بیشترلیست موضوعات ديدگاه شيعه درباره تحريف قرآن اشاره توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ائمه و فقهاى شيعه در قرن دوّم عقيده اى را كه متضمن تبديل و تحريف متن قرآن باشد، رد كردند. اين نكته با اين واقعيت مى شود كه در فهرست طويل شِكوه هايشان بر ضد سه خليفه، به هيچ وجه اتهام دست بردن به متن قرآن بيان نشده است.(16) شكوه آنان بيشتر اين بود كه خلفا و پيروانشان متن قرآن را حفظ ولى معناى آن را تحريف كردند.(17)تلاش ائمه براى جلوگيرى از مشكلاتى بود كه ممكن بود به وسيله روايات سنّى كه پيش تو به آن اشاره شد، به وجود آيد. به عنوان مثال آنان در برخى از موارد روايات را به گونه اى تأويل مى كردند كه وثاقت مصحف عثمانى را تأييد مى كرد. به عنوان مثال، نقلى از امام على(ع) گوياى اين مسأله است كه بخشى از قرآن درباره اهل بيت پيامبر سخن مى گويد و بخشى ديگر در مورد دشمنانشان.(18) اين دو دسته بندى در مورد مصحف عثمانى ممكن بود اين ترديد را پديد آورد كه بخشهايى از قرآن محتملاً به دلايل سياسى از متن حذف شده است. لكن ائمه آن را به گونه اى ديگر تفسير كردند.براساس اين تفسير، هر آيه اى از قرآن كه درباره خوبى هاست ، به اهل بيت پيامبر و هر آيه اى كه راجع به شر است به دشمنان اهل بيت اشاره دارد.(19)در احاديث ديگرى از ائمه اين مدعا كه در روايات قديمى سنّيان مطرح شده كه نام على(ع) و اهل بيت پيامبر در آيات گوناگون وجود داشته است، رد مى شود. براساس اين روايات على(ع) و اهل بيت نزول برخى از آيات بوده اند.(20) ائمه به پيروانشان تعليم مى دادند كه قرآن را به عنوان كلمه قطعى خداوند و والاترين مرجع دين و معيارى براى بررسى كذب روايات پيگيرى كنند.(21) خطايى در قرآن وجود ندارد. ائمه بيان داشته اند: «قرآن حبل متين الهى است و به دوره خاصى اختصاص ندارد. بلكه برهان ابدى و حقيقت جامعى براى همه افراد بشر است.(22) تنها جائى كه نظر ائمه با مصحف عثمانى تفاوت داشت، در سوره هاى ضحى و و قريش و فيل بود. ائمه و به دنبال آنها فقهاى شيعى تا امروز مدعى اند كه سوره هاى فيل و قريش، آنگونه كه از مصحف ابى بن كعب بر مى آيد سوره واحدى هستند.(23) به همين گونه آنها دو سوره ضحى و را دو بخش از يك سوره واحد مى دانند. اين نظر را برخى از علماى سنّى نظير عمر بن عبدالعزيز و طاووس بن نيز تأييد كرده اند.(24) با وجود اين بسيارى از قرائتها، روايات و نظرات سنّيان، به احاديث شيعه راه يافت و به خطا به ائمه نسبت داده شدند.روشن است كه بسيارى از اين روايات شيعى دقيقاً رونويسى از مطالب ذكر شده در ادبيات حديثى اهل سنّت است كه در كتاب كتابهايشان يافت مى شوند.(25) تنها تفاوت در اين بود كه در اين زمان در كتب شيعى با استناد به برخى از رجال شيعه گاهى با سلسله سند رجال غير شيعى اما متمايل به شيعه نظراتى كه دو سده در بين اهل سنت رواج داشت، ارائه مى شد. عامل ديگر كه ظاهراً در ورود اين نوع احاديث به ادبيات شيعى سهم داشته، علاقه خاص پيروان برخى جريانهاى الحادى غلو در ميان فرقه هاى شيعه بوده است.(26)اساساً به واسطه تلاشهاى مقاوم گروههاى غلات در ميان جامعه شيعه تمام مطالب مربوط به اين موضوع به شكل شگفت انگيزى در نيمه نخست قرن سوم بر مبناى روايات مورد پذيرش اهل سنّت - كه الگويى همانند با احاديث اهل سنّت را دنبال مى كرد، شكل گرفت.غلات تلاشهاى بيشترى در ديگر موارد مشابه، كه نام على(ع) با اشاره اى به اهل بيت پيامبر مى توانست در آيه اضافه گردد، انجام دادند. به منظور طرح اين مدعا كه مورد يا مواردى عمداً از قرآن حذف شده اند، نفوذ جامعى از اين تلاشها در كتاب القراءات سيادى كه به كتاب التنزيل و التحريف نيز مشهور است، در دسترس است.در آغاز ميانه قرن سوم هجرى بسيارى از محدثان شيعى تمايل داشتند تا وثاقت اين احاديث را بپذيرند. آنان همانند همتايان سنّى شان مدعى بودند كه در قرآن حذف و تبديلهايى صورت گرفته است. محدثانى چون على بن ابراهيم قمى و سعد بن عبد الله اشعرى آشكارا در زمره اين گروهند. ديگر فقها به نقل رواياتى كه درباره اين موضوع بسنده كرده اند، بدون اينكه توضيح دهند كه وثاقت آن را قبول كرده اند يا خير. اين فقها عبارتند: از محمد بن مسعود عياشى، محّمد بن يعقوب كلينى، محّمد بن عمر، محّمد بن ابراهيم نعمانى.با اين حال، اتفاق نظرى درباره اين مسأله ميان محدثان شيعه نبود. به عنوان مثال، ابن بابويه كه نماينده شاخه عالم تو مكتب محدثان است و نظراتش غالباً بيانگر ديدگاه آنان است، اين نظر را قوياً رد مى كند، جايگاه ابن بابويه همچنين موجب روشن شدن عقيده غالب ميان شيعيان معاصرش مى گردد. او مى نويسد: عقيده ما اين است قرآنى كه خداوند به پيامبرش محّمد(ص) وحى كرده است، همان قرآن ما بين است، و همان است كه در دست مردم است و غير از آن نيست... هر كسى كه مى گويد قرآن بيشتر از متن كنونى است، دروغگو است.(27)همچنين در كتب ملل و نحل اهل سنّت نيز به عدم اتفاق نظر فقهاى شيعه در آن زمان اشاره اى وجود دارد. اشعرى در مقالات الاسلاميين در خبرى، نظر شيعيان زمانش را در مورد اين مسأله به دو گروه تقسيم مى كند: گروهى معتقدند بخشهايى از اصل قرآن حذف شده است، گرچه امكان نداشته كه به متن چيزى اضافه و يا در متن دست كارى شده باشد، و گروه ديگر هر تغييرى را انكار مى كنند.(28)شريف مرتضى در مورد اختلاف شيعيان در اين زمينه، شيعيانى را معرفى مى كند كه از نظر همتايان سنّى خود در اين مسأله حمايت كرده اند. اين افراد گروهى از محدثانند كه نمى دانستند كه چه مى گويند و به كجا مى روند. آنان هميشه پيرو و دنباله رو روايات هستند و بدون تعقل آنچه را كه نقل شده چه خوب و چه بد مى پذيرند. ديدگاه اينان ارزش ندارد.(29) سيّد مرتضى ادامه مى دهد: «در نظريات فقها، متكلمان و مناظره گران عقل گراى مذهب، چون ابو جعفر ابن قبه، ابوالاحوص،، اعقاب و اسلامشان هيچ گاه به تأييد عقيده اى در مورد نقصان قرآن بر نمى خوريم».(30) نظر محدثان در مقابل فقهاى شيعه قرن چهارم رو به انحطاط نهاد و نهايتاً در دهه هاى نخستين قرن بعدى از صحنه حذف گرديد.(31)شايد فرقه هاى غالى در قرون بعدى به اين نظر اعتقاد داشته اند، گرچه هيچ مدركى وجود ندارد كه اين حدس را تأييد كند. امروز از برخى آثار شيعيان طرفدار غلو در هند و پاكستان بر مى آيد كه مؤلفانشان بخششهايى از قرآن فعلى را از دست رفته مى دانند.(32) از پايان قرن چهارم تا كنون، كلاً هفت تن از فقهاى شيعه شناخته شده اند كه از عقيده حذف و تغيير در مصحف عثمانى - اساساً با اتكا به روايات سنّى درباره اين مسأله - حمايت كرده اند.(33) اين افراد تا حد بسيار زيادى وارثان فكرى محدثانند و فقهشان نيز شبيه به محدثان است. با اين حال نظر تحريف قرآن در ادبيات شيعه نكته اى حاشيه اى ماند و تنها برخى از محدثان قرن سوّم و چهارم از آن حمايت كردند.