ابراهيم دهقانزاده غرض اصلى در اين تحقيق، علاوه بر آشنا ساختن خوانندگان محترم با مهمترين عقايد و افكار صوفيان، تبيين ِ ميزان دخل و تصرف و اعتماد يا عدم اعتمادى است كه صوفيان به احاديث منقول از معصومين(ع) داشته و دارند. اين پاياننامه از پنج فصل و يك مقدمه و يك نتيجهگيرى تشكيل يافته است كه چكيده و خلاصه آن به طور اختصار به شرح ذيل است. فصل اوّل به تعريف صوفى و تصوف، تاريخچهاى از ظهور تصوف، علل پيدايش آن و مهمترين فرقههاى صوفيه پرداخته شده و نيز بزرگان مشايخ آنان و شرح حالِ اجمالى هر يك از آنان معرفى شده است. ضمنا پارهاى از عقايد و گفتار برخى از اين مشايخ هم در ضمن ترجمه احوال آنان آمده است. فصل دوّم به نقد و بررسى احاديثى پرداخته شده كه متصوفه نقل كرده و يا به عبارتى جعل نمودهاند. در اين قسمت حدود سى حديث در موضوعات مختلف نقد و تحليل شده و موضوع و مجعول بودن آنها را در حد توان اثبات كردهايم. صوفيه جهت مشروعيت بخشيدن به مبانى فكرى و عقيدتى خود و اثبات حقانيت اعتقاداتشان، احاديثى از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) مخصوصا على(ع) نقل كردهاند، مبنى بر اين كه مكتب تصوف از سوى آن بزرگواران مورد تأييد بوده و حتى مردم را به تصوف تشويق مىكردهاند. ولى ما همه اين احاديث را تك به تك نقل و تحليل كردهايم. و در اين جا دو نمونه از آن احاديث را ذكر مىكنيم: نقل كردهاند كه رسول خدا(ص) فرموده است: «من اراد اَن يجلس مع اللّه فليجلس مع اهل التصوف؛[1] هر كس بخواهد با خداوند مجالست داشته باشد بايد با متصوفه مجالست و مؤانست كند.» از على(ع) نقل نمودهاند كه فرمود: «التصوف مشتق من الصوف و هو ثلاثة احرف (صاد، واو و فاء) فالصاد: صبرٌ و صدق و صفاء، و الواو: ودّ و وردٌ و وفا، والفاء: فقر و فردٌ و فنا؛[2] تصوف مشتق از «صوف» است و آن سه حرف است كه هر حرفى از آن دليل سه صفت از صفات و فضايل انسانى است، مانند صبر و راستى و صفاى دل داشتن و غيره...» اما ايراداتى كه ما به اين احاديث و احاديث مشابه وارد ساختهايم به شرح ذيل است: اولاً: بنا به تصريح اكثر دانشمندان و علماى اسلامى و حتى بعضى از صوفيه، واژههاى صوفى و تصوف از اواخر قرن دوّم هجرى مصطلح گشتهاند و در زمان رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) اين واژهها اصلاً رايج و مرسوم نبوده است.[3] ثانيا: عدهاى از خود صوفيه، مانند دكتر اسداللّه خاورى نيز كه از طرفداران سرسخت سلسله معروف ذهبيه است، جعلى بودن اين احاديث را تصديق نمودهاند.[4] ثالثا: كتابهاى «عوالى اللئالى» و «المجلى» تأليف ابن ابى جمهور احسائى كه اين احاديث را نقل نمودهاند اعتبار چندانى ندارندو اشخاص و علماى بزرگى هم چون علامه مجلسى(رض) نويسنده اين كتابها را به صوفىگرى متهم ساختهاند.[5] حتى دكتر خاورى نيز متن اين كتابها را معتبر نمىداند.[6] رابعا: اگر اين احاديث صحت داشت، در كتابهاى معتبر حديثى فريقين مىآمد. وانگهى با وجود اين احاديث صحيح معتبر! ائمه هدى(ع) كه فرزندان خلف آن دو بزرگوارند و در حكم «كلهم نور واحد» هستند به هيچ وجه بر خلاف دستورهاى آنان سخنى بر زبان نمىراندند. در حالى كه احاديث قابل توجهى از طرف ائمه(ع) در مذمت صوفيه و تصوف و مخترع آن «ابوهاشم كوفى» وارد شده است كه ما در آخر اين چكيده به بعضى از آنها اشاره خواهيم كرد. خامسا: در بعضى از كتابهاى صوفيان سخنانى از مشايخ آنان نقل شده است كه شباهت بسيار زيادى به احاديث فوق از ائمه(ع) دارند.[7] اين مسئله اين احتمال را تقويت مىكند كه چه بسا احاديث منقول از معصومين(ع) نيز، از بزرگان خود آنان است كه بعدا و به تدريج به پيامبر خدا(ص) و على(ع) نسبت داده شدهاند. سادسا: به نظر بعضى از علما در نقل بعضى از اين احاديث نوعى تحريف صورت گرفته است؛ بدين معنا كه واژهها را تغيير دادهاند؛ مثلاً واژه «اهل الصفه» را به «اهل التصوف» تبديل كردهاند.[8] جهت آشنايى بيشتر با ديگر احاديث از اين باب و نيز احاديث ديگرى كه در موضوعات گوناگون جعل و نقل شده است بايد به فصل اوّل از پاياننامه مراجعه كرد.