در قسمت اول مقاله در رابطه با معني تربيت، لزوم، اهميت و طرق متعدد آن بحث شد و روشهائي که از طريق مستقيم کتاب و سنت منحرف شدهاند تبيين گرديد، سپس آساني روش کتاب و سنّت با استشهاد به آيات قرآن مورد استدلال قرار گرفت. اينک به ذکر نمونههائي از تربيت اسلامي در موضوعات مختلف زير ميپردازيم:
1ـ خداشناسي
روشن و بديهي است که مرحله اول تربيت، توجه به نيروي عقل و فکر و اعتقاد انسان است و مهمترين مسئله در اين قسمت، خداشناسي و اعتقاد به خداوند متعال، خالق زمين و آسمان و جماد و نبات و انسان است. که زيربناي تمام اخلاق و کردار و اقول اوست، مربّي انسان بايد در مرحله نخست انسان را به آفريدگار پاک و مقدسش معتقد سازد تا پايهتربيت او بر شالودهاي محکم و خلل ناپذير استوار گردد. کتاب و سنّت را ميبينم که در اين باره انسان را به آيات محکم خدا در آفاق و انفس متوجه ميکند و در دهها آيه قرآن و صدها حديث و روايت مانند توحيد مفضّل و مناظرات و احتجاجات پيغمبر و ائمه اطهار(ع)، چنان وجود خالق سبحان را براي زن و مرد، با سواد و بيسواد، روشن و مدلّل ميسازد که کوچکترين شکي حتي براي بزرگترين شکاکان فلاسفه(اگر عناد نورزند) باقي نميگذارد. اين ادله بقدري روشن و واضح است که دختر نُه ساله هم ميفهمد، کشاورز و گاوچران مدرسه نرفته هم ميفهمد، و در عين حال چنان قوي و متين و مستحکم است که اساتيد منطق و برهان و فلسفه هم کوچکترين راه خدشه و اشکالي را در ان پيدا نميکنند.
2ـ توحيد
درباره يکتايي خداوند متعال، از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) اين جمله نقل شده است. لَوْكانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لَأ تَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأًيْتَ آثارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطانِهِ وَ لَعَرَفْتَ اَفْعالَهُ وَ صِفاتَهُ.[1] اگر پروردگارت شريکي ميداشت، فرستادگان آن شريک نزد تو ميآمدند و آثار شوکت و قدرت او را مشاهده ميکردي و افعال و صفات او را ميشناختي. اين دليل را هم انساني که در پائينترين درجه علم و سواد باشد، ميفهمد و ميپذيرد و هم نوابغ علم و عقل بشري از متانت و استحکامش لذّت ميبرند.
3ـ معاد
معاد و زنده شدن پس از مرگ، از حقائق جهان هستي است و خداي عادل، نظام جهان را اينگونه طرّاحي و نقشهريزي کرده است که جهان ديگري به نام آخرت و قيامت و عقبي در پي اين جهان باشد تا دستگاه خلقت و آفرينش او عبث نباشد و بندگاني که در دنيا مظلوم بودهاند حقشان پايمال نشود و دادشان از ظالم گرفته شود و هم نيکوکار و بدکار و امين و خائن و تنبل و ساعي يکسان نباشند. مربّي دانا و دلسوز انسان بايد اين حقيقت را به شاگردانش بفهماند و در خواب و غفلت نگذارد تا روزي که در قيامت در برابر پروردگارش ايستاد و نامه عملش را بدستش دادند، متحيّر و سرگردان نشود و نگويد مرا در برابر عمل انجام شده قرار داديد، من از اين اوضاع هيچگونه اطلاعي نداشتم اين چه بساط است و ... کتاب و سنّت براي تفهيم اين موضوع به انسان، صدها جمله و سخن دارد.سخناني ساده، روان، بيپيرايه و همه کس فهم. قرآن در پاسخ عربي که استخوان مردهاي را نزد پيغمبر(ص) آورد و آن را نرم کرد و گفت آيا اين دوبار زنده ميشود؟ فرمود: وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقََهُ قٰالَ مَنْ يُحْىِ الْعِظامَ وَهَىِ رَميمٌ ـ قُلْ يُحْييهَا الَذّى اَنْشَأَهٰا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكّلِ شَىْءٍ عَليمٌ.[2] براي ما مثلي زده و خلقت خود را فراموش کرد، گفت: چه کسي اين استخوانهاي پوسيده را زنده کند، بگو همان کسي که نخستين بار ايجادش کرد و او هرگونه آفرينشي را ميداند. و علي(عليه السلام) در اين باره ميفرمايد: عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشأَةَ اْلاُخْرىٰ وَ هُوَ يَرَى النَّشْأًةَ الْاُولىٰ.[3] در شگفتم از کسي که زندگي آخرت را انکار کند در حالي که او زندگي نخستين را ديده است. و خلاصهصدها آيه قرآن و احاديث و روايات اين است که کسي که نخستين بار تو را زنده کرده است بار ديگر هم اين توانائي را دارد. بنظر نويسنده، قبول اين دليل براي مردم آسانتر و قويتر و بياشکالتر و سهل الوصولتر از دليل حرکت جوهري و مانند آن ميباشد.