فضايل علي در قرآن - فضائل علی (علیه السلام) در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فضائل علی (علیه السلام) در قرآن - نسخه متنی

سید ابوالحسن مطلبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فضايل علي در قرآن

دانش و فرهنگ امام


على بن ابيطالب در عقل و انديشه، يگانه و بى همتاست و بهمين جهت او محور فكرى اسلام و جامع و سرچشمه علوم عربى است.

على بن ابيطالب، بسرپرستى پسر عمويش، پيامبر، پرورش يافت و سپس شاگرد وى شد و اخلاق و روش او را درباره زندگى و خلق، فرا گرفت و به ارث برد و اين ميراث در قلب و عقل او، بطور يكسان نفوذ يافت. در بررسى قرآن با بينش و نظر حكيمانه اى - كه مغز اشياء را جستجو مى كند تا حقائق آنها را بدست آورد - دقت نمود و در زمان طولانى خلافت ابوبكر و عمر و عثمان، فرصت يافت كه به اين بررسى عميق و كامل بپردازد و ظاهر و باطن قرآن را بخوبى بداند و درك كند و زبان و قلب او، بوسيله آن استوار گردد و با آن به هم آميزد.

علم او نسبت به حديث چيزى نيست كه بر آن غبار شك بنشيند. و هيچ جاى تعجب هم نيست، زيرا كه امام، بيشتر از هر صحابى و مجاهد ديگرى با پيامبر در تماس بود و از او علاوه بر چيزهائى كه همه شنيدند، مطالبى شنيد كه ديگران نشنيدند و مى گويند على هيچ حديثى را روايت و نقل نكرد، مگر آنكه خود از پيامبر شنيده بود و او اطمينان داشت كه از احاديث پيامبر، كلمه اى هم از قلب و گوش او فوت نشده است. و به على گفتند: چطور شده كه از همه اصحاب پيامبر بيشتر، حديث دارى؟ در جواب گفت: براى اينكه اگر من از پيامبر سؤال مى نمودم به من پاسخ مى داد و اگر سكوت مى كردم، پيامبر خود شروع مى كرد و به من حديث مى گفت .

طبيعى است كه على بن ابى طالب فقه اسلامى را هم از همه بهتر بداند چنانكه از همه بهتر به آن عمل مى كرد، و آنهائى كه در عصر او بودند، كسى را كاملتر و صالحتر از او در فقه و فتوى نشناختند.

دانش على در فقه اسلامى، منحصر به نصوص و احكام فقهى نبود، بلكه در علوم مقدماتى فقه نيز، از قبيل حساب، بر ديگران تفوق و برترى داشت. و اگر ابو حنيفه را در قرون پس از على امام اعظم فقه مى دانند، بايد توجه داشت كه او شاگرد على بود، زيرا او در پيش جعفر بن محمد درس خوانده و جعفر بن محمد از پدرش استفاده كرده بود... و سلسله به على بن ابيطالب منتهى مى گردد.

مالك بن انس نيز با چند واسطه شاگرد على بود، زيرا او از ربيعه و ربيعه از عكرمه و عكرمه از عبد الله بن عباس و عبد الله بن عباس از على استفاده كرده بود. به ابن عباس كه استناد همه اينها بود گفته شد: نسبت علم تو با پسر عمويت - على - چگونه است؟ در جواب گفت: مانند قطره بارانى در برابر اقيانوس .

همه ياران پيامبر معترفند كه پيامبر يكبار فرمود: على در قضاوت از همه شما برتر است قاضى ترين شما على است . على براى اين از همه مردم دوران خود در قضاوت برتر بود كه از همه آنها بر فقه و شريعت كه منبع و منشاء قضاوت در اسلام است، آشناتر و داناتر بود، و علاوه، در نيروى تعقل و تفكر نيز آنچنان بود كه بتواند در موارد بروز اختلاف، وجهى را كشف و بيان دارد كه به واقعيت نزديكتر باشد و با منطق صحيح، بيشتر انطباق يابد.

و از طرف ديگر، على آن قدر از صفاء وجدان و پاكى درون بهره مند بود كه به او اجازه مى داد تا علم و آگاهى خود را در قضاوت، به بهترين روشى، اجرا كند و در حكم و داورى، عدالت را بر پايه اى از عقل و وجدان - هر دو - استوار سازد.

و از عمر بن خطاب نقل شده كه به على گفت: اى ابو الحسن، خداوند مبارك نگرداند هر مشكلى را كه تو در آن حكم و داورى نكنى و: اگر على نبود، عمر هلاك مى شد و: هنگامى كه على در مسجد حاضر باشد، هيچ كس فتوى ندهد !.

از آنجائى كه على بن ابيطالب از آن كسانى بود كه در امور به ظواهر اكتفا نمى كنند و هميشه مى خواهند كه در هر مسئله اى به مغز و باطن آن پى ببرند، در قرآن و موضوع آن كه دين بود، بدقت پرداخت، آنچنانكه متفكران جهان در كارها به دقت و تامل مى پردازند. و از همين جا بود كه على مسئله دين و مذهب را يك موضع قابل دقت و تفكر و تعمق مى دانست و هرگز هم شخصيتى بزرگ مانند على، از دين و مذهب فقط بظاهر آن و باجراء احكام و اقامه حدود و برپا داشتن مراسم عبادت، اكتفا نمى كند. و در صورتى كه اكثريت مردم، به ظاهر دين و نتايج مادى آن در معامله و قضاوت مى نگرند، على در كنار دانش ظاهر احكام دين، آن را به مثابه يك موضوع فكرى محض و قابل تحقيق و ررسى و دقت عميق، مورد مطالعه و تفقه قرار مى دهد و از تفكر و بررسى خود دست بر نمى دارد مگر آن هنگامى كه اطمينان مى يابد كه اين دين، بر پايه اساسى محكم و بنيادى متحد در اصول و حقايق، استوار است...

و از همين جا، علم كلام يا فلسفه دين، پيدا شد و روى همين اصل، على نخستين دانشمند كلامى و بلكه پدر علم كلام است، براى آنكه دانشمندان نخستين اين علم، از سرچشمه على بن ابيطالب سيراب شده اند و اصول و مبادى اين علم از راه على به آنان رسيده است، و دانشمندان بعدى هم همچنان به نور او راه مى يابند و على را پيشواى خود و راهبر پيشينيان مى دانند.

گويا خداوند چنين خواسته است كه على بن ابيطالب در علوم عربى نيز ركن و اساس باشد، به آن نحو كه در علوم اسلامى ركن بود. براى آنكه در ميان مردم دوران امام، كسى وجود نداشت كه در علوم عربى با امام برابر باشد. و همين تبحر او در علوم عربى و منطق صحيح و قواى ذهنى خارق العاده اوست كه براى ضبط اصول و قواعد عربى به او يارى كرد تا زبان عربى مستند به دليل و برهان باشد كه نشان دهنده قدرت عقلى او در استدلال و قياس منطقى است.

در واقع على به حق واضع و پايه گذار علوم عربى بود كه راه را براى آيندگان هموار ساخت. تاريخ ثابت مى كند كه على بنيان گذار علم نحو است. شاگرد و رفيق او ابوالاسود دئلى روزى به نزد على آمد و او را غرق در تفكر ديد، پرسيد: در چه چيزى فكر مى كنى يا امير المؤمنين؟! فرمود: من در شهر شما - كوفه - سخنى شنيدم كه از نظر ادبى غلط بود، از اين رو مى خواهم كتابى در اصول عربى آماده سازم. سپس كاغذى به او داد كه در آن چنين بود: كلام عبارت است از اسم و فعل و حرف تا آخر ...

اين مطلب را به شكل ديگرى نيز نقل كرده و گفته اند: ابو الاسود دئلى به پيشگاه امام شكايت كرد كه پس از فتوحات اسلامى، بعلت آميزش و اختلاط اعراب با ديگران، غلط گوئى در بين مردم شيوع و رواج يافته، چون مردم غير عرب سخن را به درستى ادا نمى كنند. امام لختى سر بزير انداخت و سپس به ابوالاسود فرمود: آنچه را كه مى گويم بنويس، ابوالاسود قلم و كاغذى بدست گرفت، على فرمود: كلام عرب از اسم و فعل و حرف، تركيب مى يابد. اسم آن است كه از مسمى خبر دهد و فعل آن است كه از حركت آن آگاه سازد و حرف معنائى مى دهد كه نه اسم است و نه فعل! اشياء بر سه قسم است: ظاهر و مضمر، و چيزى كه هيچ يك از اين دو نيست - بنا به قول بعضى از علماى نحو، مراد اسم اشاره است - آنگاه به ابوالاسود فرمود: بدين نحو مطلب را تكميل كن و از همان روز اين علم - قواعد ادبيات عرب - بعنوان علم نحو شناخته شد.

از مزاياى على تيزى هوش و سرعت درك او است. موارد و نمونه هاى بسيارى كه بطور ارتجال و بدون سابقه مطلبى را مى گفت، نشان مى دهد كه على نيروئى در اين زمينه داشت كه در ديگران نبود و بسيار مى شد كه در ميان دوستان يا دشمنان، بدون مقدمه و بطور ارتجال، حكمتى نغز و سخنى شيوا مى گفت كه مورد توجه همگان قرار مى گرفت.

على در سرعت درك و حل مشكلات حساب در زمان خود بى نظير بود و مردم آن دوران، اين مشكلات را معماهائى به شمار مى آوردند كه براى حل آن راهى نبود و راز آن را كسى نمى دانست!. براى نمونه مى گويند: زنى به نزد على آمد و شكايت كرد كه برادرش از دنيا رفته و ششصد دينار از خود باقى گذاشته ولى در موقع تقسيم، به او فقط يك دينار داده اند؟ على فرمود: شايد برادرت يك زن، دو دختر، يك مادر، دوازده برادر و تو را داشته است؟... و همينطور هم بود كه على گفت.

امام على درباره مسائل زندگى و جهان، جامعه بشرى، اسرار توحيد، الهيات و شناخت ماوراء الطبيعه، نظريات فراوانى ابراز داشته.

على استادى است كه همه آنهائى كه پس از وى آمدند و صاحب نظر شدند، به كمال و اصالت او اعتراف كردند و در واقع خود، پيروان آراء و شرح دهندگان نظريات او بودند.

كتاب بزرگ امام نهج البلاغه به مقدارى از گوهر حكمت غنى است كه امام را در صف اول و مقدم همه فلاسفه و حكماء جهان قرار مى دهد.

و هنگامى كه پيامبر فرمود: دانشمندان امت من همچون پيامبران بنى اسرائيل هستند آيا مقصودى جز على داشت؟!.

اقتباس از كتاب امام على عليه السلام صداى عدالت انسانى "على و حقوق بشر"

تاليف: جرج جرداق

ترجمه: سيد هادى خسروشاهى

/ 10