حق همسايه - از اوج آسمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از اوج آسمان - نسخه متنی

علی اکبر مظاهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. كَما لاتَهْتَدُونَ السَّبيلَ إِلاّ بِالدَّليلِ فَكَذلِكَ لاتَهْتَدُونَ طَريقَ الْجَنَّةِ إِلاّ بِالْعِلْمِ.

3. وَكَما لاتَجْمَعُونَ الْمالَ إِلاّ بِالتَّعَبِ وَكَذلِكَ لاتَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلاّ بِالصَّبْرِ عَلَى الْعِبادَةِ.

4. فَتَقَرَّبُوا بِالنَّوافِلِ.

5. وَاطْلُبُوا رِضائي بِرِضاءِ الْمَساكينِ فَإِنَّ رِضائي لايُفارِقُهُمْ طَرْفَةَ عَيْن أَبَداً.

6. وَارْغَبُوا في مُجالَسَتِكُمُ الْعُلَماءَ فَإِنَّ رَحْمَتي لا تُفارِقُهُمْ طَرْفَةَ عَيْن أَبَداً.

اىفرزندانآدم!

1. نعمتهايى را كه بهشمايان عطاكردم به يادآريد[و سپاس گزاريد]...

2. همانسان كه «راه» را نمىيابيد، مگر با «راهنما»; به «بهشت» نيز راه نمىيابيد، مگر با «دانش» و معرفت.

3. و همچنان كه «مال» را جمع نمىآريد، مگر با «زحمت» و تلاش، به «بهشت» نيز وارد نمىشويد، مگر با «صبر بر عبادت» و پرستش و نيايش.

4. پس، با «نافلهها»[= عبادتهاى مستحبّى]، [به من] نزديك شويد.

5. و خشنودى مرا با خرسند كردن بينوايان، طلب كنيد; زيرا رضايت من هرگز از خرسندى آنان جدا نمىشود.

6. و به همنشينى با عالِمانِ [راستين و پارسا]، رغبت ورزيد; زيرا رحمت من هرگز از آنان دور نمىگردد.




  • سعى نابرده در اين راه به جايى نرسى
    مزد اگر مىطلبى طاعت استاد ببر



  • مزد اگر مىطلبى طاعت استاد ببر
    مزد اگر مىطلبى طاعت استاد ببر






  • گفتم كه نوش لعلت ما را به آرزو كُشت
    گفتا تو بندگى كن، كو بنده پرور آيد .



  • گفتا تو بندگى كن، كو بنده پرور آيد .
    گفتا تو بندگى كن، كو بنده پرور آيد .



نفرين پيشگان

داوند رحمان به نفرينپيشگان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

لاتَلْعَنُوا الْمَخْلُوقينَ فَتَرْجِعَ اللَّعْنَةُ عَلَيْكُمْ.

اىفرزندانآدم!

آفريدگان [و مخلوقان من] را [بى استحقاق و دليل،] لعنت نكنيد و بر آنان نفرين نفرستيد و [بدانان ناسزا مگوييد]، كه آن لعنت و نفرين، به خودتان باز مىگردد.




  • هيچ كافر را به خوارى منگريد
    چه خبردارى ز ختم عمر او
    كه بگردانى از او، يكباره رو؟! .



  • كه مسلمان مردنش باشد اميد
    كه بگردانى از او، يكباره رو؟! .
    كه بگردانى از او، يكباره رو؟! .



غفلت تا كى؟!

داوند رحمان به غافلان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. كُلَّ يَوْم يَنْقُصُ مِنْ عُمْرِكَ وَأنْتَ لاتَدْري.

2. وَيَأْتي كُلَّ يَوْم رِزْقُكَ مِنْ عِنْدي وَأَنْتَ لاتَحْمَدُهُ.

3. فَلا بِالْقَليلِ تَقْنَعُ.

4. وَلابِالْكَثيرِ تَشْبَعُ!

اىفرزندآدم!

1. همه روزه از عمرت كاسته مىشود و تو نمىدانى [و هشيار نمىشوى و از غفلت به در نمىآيى]!

2. و هر روز ـ پيوسته ـ رزق و روزىات از نزد من مىآيد و تو بر آن سپاس نمىگويى.

3. نه به اندك قانع مىشوى ، 4. و نه به بسيار سير مىگردى!




  • بعد از اين، ما ديده خواهيم از تو بس
    تا نپوشد بحر را خاشاك و خس



  • تا نپوشد بحر را خاشاك و خس
    تا نپوشد بحر را خاشاك و خس






  • خواهى از غم شوى آزاد، مكن خو به طمع
    مرغ را گر نَبُوَد حرص، نيفتد در دام . .



  • مرغ را گر نَبُوَد حرص، نيفتد در دام . .
    مرغ را گر نَبُوَد حرص، نيفتد در دام . .



نداى زمين!

داوند سبحان به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

ما مِنْ يَوْمجَديد إِلاّ وَالاَْرْضُ تُخاطِبُكَ وَتَقُولُ :

يَابْنَ آدَمَ! تَمْشي عَلىظَهْري وَمَصيرُكَ في بَطْني. وَتُذْنِبُ عَلى ظَهْري وَتُعَذَّبُفيبَطْني.

يَابْنَ آدَمَ! أَنَا بَيْتُ الْوَحْدَةِ وَأَنَا بَيْتُ الْوَحْشَةِ وَأَنَا بَيْتُ الظُّلْمَةِ وأَنَا بَيْتُ الْعَقارِبِ وَالْحَيّاتِ وَأَنَا بَيْتُ الْهَوانِ، فَاعْمُرْني وَلاتَخْرِبْني.

اىفرزندآدم!

هيچ روز جديدى نيست، مگر اين كه زمين، خطاب به تو مىگويد [در هر روز تازه، زمين به تو مىگويد]:

اى فرزند آدم! اكنون بر روى من راه مىروى و [ بر فراز من زندگى مىكنى، امّا بدان كه] سرنوشت و سرانجام تو [و منزلگاه آيندهات] در درون من است. و بر روى من گناه مىكنى، و در درونم عذاب مىشوى!

اى فرزند آدم! من خانه تنهايىام! و من خانه وحشتم! و من خانه تاريكىام! و من خانه عقربها و مارهايم! و من خانه خوارى و ذلّتم! پس، مرا آباد ساز و ويرانم مكن! [و با اوصاف پسنديده و كردار شايسته، ناگواريهايم را گوارا كن و با خصلتهاى ناستوده و رفتار ناپسند، ناگوارترم مگردان]

سلوكى بزرگوارانه

داوند حكيم به مردمان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. قَدْ جاءَكُمْ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ; فَمَنْ شاءَ فَلْيُوْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ.

2. وَ إِنَّكُمْ لا تُحْسِنُونَ إِلاّ بِمَنْ اَحْسَنَ إِلَيْكُمْ.

3. وَلا تَصِلُونَ إلاّ لِمَنْ وَصَلَكُمْ.

4. وَلا تُكَلِّمُونَ إِلاّ لِمَنْ كَلَّمَكُمْ.

5. وَلا تُطْعِمُونَ إِلاّ لِمَنْ أَطْعَمَكُمْ.

6. وَلا تُنْصِفُونَ إلاّ لِمَنْ أَنْصَفَكُمْ.

7. وَلا تُكْرِمُونَ إلاّ لِمَنْ أَكْرَمَكُمْ.

فَلَيْسَ لاَِحَد عَلى أَحَد فَضْلٌ.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ :

1. آمَنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِه.

2. الَّذينَ يُحْسِنُونَ إِلى مَنْ أَساءَ إِلَيْهِمْ.

3. وَيَصِلُونَ إِلى مَنْ قَطَعَهُمْ.

4. وَيُعْطُون إِلى مَنْ حَرَمَهُمْ.

5. ويُنْصِفُونَ مَنْ خانَهُمْ.

6. وَيُكَلِّمُون إِلى مَنْ هاجَرَ مِنْهُمْ.

7. وَيُكَرِّمُونَ مَنْ أَهانَهُمْ.

اىفرزندانآدم!

1. راستىكه «آيين حق» از سوى پروردگارتان برايتان آمده است [نشانههاى رستگارى، آشكار است] پس، هر كه خواهد مىتواند مؤمن شود و يا كافر گردد.

2. و شمايان نيكى و احسان نمىكنيد، مگر به كسى كه نيكى و احسانتان كند.

3. و نمىپيونديد، مگر با آن كه با شما بپيوندد.

4. و سخن نمىگوييد، مگر با كسى كه با شما سخن گويد.

5. و إِطعام نمىكنيد [و غذا نمىخورانيد] مگر كسى را كه إِطعامتان كند.

6. و انصاف نمىورزيد، مگر با آن كه با شما انصاف ورزد.

7. و احترام و اكرام نمىكنيد، مگر كسى را كه اكرامتان كند.

بنابراين، هيچ كدامتان بر ديگرى، برترى نداريد [زيرا «مقابله به مِثل» كردهايد و معاملهاى برابر انجام دادهايد!].

امّا مؤمنانِ [راستين] آنانند كه :

1. به خداوند و پيامبرش ايمان آوردهاند.

2. به كسانى كه به آنان بدى كردهاند، نيكى مىكنند.

3. و با كسانى كه با آنان پيوند گسستهاند، مىپيوندند.

4. و به كسانى كه آنان را محروم كردهاند و از آنان دريغ داشتهاند، بذل و احسان مىكنند.

5. و با كسانى كه به آنان خيانت كردهاند [و با آنان بى انصافى نمودهاند] انصاف مىورزند.

6. و با كسانى كه از آنان دورى گزيدهاند، سخن مىگويند [و دست آشتى مىدهند و دوستى مىورزند].

7. و كسانى را كه اهانتشان كردهاند، اكرام و احترام مىنمايند.

چه جاى شكر و شكايت ز نقش نيك و بد استچو بر صحيفه هستى، رقم نخواهد ماند؟!

توانگرا! دل درويش، خود، به دست آوركه مخزن زر و گنج و دِرَم نخواهد ماند

بدين رواق زبرجد نوشتهاند به زركه جز نكويى اهل كرم نخواهد ماند .

چه فراوانند!...

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. كَمْ مِنْ سِراج أَطْفَأَتْهُ الرّيحُ؟!

2. وَكَمْ مِنْ عابِد أفْسَدَهُ الْعُجْبُ؟!

3. وَكَمْ مِنْ فَقير أَفْسَدَهُ الْفَقْرُ؟!

4. وَكَمْ مِنْ غَنيٍّ أَفْسَدَهُ الْغِنى؟!

5. وَكَمْ مِنْ صَحيح أَفْسَدَهُ الْعافيَةُ؟!

6. وَكَمْ مِنْ عالِم أَفْسَدَهُ الْعِلْمُ؟! .

اىفرزندآدم!

1. چه فراوان «چراغهايى» كه «باد» خاموششان كرد؟!

2. و چه بسيار «عابدانى» كه «عُجب و غرور» فاسدشان نمود؟!

3. و چه بسيار «فقيرانى» كه «فقر» تباهشان ساخت؟!

4. و چه زياد «ثروتمندانى» كه «ثروت» فاسدشان كرد؟!

5. و چه فراوان «سالمان و بىدردانى» كه «عافيت و بىدردى» به تباهيشان كشاند؟!

6. و چه بسيار «عالمانى» كه «علم» فاسدشان كرد؟!

[پس، نيك بنگر و عبرت گير كه مبادا «غفلت» بر تو چيرگى يابد!]

از جهان، دو بانگ مىآيد به ضدتا كدامين را تو باشى مستعد

آن يكى بانگ نشور «اتقيا»وان دگر بانگ فريب «اشقيا» . .

پاداش برتر

داوند مهربان به انسان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. اِصْبِرْ وَتَواضَعْ; أَرْفَعْكَ.

2. وَاشْكُرْ لي; أَزِدْكَ.

3. وَاسْتَغْفِرْلي; أَغْفِرْلَكَ.

4. وَادْعُني; أَسْتَجِبْ لَكَ.

5. وَاسْأَلْني;أُعْطِكَ.

6. وَتَصَدَّقْ لي; أُبارِكْ لَكَ في رِزْقِكَ.

7. وَصِلْ رَحِمَكَ; أَزِدْ في عُمْرِكَ وَأُنْسي أَجَلَكَ... .

اىفرزندآدم!

1. صبورى، پيشهكن و فروتنىبنما، تا بالايت ببرم و سرافرازتكنم.

2. و سپاسم گو، تا [عطايايم را] بر تو افزون گردانم.

3. و از من بخشش و عفو بطلب [و توبه كن] تا ببخشايمت.

4. و مرا بخوان [و دعا كن] تا اجابتت كنم و پاسخت گويم.

5. و از من بخواه [و حاجت بطلب] تا عطايت كنم.

6. و برايم صدقه بده [و به ديگران، احسان نما] تا رزق و روزىات را بركت دهم [و برايت مبارك گردانم].

7. و با خويشاوندانت بپيوند، تا بر عمرت بيفزايم و مرگت را به تأخير اندازم... .




  • هله نوميد نباشى اگرت يار برانَد
    گر به روى تو ببندد همه درها و گذرها
    در به روى تو ببندد، تو مرو، صبر كن آنجا
    همه ملك سليمان به يكى مور ببخشد
    دل من گِرد جهان گشت و نيابيد مثال شبه كه ماند؟
    هله خاموش كه شمس الحق تبريز از اين مى
    ْهمگان را بچشاند، بچشاند، بچشاند! .



  • گرت امروز براند، نه كه فردات نخواند
    درِ ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند
    كه پس صبر تو را او به سر صدر نشاند[...]
    بدهد هر دو جهان را و دليرانه رماند
    به كه ماند؟ به كه ماند؟ به كه ماند؟!
    ْهمگان را بچشاند، بچشاند، بچشاند! .
    ْهمگان را بچشاند، بچشاند، بچشاند! .



تمنّاى واهى!

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. كَيْفَ تَطْمَعُ في الْعِبادَةِ مَعَ الشِّبَعِ؟!

2. وَكَيْفَ تَطْلُبُ جَلاءَ الْقَلْبِ مَعَ كَثْرَةِ النَّوْمِ؟!

3. وَكَيْفَ تَطْمَعُ في الْخَوْفِ مِنَ اللّهِ تَعالى مَعَ خَوْفِ الْفَقْرِ؟!

4. وَ كَيْفَ تَطْمَعُ في مَرْضاةِ اللّه تَعالى مَعَ احْتِقارِ الْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ؟!

اىفرزندآدم!

1. با «سيرى» [و پرخورى] چگونه تمنّاى «عبادتِ» [خاشعانه ]دارى؟!

2. و با «پرخوابى» چطور «جلا و صفاى دل» مىطلبى؟!

3. و با «ترس از فقر»، چه سان خواهان «خوف و خشيت از خداوند» هستى؟!

4. و با «تحقير فقيران و بينوايان» به چه روى در آرزوى «رضاى خداوند» هستى؟!




  • جان همه روز از لگدكوب خيال
    نى صفا مىماندش نى لطف و فر
    ّنى به سوى آسمان راه سفر . .



  • وز زيان و سود و از خوف زوال
    ّنى به سوى آسمان راه سفر . .
    ّنى به سوى آسمان راه سفر . .



دين و زبان

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. لا يَسْتَقيمُ دينُكَ حَتّى يَسْتَقيمَ لِسانُكَ وَقَلْبُكَ.

2. وَلا يَسْتَقيمُ قَلْبُكَ حَتّى يَسْتَقيمَ لِسانُكَ.

3. وَلا يَسْتَقيمُ لِسانُكَ حَتّى تَسْتَحْيي مِنْ رَبِّكَ.

4. وَ إِذا نَظَرْتَ إِلى عُيُوبِ النّاسِ وَنَسيتَ عُيُوبَكَ فَقَدْ أَرْضَيْتَ الشَّيْطانَ وَأَغْضَبْتَ الرَّحْمنَ .

اىفرزندآدم!

1. «دينت» راستى و استوارى نمىيابد، تا اين كه «زبان و دلت» راستى و قوام يابند.

2. و «دلت» راستى و قوام نمىيابد، تا اين كه «زبانت» راست و صادق گردد.

3. و «زبانت» صداقت نمىيابد، تا اين كه از «پروردگارت» حياكنى.

4. و اگر به «عيبهاى مردمان» بنگرى و «عيوب خويشتن» را فراموش كنى، «شيطان» را خشنود كردهاى و «خداى رحمان» را خشمناك نمودهاى.




  • دم مزن تا بشنوى از «دم زنان»
    دم مزن تا دم زند بهر تو روح
    دم مزن تا بشنوى از آفتاب
    آنچه نايد در خطاب و در كتاب! . .



  • آنچه نايد در كلام و در بيان
    آشنا بگذار در كشتى نوح
    آنچه نايد در خطاب و در كتاب! . .
    آنچه نايد در خطاب و در كتاب! . .



محبّت خدا و دوستى دنيا

داوند كريم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. بِقَدْرِ ما يَميلُ قَلْبُكَ إِلَى الدُّنْيا أُخْرِجُ مَحَبَّتي عَنْ قَلْبِكَ; فَإِنّي لاأجْمَعُ حُبّي وَحُبَّ الدُّنْيا في قَلْب واحِد أَبَداً.

2. تَجَرَّدْ لِعِبادَتي.

3. وَأَخْلِصْ مِنَ الرّياءِ عَمَلَكَ، حَتّى أَلْبَسَكَ لِباسَ مَحَبَّتي.

4. أَقْبِلْ إِلَىَّ وَتَفَرَّغْ لِذِكْري، أَذْكُرْكَ عِنْدَ ملائِكَتي.

اىفرزندآدم!

1. به همان مقدار كه دلت به دنيا مايل شود، محبّتم را از قلبت بيرون مىكنم; زيرامنمحبتم و دوستىدنيارا هرگزدريكقلب، فراهمنمىآورم.

2. خويشتن را براى عبادت و پرستشم فارغ و مهيّا كن.

3. و كردارت را از ريا خالص كن، تا جامه محبّتم را بر تو بپوشانم.

4. به سوى من روى آور و خويشتن را براى ذكر و يادم فارغ گردان، تا نزد فرشتگانم از تو [به نيكى] ياد كنم.




  • بر سر آنم كه گر ز دست برآيد
    خلوت دل نيست جاى صحبت اغيار
    ديو چو بيرون رود فرشته در آيد . .



  • دست به كارى زنم كه غصّه سرآيد
    ديو چو بيرون رود فرشته در آيد . .
    ديو چو بيرون رود فرشته در آيد . .



عيال خداوند

داوند رحمان به مردمان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. اَلْمالُ، مالي.

2. وَالاَْغْنياءُ، وُكَلائي.

3. وَالْفُقَراءُ، عِيالي.

4. فَمَنْ بَخِلَ عَلى عِيالي، أُدْخِلْهُ النّارَ وَلا أُبالي.

اىفرزندآدم!

1. مال [و ثروتهاى جهان] از آنِ من است.

2. و ثروتمندان، وكيلان منند.

3. و فقيران، عيال و خانواده منند.

4.پس، كسى كه بر عيال و خانواده من بُخل ورزد، بىپروا، به آتش واردش مىكنم.




  • شكرانه بازوى توانا
    بگرفتن دست ناتوان است .



  • بگرفتن دست ناتوان است .
    بگرفتن دست ناتوان است .



حق همسايه

داوند سبحان به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

إذا لَمْ تَرَ حَقَّ جارِكَ كَما تَرى حَقَّ عِيالِكَ، لَمْ أَنْظُرْ إِلَيْكَ وَلَمْ أَقْبَلْ عَمَلَكَ وَ لَمْ أَسْتَجِبْ دُعاءَكَ.

اىفرزندآدم!

اگر حقّ همسايهات را همانند حق خانوادهات نبينى و ندانى [ومراعات نكنى]، به تو نظر نمىكنم [و به ديده لطف، نمىنگرمت ]و عمل و كردارت را نمىپذيرم و دعايت را مستجاب نمىكنم. .

منزلت سخاوت

خداوند كريم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

كُنْ سَخيّاً; فَإِنَّ السَّخاءَ مِنْ حُسْنِ الْيَقينِ، وَالْيَقينُ مِنَ الاِْيمانِ وَالاِْيمانُ مِنَ الْجَنَّةِ.

اىفرزندآدم!

سخاوتمند باش; زيرا «سخاوت» از [نشانهها و بر آمده از] «نيكويى [و قوّتِ] يقين» است، و «يقين» از [نمودها و ثمرههاى ]«ايمان» است، و «ايمان» از «بهشت» [و اوصاف بهشتيان] است.




  • ترك شهوتها و لذّتها سخاست
    اين سخا شاخى است از سرْوِ بهشت
    واىِ او كز كف چنين شاخى بهشت! . .



  • هر كه در شهوت فروشد برنخاست
    واىِ او كز كف چنين شاخى بهشت! . .
    واىِ او كز كف چنين شاخى بهشت! . .



ريشههاى بُخل

داوند رحمان به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

إِيّاكَ وَالْبُخْلَ!فَإِنَّ الْبُخْلَ مِنَ الْكُفْرِ، والْكُفْرُ مِنَالنّارِ.

اىفرزندآدم!

از «بُخْل» بپرهيز و بگريز! زيرا «بخل» از [نمودهاى] «كفر» است، و «كفر» از «آتش دوزخ» [و اوصاف دوزخيان] است. .

نداى مظلومان!

داوند رحمان به مردمان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

اِتَّقُوا مِنْ دَعْوَةِ الْمَظْلُومينَ! فَإِنَّها لا يَحْجُبُها عَنّي شَىٌْ.

اىفرزندانآدم!

از نفرين [و دادخواهى و ناله] مظلومان بترسيد! زيرا هيچ مانعى ميان من و خواسته آنان، حائلنمىشود [نفرين و دعايشان را مستجاب مىكنم].




  • منجنيق آه مظلومان، به صبح
    سخت گيرد ظالمان را در حصار!



  • سخت گيرد ظالمان را در حصار!
    سخت گيرد ظالمان را در حصار!



ديدى كه خون ناحق پروانه، شمع راچندان امان نداد كه شب را سحر كند؟! .

معرفت و مغفرت

داوند مهربان به انسان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

أَعْطَيْتُكَ الاِْيمانَ وَالْمَعْرِفَةَ عَنْ غَيْرِ سُؤال وَتَضَرُّع، فَكَيْفَ أَبْخَلُ عَلَيْكَ بِالْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ مَعَ سُؤالِكَ وَتَضَرُّعِكَ؟!

اىفرزندآدم!

«ايمان» و «معرفت» را بدون درخواست و التماست، عطايت كردم; چگونه ممكن است كه «بهشت» و «بخشايش و مغفرت» را، با وجود درخواست و التماست، از تو دريغ دارم؟!




  • اى اخى! دست از دعا كردن مدار
    با اجابت يا رد اويت چه كار؟! . .



  • با اجابت يا رد اويت چه كار؟! . .
    با اجابت يا رد اويت چه كار؟! . .



هدايت و كفايت الـهى

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. إِذَا اعْتَصَمَ لي عَبْدٌ، هَدَيْتُهُ.

2. وَإِذا تَوَكَّلَ عَلَىَّ، كَفَيْتُهُ.

3. وَإِذا تَوَكَّلَ عَلى غَيْري، قَطَعْتُهُ أَسْبابَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ.

اىفرزندآدم!

1. اگر بندهاى به من پناه آورَد، هدايتش مىكنم.

2. و اگر به من توكّل كند، كفايتش مىكنم.

3. و اگر به غير من توكّل كند، اسباب و وسائل آسمانها و زمين را از او مىبُرم [و از پناهم، مىرانمش].




  • گر هزاران دام باشد هر قدم
    چون تو با مايى، نباشد هيچ غم .



  • چون تو با مايى، نباشد هيچ غم .
    چون تو با مايى، نباشد هيچ غم .



محبوب خداوند

داوند مهربان به انسان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

أَحْسِنْ خُلْقَكَ مَعَ النّاسِ; أُحِبُّكَ وَحَبَّبْتُكَ في قُلُوبِ الصّالِحينَ وَغَفَرْتُ ذَنْبَكَ.

اىفرزندآدم!

خُلق و خويت را با مردمان، نيكو كن; تا دوستت بدارم و در دلهاى صالحان، محبوبت كنم و گناهانت را ببخشايم.




  • آنچه دارى اگر به عشق دهى
    كافرم گر جُوى زيان بينى! .



  • كافرم گر جُوى زيان بينى! .
    كافرم گر جُوى زيان بينى! .



اندوه و فرح ناپايدار

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

لا تَحْزَنْ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنْيا، وَلاتَفْرَحْ بِما أُوتيتَ مِنْها; فَإِنَّ الدُّنْيا الْيَوْمَ لَكَ وَغَداً لِغَيْرِكَ.

اىفرزندآدم!

بر آنچه از [اموال و مقامهاى] دنيا از دستت مىرود، اندوهناك مشو و ـنيز ـ براى آنچه از [نعمتها و منصبهاى اعتبارىِ] اين جهان به تو داده مىشود، فرحناك و طربناك مشو; زيرا دنيا امروز از آنِ توست و فردا ازآنِ غيرتو! [بنابراين، «ناپايدارها» را اندوه و طرب ، نشايد.]




  • باده غمگينان خورند و ما ز مى خوش دل تريم
    خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام
    هر غمى كو گرد ما گرديد، شد در خون خويش!



  • رو به محبوسانِ غم ده ساقيا! افيون خويش
    هر غمى كو گرد ما گرديد، شد در خون خويش!
    هر غمى كو گرد ما گرديد، شد در خون خويش!






  • چون به غايت تيز شد اين جو روان
    غم نپايد در درون عارفان . .



  • غم نپايد در درون عارفان . .
    غم نپايد در درون عارفان . .



ترك و طلب

داوند رحيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

اُطْلُبِ الاْخِرَةَ وَدَعِ الدُّنْيا; فَإِنَّ ذَرَّةً مِنَ الاْخِرَةِ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فيها.

اىفرزندآدم!

آخرت را بطلب و دنيا را وا نِهْ; زيرا ذرّهاى از آخرت، برايت بهتر است از دنيا و هر چه در آن است!




  • ديو بر دنياست عاشق، كور و كر
    عشق را عشقِ دگر بُرَّد مگر . .



  • عشق را عشقِ دگر بُرَّد مگر . .
    عشق را عشقِ دگر بُرَّد مگر . .



دو طالب و دو مطلوب

داوند رحمان به انسان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

أَنْتَ في طَلَبِ الدُّنْيا، وَالاْخِرَةُ في طَلَبِكَ!

اىفرزندآدم!

تو در طلب دنيايى، در حالى كه آخرت در طلب توست!




  • اين جهان، زندان و ما زندانيان
    حفره كن زندان و خود را وا رهان . .



  • حفره كن زندان و خود را وا رهان . .
    حفره كن زندان و خود را وا رهان . .



مهيّاى سفر

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

تَهَيَّأْ لَلْمَوْتِ قَبْلَ وُرُودِكَ; وَلَوْ تَرَكْتُ الدُّنْيا لاَِحَد مِنْ عِبادي، لَتَرَكْتُها لِلاَْنْبياءِ حَتّى يَدْعُوا عِبادي إِلى طاعَتي.

اىفرزندآدم!

پيش از آن كه به مرگ برسى [و به سراغت آيد] مهيّاى پذيرش مرگ شو; زيرا اگر بنا بود اين جهان را براى كسانى از بندگانم باقى بگذارم، همانا براى پيامبران باقى مىنهادم; تا بندگانم را به عبادت و پرستشم دعوت كنند.




  • ماه كنعانى من! مسند مصر آنِ تو شد
    هر كه را خوابگه آخر زد و مشتى خاك است
    گو چه حاصل كه به افلاك كشى ايوان را؟!



  • وقت آن است كه بدرود كنى زندان را
    گو چه حاصل كه به افلاك كشى ايوان را؟!
    گو چه حاصل كه به افلاك كشى ايوان را؟!



اى مرغ چمن! از اين قفس، بيرون شوفردوس، تو را مىطلبد، مفتون ش و طاووسى و از ديار يار آمدهاىياد آورِ روى دوست شو، مجنون شو .

اى بسا اينان ...!

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. كَمْ مِنْ غَنىٍّ قَدْ جَعَلَهُ الْمَوْتُ فَقيراً!

2. وَكَمْ مِنْ ضاحِك قَدْ صارَ باكياً بالْمَوْتِ!

3. وَكَمْ مِنْ عَبْد بَسَطْتُ لَهُ الدُّنيا فَطَغى وَ تَرَكَ طاعَتي حَتّى ماتَ عَلَيْهِ وَ دَخَلَ النّارَ!

4. وَكَمْ مِنْ عَبْد قَتَرْتُ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَصَبَرَ وَماتَ وَدَخَلَ الْجَنَّةَ!

اىفرزندآدم!

1. اى بسا «ثروتمندى» كه «مرگ»، فقيرش كرد!

2. و چه بسا «خندانى» كه با «مرگ»، گريان شد!

3. و اى بسا بندهاى كه دنيا را برايش گشودم; پس طغيان كرد و طاعت مرا وا نهاد، تا بر همان حالتْ مُرد و وارد آتش گرديد!

4. و چه بسا بندهاى كه دنيا را بر او سخت كردم; پس صبورى ورزيد و بر آن حالتْ مُرد و وارد بهشت شد!

يك لحظه داغم مىكشى، يكدم به باغم مىكشىپيش چراغم مىكشى، تا وا شود چشمان من




  • منزلگه ما خاك نى، گر تن بريزد باك نى
    ايوان ما افلاك نى، اى وصل تو كيوان من .



  • ايوان ما افلاك نى، اى وصل تو كيوان من .
    ايوان ما افلاك نى، اى وصل تو كيوان من .



دستان بخشنده

داوند رحيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. خَزائِني لا تَنْفَدُ أَبَداً.

2. ويَميني مَبْسُوطَةٌ بالْعَطايا أَبَداً.

3. وَبِقَدْرِ ما تُنْفِقُ، أُنْفِقُ عَلَيْكَ.

4. وَبِقَدْرِ ما تُمْسِكُ، أُمْسِكُ عَلَيْكَ.

اىفرزندآدم!

1. خزائن من، هرگز تهى نمىشود و دارائيهايم هيچ گاه پايان نمىپذيرد.

2. و دست بخشنده من، همواره گشوده است.

3. و همان اندازه كه تو [بر ديگران] انفاق و بخشش كنى، من ـ نيز ـ بر تو بخشش و انفاق مىكنم.

4. و همان قدر كه تو [بر ديگران] تنگ بگيرى و بُخل بورزى، من ـنيز ـ بر تو تنگ مىگيرم.




  • اين جهان همچون درخت است اى كرام
    سخت گيرد خامها مر شاخ را
    چون بپخت و گشت شيرين، لب گزان
    سست گيرد شاخها را بعد از آن



  • !ما بر او چون ميوههاى نيم خام
    چون كه در خامى نشايد كاخ را
    سست گيرد شاخها را بعد از آن
    سست گيرد شاخها را بعد از آن



سختگيرى و تعصّب، خامى استتا جنينى كار خون آشامى است .

همسويى دل و زبان و كردار

داوند سبحان به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. اِجْعَلْ قَلْبَكَ مُوافِقاً لِلِسانِكَ وَ لِسانَكَ مُوافِقاً لِعَمَلِكَ وَعَمَلَكَ خالِصاً مِنْ غَيْري; فَإِنّي غَيُورٌ لا أَقْبَلُ إِلاّ خالِصاً.

2. فَإِنَّ قَلْبَ الْمُنافِقِ مُخالِفٌ لِلِسانِهِ وَ لِسانُهُ لِعَمَلِهِ وَ عَمَلُهُ لِغِيْرِاللّهِ.

اىفرزندآدم!

1. دلت و زبانت، و زبان و كردارت را موافق و هماهنگ هم قرار ده. و عملت را از رعايت و رضايتِ غير من، خالص كن; زيرا من غيرتمندم [و شريك و رقيب، نمىپذيرم و] جز «خالص» قبول نمىكنم.

2. راستىكه قلب منافق، مخالف زبان اوست و زبانش، مخالف كردارش و كردارش براى غير خداوند است! .

دو فرشته

داوند حكيم به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

ما تَكَلَّمْتَ بِكَلِمَة وَلا نَظَرْتَ بِنَظْرَة وَلا خَطَوْتَ بِخَطْوَة، إِلاّ وَمَعَكَ مَلَكانِ يَكْتُبانِ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ.

اىفرزندآدم!

هيچ سخنى نمىگويى و هيچ نگاهى نمىكنى و هيچ گامى نمىزنى، مگر آن كه دو فرشته با تو اَند و به سود تو و يا زيانت، مىنويسند [هر سخنى بگويى و هر نگاهى بنمايى و هر گامى بردارى، دو فرشته، مأمور و همراه تو اَند و كردار ستودهات را به نفع تو مىنويسند و رفتار ناستودهات را به زيانت مىنگارند].




  • يارب! اين بخشش نه حدّ كار ماست
    دستگير از دست ما، ما را بخ
    باز خر ما را از اين نفس پليد
    از چو ما بيچارگان، اين بندِ سخت
    اين دعا هم بخشش و تعليم توست
    ورنه در گلخن، گلستان، از چه رست؟ .



  • لطف تو لطف خفى را خود سزاست
    رپرده را بردار و پرده ما مَدَر
    كاردش تا استخوان ما رسيد!
    كه گشايد اى شه بىتاج و تخت؟
    ورنه در گلخن، گلستان، از چه رست؟ .
    ورنه در گلخن، گلستان، از چه رست؟ .



همنشينى صالحان

داوند رحمان به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

إِذا لَمْ تُجالِسِ الْمُفْلِحينَ وَالصّالِحينَ، فَمَتى تَفْلَحُ؟!

اىفرزندآدم!

اگر با رستگاران و صالحان، همنشينى نكنى، پس كىْ [و چگونه ]رستگار خواهى شد؟!




  • هر كه خواهد همنشينى با خدا
    معجزاتى و كراماتى خفى
    در درونْشان صد قيامت، نقد هست
    كمترين آن كه شود همسايه، مست!



  • گو نشيند در حضور اوليا
    ّبر زند بر دل ز پيران صفى
    كمترين آن كه شود همسايه، مست!
    كمترين آن كه شود همسايه، مست!



/ 7