گذري بر آثار - والترترنس استیس هستم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

والترترنس استیس هستم - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يكي از تقابل هاي نگرش ديني با انديشه هاي نوين غربي اين است كه براساس اعتقادات مذهبي جهان آفريننده و هدفي دارد، ولي برخي متفكران ادعا كردند جهان كاركردي مكانيكي، فيزيكي و جسماني دارد. در اين ميان، جمعي از متفكران اروپايي كوشيدند با استناد به براهين و دلايل منطقي به اثبات رسانند نگرش غايي جهان به رهيافت ديني به جهان اختصاص دارد و تفكري كه مفهوم هدف را به كلي از سپهر هستي حذف مي كند، شايسته ملامت است. يكي از اين پژوهندگان «والْتِر تِرِنْس اِسْتيس»1 است كه در سال 1886م. (1304ه.ش) در لندن ديده به جهان گشود. او تحصيلات خويش را به ترتيب در «باث كالج»2 انگلستان، «فتر كالج»3 اسكاتلند و «ترينيتي كالج»4 ايرلند به پايان رسانيد و به اخذ درجه دكترا نائل آمد.

او از سال 1910م. تا 1932م. در گروه خدمات اجتماعي بريتانيا در كشور «سيلان»5 خدمت كرد. در سال 1932م. به دانشياري فلسفه در دانشگاه «پرينستون»6 رسيد در سال 1935 م. به سمت استادي در همان دانشگاه منصوب شد. در سال 1949 م. در زمينه فلسفه شهرت و اعتباري مهم به دست آورد و به رياست انجمن فلسفه امريكا انتخاب شد. به سال 1959م. از فعاليت هاي علمي در دانشگاه باز نشسته گرديد و اوقات باقي مانده عمر را به تحقيق، نگارش و نقد و بررسي انديشه هاي فلسفي متقدّمان و معاصران خويش اختصاص داد. وي در سال 1968 م. در گذشت.

گذري بر آثار

استيس در اوان جواني و پس از تحصيلات متوسطه در ادينبورگ، در دانشگاه دوبلين ليسانس فلسفه گرفت و در سال 1929 م. به مناسبت تحقيق و تأليف ممتازش به نام «فلسفه هگل»7 از همين دانشگاه دكتراي ادبيات دريافت كرد. وقتي در دستگاه اداري سيلان مشغول كار بود. كتاب «نظريه شناخت و وجود» را انتشار داد. كتاب «نظريه شناخت و وجود» تفكر او درباره روش فلسفي اش را نشان مي دهد. اثر بعدي وي «مفاهيم اخلاق» نام دارد كه در سال 1937 م. آن را به طبع رسانيد. در اين نوشتار استيس ارزش هاي اخلاقي را عيني، واقعي و حقيقي مي داند و از برچسب ذهني گرايي در خصوص موازين اخلاقي به شدت انتقاد مي كند. «معني زيبايي» از ديگر تأليفات او است. در اوج تهديد ايدئولوژي فاشيسم و به قصد معارضه با اين تفكر باطل، كتاب «سرنوشت انسان غربي» را به نگارش در آ ورد. بعد كتاب «تعاليم عارفان» را تدوين كرد. «انسان بر ضد ظلمت و مقالات ديگر» كتابي است كه استيس مقارن با سن 80 سالگي نوشت كه شامل شانزده مقاله در شش بخش است. وي اثري با عنوان «دين و نگرش نوين»8 نيز نگاشت. واپسين اثر مهم وي «عرفان و فلسفه»9 نام دارد.

استيس شعرهم مي سرود و تعداد قابل توجهي مقاله فلسفي از وي در نشريات معتبر اروپايي در خصوص علم، ادبيات، شعر، هنر، سياست، مسائل جاري و روز بين المللي به طبع رسيده است.10

فشرده اي از انديشه هاي استيس

انديشه هاي اين فيلسوف دو دوره متمايز دارد: دوراني كه تجربه گرا بود زماني كه در سال هاي كهولت از دايره اين انديشه پاي بيرون نهاده، مي كوشد بين تجربه هاي علمي، عرفان و مسائل ديگر آشتي ايجاد كند. وي در مقالاتي تحقيقي، از تجربه گرايان منطقي به شدت انتقاد كرد و به سال 1934م. ايده آليسم غربي را باطل دانست.

استيس بر اين باور بود كه اعتقادات ديني بايد از مرزهاي منطق خشك و بي روح عبور كند. بدين گونه انديشه هايش به آستان عرفان سركشيده و پس از مطالعاتي در عرفان و احوال عارفان به اين نتيجه رسيد كه تجربه هاي عرفاني حقيقت دارد و مشرب تجربه گرايي نمي تواند منكر آن شود.

در سال هايي كه انديشه هاي سلطه جو بر غرب سايه افكنده بود، با نگارش مقالاتي عمق نگراني خود را از عوارض اين استيلاي جاهلانه نشان داد. او بعدها در نوشتاري به مباني حقوقي استدلال هاي صهيونيستي به شدت حمله كرد، نفرت خود را از ستم، خشونت و زور نشان داد و اجازه نداد سياستمداران براي رسيدن به مطامع پست خويش به خونريزي و كشتار انسان ها مبادرت ورزند.

اين متفكر، به ويژه در سال هاي واپسين زندگي، عواطف شديد و نگرش مشفقانه و معتدلش را در قالب نوشته هاي ضد استكباري اش نمايان ساخت. او در نامه اي به نشريه نيويورك تايمز در چهارم فوريه 1964م. نوشت: «استعمار نيمي از جهان را بدون از دست دادن بي رحمي، ظلم، استبداد، نحوت و سنگدلي به تصور خويش متمدن ساخت»!

ديانت و پيشرفت علم

استيس در تحقيقات فلسفي خويش بر اين واقعيت اصرار ورزيد كه رشد و ترقي علم هرگز بر ديانت اثر منفي نداشته است و صرفا برخي نگرش هاي روان شناختي و نه منطقي در مواقعي موجب شده است رشد علم و بقاي دين ناسازگار نمايد. در واقع هيچ گونه تضاد و تعارضي بين معارف ديني و كاوش هاي علمي وجود ندارد؛ بشريت در هر شرايطي ـ حتي در زماني كه به عالي ترين درجات علمي دست يافته است ـ به ارزش هاي ديني نياز دارد و غالب نابساماني ها و آشفتگي هايي كه در زندگي فردي و اجتماعي انسان ها رخ مي دهد از عوارض مهم روي گردانيدن آنان از پيام هاي آسماني يا عدم توجه در خور به اين نداهاي مقدس است. او عقيده دارد سرشت نهايتا اخلاقي عالم از خدايي عادل حكايت دارد كه نوعي پويش، تحرك و حيات در هستي جاري و ساري ساخته است. تصور متضاد اين نگرش، (جهان كوري كه در برابر خير و شر بي اعتنا است) به جهان غرب اختصاص دارد. البته عده اي خواستند ادعا كنند اين تفكر بيهوده محصول علم و كاوش هاي دانشمندان علوم خالص است، در حالي كه «لوكنت دونويي»11 دانشمند بلژيكي، در كتاب «سرنوشت انسان» دليل آورد كه: «مولكول پروتئين كه براي حيات ضرورت دارد، غير ممكن است به صورت تصادفي به وجود آمده باشد. بلكه حاصل طراحي پيچيده و بغرنجي است كه صُدفه بودن آن تصورناپذير است و از تدبيري حكيمانه، هدفي عالي و غايتي والا حكايت دارد.»

هر چند كشف هاي علمي بر مسأله وجود خدا در جهان هستي هيچ تأثير منفي نداشتند، با اين همه برداشت سوء از انقلاب علمي، عملاً و از لحاظ تاريخي ايمان به پروردگار را به تحليل برد و در پي موج علمي قرن هفدهم ميلادي امواجي از شكّ گرايي به وجود آمده، شكاك ترين عصر دنيايي نوين شكل گرفت. اين بدان جهت بود كه عقول برخي متفكران منطقي كار نمي كرد و مي خواستند به آدميان چنان القا كنند كه خدا جهان را آفريد و سپس قوانين طبيعي را مسؤول اداره آن ساخت و او از حوادث فعلي زندگي دور است! به اعتقاد استيس، اين وضع باري دين زنده مرگبار است. آيا مي توان تصور كرد خدا هميشه در كار است، ولي از مجرا و توسط قوانين طبيعي عمل مي كند و اگر غير از اين باشد، نيروهاي جهان ساقط مي شوند؟! خداوند همواره در حال آفرينش و باز آفرينش است.

وي نتيجه مي گيرد غالب ظلمت ها، معظلات و فقدان سلامتي فكري و عقلي در جهان نوين و افزايش تعداد افراد رواني و عصبانيت ها در عصر ما نهايتا به آن بي اعتقادي به وجود هدف يا طرحي مدبّرانه در فرآيند جهان باز مي گردد. سوء برداشت از علم، منشأ جهان بيني نويني گرديد كه بر ادبيات و هنر كنوني اثر گذاشت و آن دو را از احساس پوچي و بي معنايي اشباع ساخت. اين كه زندگي بشر عاري از معنا است، پيام بخش اعظم ادبيات نوين است. به باور استيس، نتيجه گيري هايي كه انسان ها از علوم طبيعي و تجربي كردند، با هيچ منطق درستي از علم به دست نمي آيد.

كشف و شهود عرفاني

استيس در مي گويد: آن نوع انديشه اي كه براي ايمان راستين زيان آور است، هميشه از سوي فلاسفه به ما رسيده است نه از دانشمندان علوم تجربي. اگر حتي قبول كنيم همه ادله ثابت كننده خدا بي اعتبارند، اين مطلب اثابت نمي كند كه خدايي نظام هستي را اداره نمي كند. در هر انديشه كلامي، خدا نامتناهي انگاشته مي شود و وجود مطلق، خيرخواه حكيم و قادري هست كه جهان را آفريده و بر آن حكم مي راند.

هيچ بهجتي و لذّتي جز در پرتو لطف الاهي به دست نمي آيد و اگر انسان ها ادعا مي كنند با بي اعتقادي به خداوند خوش مي گذراندند و طعم لذّت را مي چشند، ادعايي عاري از حقيقت است. در ژرفاي اين لذّت ها تهي وارگي، بطالت و ابتذال ديده مي شود. به همين سبب است كه ما مدام خود را در امور زود گذر و فاني غرق مي كنيم. اين غوطه خوردن ها، به فراموشي سپردن اين واقعيت است كه ما در اعماق وجودمان چه هستيم؟ ما مي خواهيم با روي آوردن به اين خوشي هاي ظاهري و فاني از مسائل اصلي غافل باشيم.

حقيقت ذاتي دين، اين است كه مقصد مذكور با پوچي مساوي است ؛ ولي راهي براي رسيدن به سعادت اصيل و ماندني وجود دارد. حتي اگر بگوييم با خوب زيستن اخلاقي مي توان به رستگاري رسيد، كفايت نمي كند. گوهر دين چيز ديگري است كه از جنبه هاي سرشتي بشر ناشي مي شود. آن حالت كه دين بر آن اصرار مي ورزد، وضعي است كه در آن تمام تمايزها بين چيزها از بين مي روند، فراتر از عقل بشري قرار مي گيرند و در محدوده زمان، مكان و ماده نمي گنجند و خصوصيت عدم تناهي دارند. اين ويژگي با وارستگي، بهجت و آرامش قرين ا ست. در اين نگاه معنوي و عرفاني، همه تفاوت ها از جمله فرق بين من و تو كه منشأ خودخواهي و تكبر مي گردد، محو مي شود. اصولاً وقتي نفسِ انسان، تفاوت ها و امتيازها را درك كرد، به دنبال ارضاي خودخواهي مي رود و صفاتي چون حرص، طمع، خودپسندي، خودبرتري بيني و تحقير ديگران در وجودش رشد سرطاني پيدا مي كند. به دنبال اين وضع رنج، مصيبت، نگراني و نااميدي چون ابرسياهي تمام وجودش را فرا مي گيرد.

بينش ديني و رفتار انسان ها

امتياز بزرگ نگرش ديني آن است كه در سرشت نامتغير جهان به اخلاقيات مبنايي استوار اعطا مي كند نه مبنايي متزلزل در سرشت پيوسته در حال تغيير آدميان؛ زيرا در معرفت ديني صواب يا خطا با مشيت الاهي مشخص مي گردد. ارزش ها و قوانين اخلاقي عيني هستند و براي تمام جوامع انساني معتبرند و از عصري به عصر ديگر يا فرهنگي به فرهنگي تفاوت نمي يابند.

به اعتقاد «استيس»، آمال و آرمان هاي اخلاقي شالوده اي بسيار عميق در دين دارند و از معيارها و موازين ديني سرچشمه مي گيرند و نسبي گرايي اخلاقي در اين كه تصور مي كند قواعد معتبري در اين خصوص وجود ندارد، دچار خطا مي شود. اين ها فكر مي كنند اخلاق به فرهنگ ها و يا اعصاري خاص وابسته اند در حالي كه قوانين اخلاقي از عالم والا و جهان غيب منبعث است و بدون توجه به مليت، فرهنگ يا دوره اي خاص با سرشت انساني ارتباط دارد. در بينش معنوي اشتياق و تمايلات فرد براي خودش نيست. او براي اصلاح جامعه و سعادت تمام انسان ها تلاش مي كند.

آرمان هاي اخلاقي ابزاري انساني براي نيل به بقا و لذت افزوني تر نيستند. در تنازع طولاني و غم انگيز حيات بر روي اين كره خاكي از صُوَر داني گرفته تا مراتب عالي، در مصائب و رنج هاي هولناكي كه بشر براي رسيدن به شيوه هاي زيستن شرافتمندانه تر بر خود هموار مي سازد و با اين همه پيوسته فرو مي افتد و باز براي فرا رفتن مي كوشد، در آرزوهاي مبهم انسان براي جاودانگي، براي نيل به شكل شادمانه تري از حيات، براي خدا، براي نوعي از زندگي كه صرفا حيواني نيست بلكه الاهي نيز هست، در همه اين ها صرفا تلاش هاي بيهوده مُشتي خاك جاندار براي بقا يا التذاذ قابل مشاهده نيست ؛ بلكه جاري شدن نوري و فروغي را مي توان يافت كه از آنچه سرمدي است سرچشمه مي گيرد و ظلمات درون آدميان، روابط آن ها و مناسباتشان را روشن مي كند.



1- Walter Terece Stace

Bath College -2

Fetter College -3

Triity College-4

Seyla(Sarilaka)-5

Priceto-6

7- اين كتاب اولين بار در ايران توسط دكتر حميد عنايت به فارسي برگردانيده شد و در سال 1374 هش. شركت سهامي كتابهاي جيبي به چاپ آن مبادرت ورزيد.

8- كتاب «دين و نگرش نوين» را احمد رضا تجليلي ترجمه و انتشارات حكمت به سال 1377 آن را چاپ كرده است.

9- مترجم اين اثر بهاء الدين خرمشاهي و ناشرش انتشارات سروش است.(چاپ اول 1358)

10- تعدادي از مقالات استيس را آقاي دكتر عبدالحسين آذرنگ ترجمه كرد كه نخست در مجلات دانشمند، فرهنگ و كيهان فرهنگي درج گرديد و سپس تحت عنوان «گزيده اي از مقالات استيس» (حاوي ده مقاله در باب علم، فلسفه، ارزش و اخلاق) در سال 1371 توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شد.

11- Lecot Du Nouy

/ 2