزير از هماهنگى با برادران ايمانى خود ساخته و از تك روى بپرهيزد، تن را از تنهايى و استقلال برهاند; چنانكه بايد دل را از استبداد و انزوا از ديگران رها سازد. او نمى تواند در جهتِ مخالفِ با ديگران بچرخد چنانكه نمى تواند راهى براى خود در جهتِ مخالفِ ايده آنان بپويد. اين حركت موزون و زيبا و دل انگيز و سامان يافته، هشدارى به مسلمين است كه تجمع و همبستگى و همرهى را در هيچ امرى از امور زندگانى مورد غفلت قرار ندهند كه تفرقه وتكروى، آنان را طعمه گرگان خونخوار قرار داده و دشمنانِ سوگند خورده قرآن و اسلام چون لاشخوران و كفتارانى بر سر اين طعمه روى آورده و آنها را از هم دريده و كيانِ اسلام و مسلمين را در معرض ضعف و نابودى قرار مى دهند.طواف پيرامون «بيت عتيق»، خانه اى آزاد و آزاد كننده انسان از هر اسارتى انجام مى گيرد، خانه اى كه هيچ جبارى نمى تواند آنرا مقهور و مغلوب سازد; خانه اى كه خدا براى ابد آنرا از ويرانى و فرسودگى نگاهبان است، و همواره معمور و آبادان ـ از زمان ابراهيم و تا هميشه ـ و رهيده و آزاد از هر گزند و آسيبى است. مردمى كه گرد چنين خانه اى دوش به دوش يكديگر هر ساله به طواف مى پردازند نبايد آسيب و گزندى بر آنها وارد شود و مغلوب و مقهور دشمنانشان واقع شوند. مگر اين شعارها و مناسكِ دينى بدون هدف و آرمانهاى سازنده اى تشريع شده است. اين بيت از هر جهت عتيق است، خانه اى بس كهن كه هرگز ويرانى بدان راه نيافت و براى هميشه بدان راه نمى يابد.مرحوم طبرسى مى گويد: بيت عتيق، يعنى كعبه; از آنرو به «بيتِ عتيق» نامبردار شده، چون:ـ هيچ بنده اى مالك آن نمى گردد، و از اينكه به تملك احدى در آيد آزاد مى باشد.ـ يا از آن جهت، از اينكه هر جبارى توانمند بتواند آنرا ويران سازد آزاد و مصون است، و كسى را ياراى آن نيست كه بدان آسيبى وارد سازد، و هيچ جبارى قبل از پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ آهنگ 2تخريب و براندازى آن ننمود مگر آنكه خداوند آنرا هلاك و نابود ساخت. و اينكه حجاج آنرا ويران كرد و بار ديگر آنرا بنا نمود از بركت پيامبر ما ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ دچار هلاك نگرديد; زيرا خداوند سبحان به بركت اين خانه، امت اسلامى را از استيصال و درماندگى ايمن فرموده است.ـ گويند از آنجهت «بيت عتيق» نام دارد، چون از طوفان در زمان حضرت نوح ـ مصون ماند، در حاليكه همه نقاط گيتى جز اين خانه دستخوش غرق گشت.ـ و يا آنكه چون كهن و قديمى است «بيت عتيق» نام گرفت; زيرا نخستين خانه اى است كه خداوند متعال آنرا پى نهاد و آدم ابوالبشر ساختمان آنرا بنياد كرد، آنگاه حضرت ابراهيم ـ بازسازى آنرا به عهده گرفت».ابوالفتوح رازى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ گويد: «براى آن «عتيق» خواندند آنرا كه:ـ آزاد است، و هرگز مملوك نشود، و آنرا مالك نَبوَد از آدميان. و مجاهد همين گفت.ـ ابن زيد گفت: براى آنكه قديم است; و قديم «عتيق» بُوَد و ديرينه در عتْق و قِدَم او آن است كه «هُوَ أوّلُ بيت وُضِعَ للنّاس» و يقال: «سيفٌ عتيقٌ و دينارٌ عتيقٌ».ـ بعضى دگر گفتند: براى آنكه بر خداىْ، كريم است «لكرمِ أمّته على الله، و العِتقُ، الكرم». عتق، كَرَم باشد. من قولِهِمْ: «فَرَسٌ عتيقٌ» أى كريمٌ».ـ و امام باقر ـ ع ـ گفت: براى آنكه آزاد بود در ايام طوفان نوح; چون همه جهان غرق شد».بنابراين «بيت عتيق» مظهر هر گونه آزاديها و رهايى ها و آسيب ناپذيريها و داراى سابقه اى ديرينه و ريشه دار تا زمان حضرتِ آدم ـ ع ـ است; طواف بر گرد چنين بيتى بايد امتى آزاده و آسيب ناپذير را سازمان دهى كند، و بايد از حقيقت نهفته در اين بيت براى رهايى از يوغ استعمار و استدمار الهام گيرد; بايد اين امّت به گونه اى سامان يابد كه هيچ قدرت و نيرويى حتّى خيالِ تجاوز به حريمش را در سر نپروراند، و هرگز نتواند ضعف و زبونى او را موجب گردد. بايد اين طواف را با توجه به هدفى كه در آن وجود دارد و نكات و لطائفى كه بيت و كعبه حامِل آنها است برگزار كرد، صرفاً گردش و چرخش فيزيكى نباشد، بُعدهاى متنافر يكى را بايد در هر گامى كه به هنگام طواف نهاده مى شود در مدّ نظر گرفته و آنرا در محيط انديشه خود زنده كرد.اسلام امتى را درخواست مى كند كه تسلط نا پذيراند «لن يَجعَل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا». چرا ما با داشتن چنين رموز و نكات و سمبلهاى گويا و سازنده در جهانِ اسلام، شاهد بردگىِ حتى دولتمردانِ آن باشيم، دولتمردانى كه عبيد و بردگانى مزدرسان به اربابانِ خود هستند. واقعاً شرم آور است امتهاى اسلام با داشتن ثروتهاى سرشار رو و زير زمينى بدينسان كه مى دانيم در فقر و ضعف وزبونى به سر مى برند، و با داشتن «بيت عتيق» و آزاد و آزادى بخش، اين چنين در استيصالِ ساخته استعمارِ استدمارپيشه بازندگانىِ اسف آورى سر و كار داشته باشد.بارى، فيض كاشانى مى گويد:«ونيز بايد بداند طوافِ برخوردار از شرافت و كرامت، همان طوافِ قلب در پيشگاه حضرتِ ربوبى است، و خانه خدا يعنى كعبه نمونه و مظهرى است پديدار در عالم مُلك براى حضرت ربوبى كه چون در عالم ملكوت است با چشم سر رؤيت نمى شود. چنانكه بدن نمونه اى ظاهر در عالم شهادت براى قلبى است كه چون در عالم غيب است با ديدگان قابل رؤيت نيست، و عالم مُلك و شهادت به سوى عالم غيب و ملكوت ـ براى كسانى كه در براى او گشوده شده است ـ راه دارد».«در اشاره به همين مقايسه آمده است: بيت المعمور در آسمان، در مقابلِ كعبه قرار دارد; و طوافِ فرشتگان در بيت المعمور مانند طوافِ انسان بر گرد كعبه است، و چون پايه و درجه اكثر مردم از انجام طوافى اين چنين، نارسا است مأمور شدند حتى الامكان طوافِ خود را همانند فرشتگان سامان دهند، و به آنها وعده دادند «هر كسى خود را شبيه گروهى سازد كه با آنان محشور خواهد شد».«اما استلام حجر الاسود بايد گفت كه حجر به منزله دست راست خدا است. رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: حجر را استلام كنيد، زيرا دستِ راست خدا در ميان خلق است كه با خلق به وسيله آن مصافحه مى كند همانگونه كه عبد و بندگان خدا با هم مصافحه مى كنند».ذكر اين نكته در پايانِ بحثِ مربوط به طواف ضرورى است كه مخالفانِ اسلام موضوعِ كعبه و حجر الاسود را بهانه اى براى حمله و انتقاد قرار داده اند; مى گويند: احترام به كعبه و حجر الاسود بازمانده افكار و انديشه بت پرستى است! در حالى كه آنان از حقايقِ مسلّمِ تاريخ در بى خبرى به سر مى برند و يا تعمّداً اين حقايق را ناديده مى انگارند; با اين كه همين ياوه گويان درباره گورِ سرباز گمنام ـ كه مظهر وظيفه شناسى و فداكارى است ـ انواع و اقسام تشريفات و مراسم را به اجراء در مى آورند و احترام فراوانى درباره آن معمول مى دارند. علاوه بر اين در اكثر شؤونِ زندگانى، به بسيارى از موهومات پاى بند هستند.ما مى دانيم كعبه و حجر الاسود، مظهر مبارزه با شرك و نبردِ با پس مانده هاى بت پرستى و جنگِ با موهومات به شمار مى رود. و به قاطعيت مى توان گفت كعبه و حجر الاسود بازمانده آثار توحيد و يگانه پرستى است كه از زمانِ ابراهيمِ بت شكن و شرك ستيز تا كنون به عنوان نمودار توحيد مورد احترام يكتا پرستان بوده و هست.به تاريخ نيز بايد مراجعه كرد كه عربهاى قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبودى مى پرداختند; در حالى كه كعبه و حجر الاسود تنها چيزهايى بوده اند كه به دورِ از جنبه الوهيتِ شرك آميز قرار داشتند، و هيچ عربى قبل از اسلام آندو را به هيچوجه به عنوان معبود يا بت، موردِ پرستش قرار نداده اند. آيا اسلامى كه با بت پرستى نبرد را آغاز كرده و سخت مخالفتِ بت پرستى جاهلى بوده مى توان آنرا آيين برشمرد كه از شرك و بت پرستى تأييد به عمل آورده است؟! هيچ تاريخى اين سخن ياوه گويان را نه تنها تأييد نمى كند، بلكه با توجه به تعاليم قرآنى ـ كه سراسر آن به سوى توحيد و نابودسازى شرك نشان رفته ـ آن را تكذيب مى نمايد. بايد گفتارِ اين معاندان يا نادانان را مانند ساير سخنانشان در باره اسلام كاملا تهى از واقعيت تلقى كرد.* استلام حجر و بوسيدن و تماس با آن نبايد موجب آزار ديگران گردد:عليرغم آنكه روى مسأله استلام از رهگذر تقبيل يا دست كشيدنِ روى آن مؤكداً توصيه شده است بايد در اداء اين وظيفه، مسأله مهم ديگرى را كاملا در مد نظر قرارداد. اصولا طواف و همه مناسكِ ديگرِ حج بايد به گونه اى برگزار شود كه ايذاء و مشكلى را براى ديگران موجب نگردد. معمولا در موسمِ حجِ تمتع، تراكم جمعيت در دوره معاصر بسيار چشمگير و بى سابقه است. قهراً اصلِ طواف بادشواريهايى روبه رو است تا چه رسد به آنكه حجر را با بوسه زدن و يا دست كشيدن، استلام كنيم. و بنابراين نبايد با اصرار بر اين كار، موجبِ فزونى رنجه و آزارِ ديگران شويم، و به كارى مطلوب دست يازيم كه به خاطر آن كارى مطلوب تر را ـ كه عبارت از آزار نرساندنِ به ديگران است ـ از دست نهيم. در چنين شرايطى بهتر آن است كه به اشاره در امر استلام بسنده كنيم، و حج ابراهيمى را با طرزى خوش آيندتر به جاى آوريم. احاديث وارده از اهل البيت ـ عليهم السلام ـ نيز ما را به همين امر رهنمون است كه حجاج خسته و فرسوده را كه اجراء مراسم عادىِ حج آنها را كم توان مى سازد با اصرار بر يك امر مستحب فرسوده تر سازيم. معمولا در حدود حجر الاسود فشار و تنشِ جمعيت به خاطر لمس و تقبيل حجر الاسود به اوج خود مى رسد كه احياناً به دشنام و ناسزاگويى پاره اى از آنها منجر مى گردد. عليهذا بايسته است تا مى توانيم در انجام مناسك حج از آزار و ايذاء ديگران بكاهيم، آزار و ايذائى كه بسيار نا ستوده و نامطبوع و حتى گاهى بهانه به دست دشمنان اسلام مى دهد كه امتش در مواردى جزئى از مراسمِ مستحبِ حج، مشكلاتى غير قابل جبران به ارمغان مى آورند.مرحوم كلينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ آورده است: مردى به نام ابن ابى عوانه ـ كه در لجاج و عناد نسبت به اهل البيت ـ عليهم السلام ـ شهره بود، و هر وقت امام صادق ـ عليه السلام ـ و يا يكى از بزرگان آل محمّد ـ عليهم السلام ـ بر مكه در مى آمد به استهزاء و ايذاء او روى مى آورد. آنگاه كه امام صادق ـ عليه السلام ـ سرگرم طواف بود خود را به آنحضرت رساند و گفت: ابا عبدالله! رأى تو در باره استلامِ حجر چيست؟ پاسخ داد: رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله وسلم ـ حجر را استلام مى كرد. ابن ابى عوانه گفت: ترا به هنگام طواف نديدم كه حجر را استلام كنى؟ حضرتشان فرمودند: «أكره أن أوذى ضعيفاً أو أتأذّى»: (براى من خوش آيند نيست فردى ضعيف و كم توان را بيازارم و يا خود نيز به خاطر ]چنين كارِ مستحبى[ آزار بينم). ابن ابى عوانه گفت: تو خود مى پذيرى كه رسول خدا ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ حجر را استلام مى كرد; لكن خود از آن امتناع مىورزى؟ امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «نعم; ولكن كانَ رسولُ اللهِ ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ إذا رأوه عرفوا له حَقَّهُ، وأنا فَلا يَعرِفُون لي حقي»: (آرى; لكن وقتى مردم، رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ را در حال طواف مى ديدند حق او را مى شناختند و رعايتِ حالِ او مى كردند، و حريمى براى آنحضرت براى تقبيل و استلام حجر به وجود مى آوردند، نه كسى را آزار مى رساند و نه خود آزار مى ديد. و من به گونه اى مراسم طواف را برگزار مى سازم كه مردم حق مرا نمى شناسند، لذا از تقبيل و بوسيدن حجر يا تماس نزديك با آن خوددارى مى كنم تا مردم را نرنجانم و خو نيز رنجه نگردم).محدث نورى ـ رحمة الله عليه ـ مى نويسد: امام صادق ـ عليه السلام ـ را مردم ديدند كه طواف را به طور عادى و طبيعى برگزار مى كند، و براى نزديك شدن به حجر الاسود تلاش و كوششى از خود نشان نمى دهد. رفتار و شيوه عمل آن حضرت در امر طواف سؤال برانگيز شده بود، لذا از آنحضرت پرسيدند پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله و سلم ـ از نزديك با دست كشيدن به حجر الاسود با آن تماس برقرار مى كرد و آنرا بدين شيوه استلام مى نمود؟ امام صادق ـ عليه السلام ـ پاسخ داد: «يُفرّج له، وأنا لا يُفرّجُ لى» ; (براى آن حضرت راه را براى چنين تماسِّ نزديكى مى گشودند; اما من در شرايطى طواف را برگزار مى كنم كه راهى را فراسويم به حجر الاسود باز نمى گزارند) لذا از استلامى اين چنين صرف نظر كرده و بر بارِ مشكلات و دشواريهاى مردم و خود اضافه نمى كنم، و مصلحتِ جمعى را بر مصلحتِ شخصى ترجيح مى دهم. و قاعده باب تزاحمِ مصالح مقتضى است كه مصلحت فرد، فداى مصلحت جمع گردد.