مقدمه
زشتي و زيبايي، خوبي بدي وکمال ونقصان يک چيز، بستگي به چگونگي ديدن و با چه ديدي نگريستن دارد؛ اگر از يک زاويه معين ومشخص به يک چيز بنگريم وآن را تعريف کنيم، تعريف ما و شناخت ما با تغيير زاويه ديد و نحوه نگرش تغيير خواهد کرد. مولوي در «مثنوي معنوي» و سنايي غزنوي در «حديقهالحقيقه» تمثيل زبيايي براي بيان اين مسأله دارند. «داستان فيل و تاريک خانه» به گونهاي سمبليک و نمادين بيان ميکند که انسان چون ابزار شناختش محدود و ناقص است نميتواند حقيقت را آن گونه که هست بشناسد و بشناساند مولانا، اين دنيا را به تاريک خانهاي مانند کرده است و حقيقت را به فيل، دست افراد که بر اعضاي فيل کشيده ميشود سمبل ابزار و وسيله شناخت انسان (عقل، چشم ، گوش ، دست و ...) در اين دنيا است افراد اهل شهر ، يکي يکي داخل تاريک خانه ميشدند و با دست (وسيله شناخت) فيل را لمس ميکردند و چون بيرون ميآمدند از آنان وضع و شکل فيل پرسيده ميشد، هر يک با توجه به همان عضوي که دستش لمس کرده بود و با توجه به تصّورات و چيزهايي که ميشناخت و ديده بود فيل راتوصيف ميکرد. يکي چون دستش به گوش فيل خورد، و آن را لمس کردهبود آن را بادبزن توصيف ميکرد و آن که خرطوم فيل را لمس کرده بود فيل را ناوداني ميانه تهي تعريف ميکرد و ... مولانا اختلاف اين تصورات و برداشتها را در اختلاف و تفاوت ديدگاهها، يعني در همان چگونه ديدن وازچه زاويهاي نگريستن، ميداند:
از نظر گه گفتشان شد مختلف
آن يکي دالش لقب داد، اين الف
آن يکي دالش لقب داد، اين الف
آن يکي دالش لقب داد، اين الف
در کف هر کس اگر شمعي بُدي
اختلاف ازگفتشان بيرون شدي
اختلاف ازگفتشان بيرون شدي
اختلاف ازگفتشان بيرون شدي