در سايه حصار مستحكمى كه به فرمان «سلطان سليمان»(1) به اطراف مدينه منوّره كشيده شد، ساكنان آن شهر مقدس به مدت 274 سال از يورش اشقياى اعراب بدوى در آسايش و آرامش زندگى كردند، تا در سال 1222 هـ . گرفتار هجوم ويرانگر وهابيان شدند. ددمنشان وهابى به سركردگى «سعود»(2) در صدد تسخير شهر پيامبر برآمدند. باديه نشينان اطراف مكّه را به اطاعت خود درآورده، به سوى مدينه منوّره عزيمت كردند. باديه نشينان اين سامان را نيز به تحت فرماندهى خود درآوردند، آنگاه سپاهى عظيم فراهم ساخته، به سوى هجرت سراى رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) گسيل كردند. دو تن از شريران به نام هاى: «بداى بن بدوى» و «نادى بن بدوى» را به سركردگى آنان منصوب نمودند. فرماندهان اين گروه، بدوى هاى ساكن در اطراف مدينه را با تهديد و ارعاب به پذيرش آيين ساختگى وهابيت وادار كرده، آنان را تحت اطاعت و انقياد درآوردند و مراتب را به «سعود بن عبدالعزيز» گزارش دادند. سعود نامه اى به عنوان دعوت به آيين پوشالى؟؟ وهابيت، خطاب به اهالى مدينه ارسال و مطالبه پاسخ كرد. وى اين نامه را توسط فرد گمراهى به نام «صالح بن صالح» به مدينه منوّره فرستاد. بداى و نادى، دو پسران بدوى، اگرچه توانستند اعراب ناحيه مدينه را به اطاعت سعود وادارند، ليكن براى رسيدن به اين مقصود، روستاهايى كه به آتش كشيدند، اموالى كه به غارت بردند و خونهايى كه به جرم «ترديد در پذيرش آيين وهابيت» ريختند، بيرون از حدّ احصاء و شمار است. برگردانِ نامه سعود بن عبدالعزيز، خطاب به اهالى مدينه، به فارسى: به نام خداوند، صاحب روز رستاخيز. درود بر پيروان راه هدايت، از اعيان، اشراف، علما، تجّار و ديگر طبقات. من شما را به اسلام فرا مى خوانم، چنانكه خداوند منّان فرموده: «بى گمان دين در نزد خداوند اسلام است»;(3) «هركس به جز اسلام، آيين ديگرى جستوجو كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.» شما جايگاه خود را در نزد ما مى دانيد. شما به جهت همجوارى با حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) مورد محبّت ما هستيد. ما هرگز نمى خواهيم در مورد شما كارى انجام دهيم كه به ضرر شما باشد و يا عرصه را بر شما تنگ سازد. ما با ساكنان خانه خدا و حرم امن الهى نيز چنين كرديم. از روزى كه آنها به فرمان ما گردن نهادند، جز احترام از ما نديدند. ما عازم زيارت حرم رسول خدا هستيم، اگر دعوت اسلام را پذيرا شويد، در امان خدا و در تحت حمايت من بوده، از هرگونه تجاوز به جان و مال مصون و محفوظ خواهيد بود. پاسخ اين نامه را توسط پيك من «صالح بن صالح» بفرستيد، آنچه بر زبان او جارى شود، رأى و انديشه من همان است. «والسلام». هنگامى كه اين نامه به وسيله «صالح بن صالح» به اهالى مدينه رسيد، به صورت فجيعى آنها را به وحشت انداخت. آنها چون از فاجعه وحشتناك طائف آگاهى داشتند و همه يكتا پرستان پس از فاجعه جانگداز طائف دچار بحران عجيبى شده بودند، به سختى دچار وحشت و اضطراب شدند و نتوانستند به نامه «سعودبن عبدالعزيز» پاسخ دهند، نه مثبت (آرى) و نه منفى (نه). در اثر بى جواب ماندن نامه «سعود» از سوى اهل مدينه، در اواسط سال تحرير نامه (1222 هـ .) «بداى بن بدوى» پس از تسخير «ينبوع البحرى» در صدد محاصره مدينه منوّره، هجرت سراى پيامبر(صلى الله عليه وآله) برآمد و هجوم گسترده اى را با لشكرى جرّار، از سوى باب «عنبريّه»، به اين شهر آغاز كردند كه با قافله حجاج شامى روبه رو شدند. آب چاهى كه از عصر رسالت پناه در حرم مطهر پيامبر و در قسمت روضه منوّره بود و از قرنها پيش آبش تلخ و غير قابل شرب شده بود، از لطف و عنايت پروردگار شيرين و مطبوع گرديد و همه اهالى مدينه را تا رفع محاصره از بى آبى نجات داد. حجاج شامى و نيروهاى انتظامى كه آنان را همراهى مى كردند، به دستور «عبدالله پاشا» امير الحاج قافله شام، به مدت دو ساعت با وهابيان درگير شدند و سپاه «بداى بن بدوى» را تار و مار ساختند و حدود 200 نفر از اشقياى وهابى را به خاك مذلّت انداختند. تا هنگامى كه عبدالله پاشا مشغول انجام فريضه حجوزيارت حرمين شريفين بودند، اهالى مدينه تا حدى از هجوم وهابيان در امان بودند، ليكن به مجرد اينكه قافله شام از مدينه منوّره فاصله گرفت، بداى بن بدوى مدينه منوّره را محاصره كرد و سه دهكده «قبا»، «عوالى» و «قربان» را به تصرّف خود درآورد. آنگاه دو سنگر مستحكم بنياد نهاده، نگهبانانى بر آنها گمارد. همه راههاى ورودى مواد غذايى را بست، بستر چشمه «زرقا» را ويران نمود. به اين وسيله اهالى مدينه را دچار قحطى، گرانى و بى آبى كرد.