ايزداني که با سال نو به زمين باز مي گردند - نوروز در اسطوره نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نوروز در اسطوره - نسخه متنی

بدرالزمان قریب، علی بلوکباشی، ژاله آموزگار، حکمت الله ملاصالحی، علی حصوری، مریم مدرس زاده، ناصر فکوهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايزداني که با سال نو به زمين باز مي گردند

دکتر ژاله آموزگار

درباره آغاز سال نو و مراسم نوروزي اين جشن کهن که به باز زايي طبيعت وابسته است. از جوانب گوناگون مي توان بحث کرد:

اين جشن بزرگ به سنتي کهن تر از اوستا تعلق دارد ولي نام آن در اوستا نيست.

آيين نوروزي گستره اي پهناور از فلات ايران و بين النهرين را سيراب مي کند.

مراسم مربوط به آن همانندي هاي بسيار بارزي با ايين هاي مربوط به تموز و آدونيس و آتيس در يونان و بين النهرين دارد. برگزيدن نخستين روز از اعتدال به عنوان آغاز سال نو، در آيين زردشتي، بر پايه اي از سنت هاي ديرينه شباني و کشاورزي قرار دارد و بسيار معقول به نظر مي رسد که مردم گله دار آغاز بهار را که نويد بخش علف هاي تازه بهاري و زاده شدن بره ها بز غاله هاست، زماني نو براي سر آغاز سال و موسمي مناسب براي برگزاري جشني بزرگ برگزينند.

نوروز که در گاهشماري ايراني قرينه آيين مهرگان قرار مي گيرد، با عدم مراعات کبيسه به صورت نوروز گرداني در مي آيد.

جمشيد، فرمانرواي آرماني اساطيري ايران با اين جشن پيوندي نزديک دارد

نوروزي عام هست و نوروزي خاص

همه اين نکات مساءل بسيار مهم و قابل توجه هستند و سخن گفتن درباره هر کدام از اين موارد بحث هاي پر کشش و شيريني را پيش خواهد آورد، اما آنچه در اين مقال، در ارتباط با مراسم نوروز مورد توجه قرار مي گيرد، بحث درباره شخصيتي اساطير در پيوند با اين آيين است که رپيثوين يار پيهوين ناميده مي شود و نمونه هاي مشابهي در ديگر فرهنگ هاي کهن نيز دارد

اين گروه از ايزدان، در زمستان به زيرزمين مي کنند و در آغاز بهار به روي زمين باز مي گردند و باز گشت خود به طبيعت جاني دوباره مي بخشند به سخني ديگر با باز زايي گياه ارتباطي تنگاتنگ دارند و شادماني بر آمده از بازگشت آن ها به شادماني هاي جشن هاي آغاز سال پيوند مي خورد.

نام ايزد رپيهوين از اسم مونث rapiwaدر اوستا مي آيد که معني نيمروز دارد و repiwinaصفتي مشتق از آن است. اين واژه در پهلوي به صورت rawinو rapihwinمي تواند تلفظ شود. و مفهوم آن گاه نيمروز گرماي نيمروز ومينو يا ايزد موکل بر نيمروز است. در زاد سپرم آمده است که نام رپيهوين از رامش است با پس وند taraدر اوستا tarدر پهلوي معني ناحيه جنوب را مي دهد.

رپيهوين نشان دهنده گاه آرماني در فرهنگ ايران باستان است. براي مردماني که در پس انديشه شان سرماي آزار دهنده و مرگ آور نقش بسته است، زمان نيمروز که خورشيد گرمابخش در بالاترين پايگاه قرار دارد، مسلما" از ارزش والايي برخوردار است . اين گاه قرينه نيمه شب است که اوج قدرت فرمانروايي تاريکي است.

رپيهوين ايزد موکل بر اين زمان نگاهبان گرماهاي روي زمين هم هست. گرمايي که چون بر ديو سرما پيروز مي شود گياهان را به بالندگي درختان را به بار آوري و جانوري را به باروري سوق ميدهد.

اين ايزد با سروري بر زمان نيمروز، با روشنايي نيز ارتباطي مستقيم مي يابد.

در اين گاه مقدس نيمروزي است که همه رخ دادهاي مهم اساطيري رخ داده است

پيش از آن که اهر يمن به آفرينش اهورايي بتازد خورشيد بي حرکت در بالاي جهان ايستاده بود و در پايگاه رپيهوين قرار داشت و هميشه نيمروز يعني گاه رپيهوين بود.

اورمزد در گاه رپيهوين نيايش به جاي آورد و آفرينش را در چنين زماني آغاز کرد.

در همين گاه رستاخيز انجام خواهد شد و به اين ترتيب رپيهوين ايزد موکل بر اين زمان، سرور زمان فرشکرد = باز سازي جهان نيز هست.

هم پرسگي = ديدار و گفتگوي يه موعود زردشتي: اوشيدر، اوشيدر ماه و سوشيانس در اين زمان مقدس اتفاق خواهد افتاد

گاه رپيهوين يکي از پنج گاه شبانه روزي آيين مزديسنايي است اين پنج گاه عبارتند از

1- هاون گاه که زمان آن از بر آمدن خورشيد است تا نيمروز

2- رپيهوين گاه که زمان آن از نيمروز است تا پاسي پس از ظهر ( حدود سه ساعت )

3- اوزيريت گاه بعد از ظهر است تا غروب آفتاب

4- ابسروسريم گاه از زماني که نخستين ستاره در آسمان ظاهر مي گردد تا نيمه شب

5- اوشهين گاه از نيمه شب تا زماني که ستاره نا پديد گردد.

بر هر کدام از اين گاهان مينو و سروري موکل است و بر گاه رپيهوين ايزد رپيهوين و ارديبهشت امشاسپند نيز همکار اوست

نيايش پنج گانه شبانه روز اختصاص به اين گاه ها دارد که ضمن آن ايزدان موکل بر اين گاه ها نيايش مي گردند.

در طول زمستان بنابر گاهشماري ايران باستان گاه رپيهوين از اين پنج گاه حذف مي گردد و نياش به آن نيز صورت نمي گيرد.

اما زمستان از چه زماني آغاز مي گردد.

سال در گاهشماري ايران باستان دوازده ماه سي روزه دارد. نام اين ماه ها همسان نام ماه هاي خورشيدي است که در تقويم کنوني ما باقي مانده است.

بر هر روزي از ماه نيز ايزدي موکل است. نيايش به اين ايزدها بخش سي روزه کوچک و سي روزه بزرگ خرده اوستا را شامل مي شود

بر اين دوازده ماه سي روزه بايد پنج روز بهيزگي = پنجه دزديده، خمسه مسترقه را افزود. 5 ساعت و 48 دقيقه و51/45 ثانيه که از زمان حرکت انتقالي زمين به دور خورشيد باقي مي ماند در طي 120 سال بر يک ماه بالغ مي شد که به صورت ماه سيزدهم بر سال خورشيدي افزوده مي گرديد.

تقسيمات فصلي در گاهشماري قديم ماه به صورت کنوني نبود. با وجود اين که نام هر چهار فصل را در فرهنگ واژگان زبان هاي کهن ايراني داريم ولي بايد گفت که داشتن فصول چهارگانه در سال سنتي جديد است.

اگر تقسيمات گاهانباري را در تقسيم سال به بخش هاي نا متساوي کنار بگذاريم در اوستا از زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه سخن گفته مي شود با تاکيد بر اين که در آن دو ماه نيز هوا بسيار سرد است. شايد اين تقسيم بندي، سنتي کهن تر از سنت اوستايي را نشان مي دهد.

در زند همين بخش از اوستا و در ديگر متن هاي پهلوي سخن از تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه است و اين تقسيم بندي اخير در اين مبحث مورد توجه ماست. تا بستان از نخستين روز فروردين ( روز اورمزد ) آغاز مي شد و در سي ام ماه مهر ( روز انارام يا انغرام ) پايان مي يافت.

زمستان از نخستين روز آبان ( روز اورمزد ) شروع مي شد و تا نخستين روز سال که ديو سرما مغلوب گرماي تابستان شود ادامه مي يافت.

سرور هفت ماه تابستان ايزد رپيهوين است که با گرماي زندگي بخش، هستي را به زايايي سوق مي دهد. در اين مدت گاه رپيهوين در ميان گاه هاي پنج گانه روز جاي دارد و نيايش به اين ايزد هر روز به جاي آورده مي شود. ولي بجز اين نيايش روزانه، به شکرانه از سرگيري فرمانروايي گرما و شکست سرما لازم است يزش ديگري براي اين ايزد انجام دهند نام اين يزش آفرينگان رپيهوين است که زمان آن آغاز بهار است و نوعي خوش آمد گويي به ايزد رپيهوين است مي بايست آن را در روز اورمزد از ماه فرودين اجرا کنند اما زردشتيان ايران آن را در روز خرداد از ماه فروردين به جاي مي آورند. شايد به اين دليل که اين روز آغاز نوروز بزرگ است. پارسيان هند اين آيين را در روز ارديبهشت ( روز سوم) ماه فروردين اجرا مي کنند شايد به اين دليل ارديبهشت امشاسپند که موکل بر روز سوم است موکل بر اتش نيز هست و جزء همکاري رپيهوين به شمار مي آيد.

در سنت هاي جديدتر زردشتي، آفرينگان رپيهوين در همه ارديبهشت روزها ( سوم هرماه) در نيايش گاه ها بايد به جاي آورده شود.

دو ايزد به نام هاي فرداث فشو موکل بر پاسباني از چهار پايان خرد) و زنتوم موکل بر نگاهبانياز ناحيه ها جزء همکاران رپيهوين هستند.

ايزد رپيهوين گاهي نيز نوعي همساني با اتش اوروازشت پيدا مي کند که آتش مخصوص گياهان است.

همانطور که در آغاز تابستان آفرينگان رپيهوين براي خوش آمد گويي و درود به گرما و ايزد موکل بر آن اجرا مي شود، براي بدرود او نيز در آخرين روز تابستان بزرگ يعني روز انيران ( روز سي ام) ماه مهر نيز بايد آن را به جاي آورند ولي زردشتيان ايران اين مراسم را در روز مار سپند ( روز بيست و نهم ) ماه مهر انجام مي دهند.

در درازاي زمستان اين ايزد گرمابخش کجاست؟

او در آغاز زمستان راهي دنياي زيرزميني مي شود. وظيفه او اين است که به ياري چشمه هاي آب زيرزميني بشتابد و ريشه گياهان را گرم نگاه دارد تا آنها به دليل سرما خشک نشوند و از ميان نروند. اگر در فصل تابستان دوباره از چشمه ها اب مي جوشد و گياهان سر سبز و درختان پر بارند از تيمارهاي دلسوزانه اين ايزد است . از اين ورست که در فصل زمستان که ايزد در رپيهوين در زيرزمين به سر مي برد آب چشمه ها گرم است و در تابستان که او در روزي زمين است، آب چشمه ها سرد است.

نگاهداري و نگاهباني او از آب هاي زير زميني در زيرزمين، از جهتي قرينه کار ايزد بيشتر است در آسمان که موکل بر باران ها و آب هاي آسماني است.

زماني که ايزد رپيهوين در زيرزمين به سر مي برد و در نبرد با ديو سرماست بايد او را با برپا کردن آيين هاي خاص ياري داد، جشن هاي آتش که در زمستان در روزهايي خاص برگزار مي شده است براي نيرو و بخشيدن به او بوده است مانند جشني که در روز بهرام ( روز بيستم ) از ماه آذر اجرا مي شد.

در مورد جشن سده نيز که در روز آبان ( روز دهم ) از ماه بهمن اجرا مي گردد بسياري را عقيده بر اين است که اين جشن يادمان گذشت صد روز از رفتن رپيهوين به دنياي زيرزميني است و يا بهتر بگوييم صد روز پس از رفتن اوست و 50 روز پيش از آمدنش با به قولي جشن سده گذشت چهل روز از تولد خورشيد در شب يلدا است و يادماني از نيرو گرفتن و بزرگ شدن او و در اين صورت واژه سده را از معني صد جدا مي کنند و به روشنايي ربط ميدهند.

بازگشت سالانه رپيهوين در بهار نشاني از پيروزي نهايي است، پيروزي گرما بر سرما، روشني بر تاريکي ونيکي بر بدي از اين رو رپيهوين سرور نيکي ها نيز هست تا زماني که نيروي بدي براي هميشه از ميان برود و فرمانروايي جاودانه اهورامزدا بر جهان آشکار شود.

همانندي هايي نيز از رفت و بازگشت رپيهوين با رستاخيز هست و ظهور برگ نو و شکوفه ه بر درختان خشک و مرده زمستاني با برخاستن مردگان
ايزد رپيهوين زير بناي چنين شکوفايي را فراهم مي سازد و از اين رو براي بالا آمدن او بر روي زمين بايد نيايش هاي خاصي به جاي آورد که آفرينگان رپيهوين بخشي از آن است و هم چنين در کنار آيين هاي نوروز آيين هاي خاصي نيز براي رپيهوين اجرا مي شده است. در بيشتر اين آيين ها نشانه اي از زير بناي يک جامعه کشاورزي را مي توان يافت و شباهتي ميان رفت و بازگشت رپيهوين با آيين هاي مربوط به ايزداني که مي ميرند و سپس زنده مي شوند. مانند مراسمي که در آسياي مقدم و در يونان براي آتيس و آدونيس و تموز اجرا مي شده است.

مثلا" در آيين مربوط به آدونيس نخست بر مرگ ايزد مي گريستند و براي بازگشت او شادماني مي کردند. حتي پيکره هايي را شبيه به آدونيس مرده در چشمه ها و در آب هاي جاري مي انداختند و اين افسوني بود که بدان وسيله مي خواستند باران مکفي را تضمين کنند رسم مشابهي نيز در اروپا و هند وجود داشته است.

آتيس نمادي از حاصلخيزي و کشاورزي است. او خداي جوان و زيباي فريجي است که مورد عشق و محبت ايزد بانوسي بل قرار مي گيرد که بمراتب از او والا مقام تر است و سي بل دلبستگي خود را اظهار مي دارد و با آتيس عهد و پيماني مي بندد. آتيس به دليل پاي بندي به ايزد بانوي ديگري. اين پيمانرا فراموش مي کند و مورد خشم سي بل قرار مي گيرد و به دنياي زير زميني فرستاده مي شود . سپس بازگشتي در بهاران براي او قاءل مي شدند و آيين هايي شبيه به آيين هاي نوروزي براي اين باززايي انجام مي دهند.

آدونيس ايزدي است که از درخت زاءيده شده است، يعني ارتباطي تنگاتنگ با گياه دارد. اين ايزد مورد علاقه شديد ايزد بانوي عشق آفروديت ( = ونوس ) قرار مي گيرد و حسادت مارس خداي جنگ که دلداده آفروديت هست اوج مي گيرد. مارس خود را به صورت گرازي در مي آورد و به آدونيس حمله مي کند و هستي روي زميني را از او مي گيرد و او را به دنياي زيرزميني مي کشاند. آفروديت بر اين مرگ زار مي گريد و او را تبديل به نوعي گل آلاله يک روزه مي کند که در بهار ظاهر مي شود. آدونيس راهي دنياي زيرزميني مي شود. در دنياي زير زميني ايزد بانوي تاريکي پرسفون دل بر او مي بندند و راه بازگشتش را مسدود مي کند . گله و شکايت به درگاه خداي خدايان زءوس ( = ژوپيتر ) کشيده مي شود و سرانجام راي عالي بر اين قرار مي گيرد که آدونيس چهار ماهي در بهاران به روي زمين بيايد و با آفروديت خداي عشق و باروي به سر برد. در اين زمان است که سر سبزي همه جهان را فرا مي گيرد و باززايي طبيعت آشکار مي شود. او باقي ماه هاي سال را در کنار پرسفون خواهد بود. از اين رو در چنين ايامي سر سبزي از جهان روي مي تابد تا دوباره آدونيس برگردد و بهاران شود.

اسطوره معروف ديگري در يونان در مورد فصل ها و بازگشت بهاران وجود دارد و آن متعلق به ايزد بانو دمتر= سرس است او الهه باروري گياهي و بخصوص نماد گندم و محصولات زرين کشاورزي است و موهاي طلايي که در روايت ها براي او فرض شده است بازتاب اين نماد است . اما محبت مادرانه او نيز اهميتي خاص دارد. دمتر از زءوس صاحب دختري مي شود . که آن را کوره يا کورءا مي نامند او به اين دختر مادرانه عشق مي ورزد.

روزي کوره در باغ گل نرگسي مي چيند و ناگهان زمين باز مي شود و او به درون زمين و به دنياي زير زميني کشيده مي شود . بر دنياي زير زميني ايزد پلوتون = هادس حاکم است که برادر زءوس است. زءوس با پلوتون سازشي کرده است و قول ازدواج کوره را به او داده است.

کوره در زيرزمين پرسفون يا پرسفونه ناميده مي شود و به صورت ايزد بانوي تاريکي در مي آيد . روندگان به دنياي زيرزميني راهي به دنياي بالا ندارند. دمتر بسيار رنجيده خاطر مي شود و از المپ و از خدايان روي بر مي گرداند و خود را به صورت پيرزني در مي آورد و چون خشمش اوج مي گيرد بر آن مي شود که به خاک فرمان دهد که دانه اي گندم نيز نروياند و خشکسالي وقحطي جهان را فرا مي گيرد. مردمان وحشت زده دست به دامان خدايان مي زنند و خدايان درمانده مي شوند و قاصدي را نزد دمتر روانه مي کنند، پس از اصرار خدايان و به اين شرط که دخترش را به او باز گردانند، باروري را به زمين باز مي گرداند. ايزد هرمس از جانب زءوس به دنياي زيرزميني مي رود تا کوره را که در آنجا پرسفون ناميده مي شود به زمين باز گرداند. پلوتون مجبور است فرمان زءوس را بپذيرد ولي پيش از بازکشت پرسفون دانه اناري را به او مي خوراند که در فرهنگ يونان نماد دوام زندگي زناشويي است و جدايي ناپذيري همسران، کوره روي زمين مي آيد و در پاسخ پرسش مادر که آيا چيزي خورده اي ؟ حکايت دانه انار را مي گويد. دوباره خشم دمتر اوج مي گيرد . اين باز با وساطت رءامادر هستي، قرار بر اين مي شود که کوره هشت ماه از سال در کنار دمتر و در بالاي زمين باشد و چهار ماه ديگر را در زير زمين در کنار پلوتون .

پرسفون چون به زيرزمين مي رود زمين هم چون دمتر جامه سوگواري به تن مي کند و از باروري مي افتد و چون در بهاران به روي زمين باز مي گردد و با مادر خود به سر مي برد باروري به جهان باز مي گردد.

اسطوره اي نيز در ميان اساطير بين النهريني هست که در آن تعبيراتي براي تغيير فصل مي توان بافت. اين اسطوره داستان ايشتر و و تموز است که به صورت هاي گوناگون نقل شده است و در اين جاگونه اي از اين روايت ها نقل مي شود.

ايشتر يکي از شش خداي مهم بين النهرين و ايزد بانوي عشق و باروري است. گاهي او را اينانا نيز مي نامند.

ايشتر دلداده تموز= دو موزي مي گردد که خدايي کم اهميت تر از اوست. تموز نماد آفتاب بهاري است. در هنگام پاءيز نيرويش نقصان مي پذيرد و به زير زميني مي رود . ايشتر در طلب او راهي دنياي زيرزميني يا هادس مي شود که در بين النهرين نام سرزمين مردگان است.

بر اين دنياي زيرزميني دو ايزد فرمانروايي مي کنند : ايزد بانويي به نام ارشکيگال که به روايتي خواهر ايشتر است و همسر او نرگان که هر دو ايزدان سختگيري هستند و سرنوشت در گذشتگان را در دست دارند. تموز در قلمرو و آن ها گرفتار است.

ايشتر بر در اين قلمرو مي کوبد تا وارد دنياي مردگان شود. در به روي او نمي گشايند. چون او رخصت ورود به آن سرزمين را ندارد. اصرار مي ورزد و تهديد مي کند که مردگان را به جاي زندگان خواهد انداخت. سرانجام اجازه دخول مي يابد. ولي بايد شداءدي را تحمل کند. هزاران درد و بيماري او را فرا مي گيرد. او بايد از هفت دروازه بگذرد. در هر دروازه اي قطعه اي از لباس يا وسايل زينتي اش را از او مي گيرند و سرانجام او را برهنه وارد دنياي زيرزميني مي کنند.

در اين زمان که ايشتر در زيرزميني است. آدمي، جانور و گياه همگي سترون مي شوند. زمين از محبت و باروري تهي مي گردد. جهان آشفته مي شود. مرمان دست به دامان خدايان مي شوند و خدايان درمانده براي چاره جويي پيش اءا = انکي خداي آب و حکمت و خرد مي روند و با صوابديد او فرستاده اي را به دنبال ايشتر روانه مي کنند . ابشتر به شرطي حاضر به بازگشت مي شود که خدايان به او قول بازگرداندن تموز را در بهاران بدهند. خدايان اين در خواست او را مي پذيرند و ايشتر راه جهان بالا را پيش مي گيرد. نخست به فرمان اءا، آبي به سر او مي ريزند تا دردها و بيماري ها را از ميان ببرند. در بازگشت از همان هفت به او باز پس مي دهند واو سرانجام به زمين مي رسد.تموز با اوست و بهاران است.

شادي، خرمي باروري و عشق باز مي گردد. ولي تموز نمي تواند چون ايشتر جاودانه در بالاي زمين بماند و بخشي از سال را بايد به دنياي زير زميني باز گردد.

در بهاران که او روي زمين است، ايشتر به عشق او زمين را بارور و سرزنده مي کند و در دوران بازگشت او به زيرزمين ، جهان سرد و مرده است.

نمونه هاي ديگري از اين نوع اسطوره هاي مرتبط با فصل ها و باززايي طبيعت را در فرهنگ هاي ديگر مي توان يافت و در اسطوره هاي ايراني نيز به تعبيرات ديگري مي توان رسيد. در داستان کشته شدن اوزيرس در مصر به دست بردارش ست که نماد تاريکي است و بازيابي حيات به کمک همسرش ايزيس و بخصوص فرزندش هوروس که خداي خورشيد است، احتمالا" جاي پايي از اين تفکر را مي توان يافت. در ايران نيز سياوش و مرگ او وگل سياوشان و رستاخيز او در کيخسرو و همانندهاي روشني با اين انديشه دارد.

/ 8