فلسفه دين(بخش 10) - فلسفه دین (10) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه دین (10) - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فلسفه دين(بخش 10)

نويسنده: دكتر احمد بهشتي

خود ميزاني

مي خواستيم ببينيم وظيفه ما در برابر ديگران چيست و مي خواستيم قبل از شناخت وظائف خود در برابر ديگران، خود و ديگران را بشناسيم.

معلوم شد كه شناخت خود و ديگران، جداي از هم نيستند. اگر خودِ نوعي و انساني را بشناسيم، هم خود را شناخته ايم و هم ديگران را.

ما يك منش داني داريم كه اگر فقط به آن توجه كنيم، از خدا و جهان و همنوعان و خانواده، كاملاً بريده ايم و اين، چيزي جز انحطاط و شقاوت نيست؛ ولي يك منش عالي هم داريم كه اگر به آن توجه كنيم، نه تنها منش داني ما ارزش پيدا كرده و در مسير سعادت و تكامل افتاده، بلكه همه ابعاد وجودي ما در ارتباط با خدا و جهان و انسان -اعم از انسان اجتماعي و انسان خانوادگي- مورد اعتبار و اهميت واقع شده است.

ديديم كه در وصيت جاودانه اميرالمؤمنين علي عليه السلام به فرزند گراميش امام حسن مجتبي عليه السلام سخن از خودميزاني به ميان آمده است.

در حقيقت، خود ميزاني هم معيار شناخت ديگران است و هم معيار شناخت وظائف ما در برابر آنها.

مگر چه مشكلي دارد كه ما و همنوعان ما براي يكديگر در حكم آئينه باشيم؟!.

ما جمال انساني آنها را در آئينه وجود خود و آنها زيبائي انسانيت ما را در آئينه وجود خويشتن تماشا كنند و از اين رهگذر به وظائف متقابل يكديگر پي ببريم، بدون اين كه فرد فداي جمع و جمع فداي فرد شود. نه اصالت فرد، محور سعادت است و نه اصالت جمع؛ چرا كه در صورت اول، جمع قرباني مي شود و در صورت دوم، فرد.

خودميزاني به معناي خودمحوري و خودپرستي نيست؛ بلكه به معناي اين است كه انسان وقتي در آئينه وجود خود مي نگرد، به خوبي متوجه مي شود كه چه چيزهائي براي او عيب و چه چيزهايي براي او حسن است؟ چه چيزهايي مكروه و چه چيزهايي محبوب است؟ اگر ظلم در حق او بد است، در حق همسايه و همنوع هم بد است. اگر عدالت در حق غير خوب است، چرا در حق او بد باشد؟ چرا وقتي به ما ظلم مي شود، آه و ناله سر مي دهيم و چرا وقتي از ما ظلمي سر مي زند، ناراحت نمي شويم؟

ببري مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فرياد بر آري كه مسلماني نيست چرا از ديگران عيبجويي مي كنيم، ولي عيب خود را نمي بينيم؟ چرا عيب كوچك ديگران را بزرگ و عيب بزرگ خود را كوچك مي بينيم؟ چرا از ضايع شدن حقوق خود ناراحتيم؛ ولي از ضايع شدن حقوق ديگران ناراحت نمي شويم؟ مخصوصا اگر ضايع كننده حقوق ديگران، خودمان باشيم.

خودميزاني، همان توجه به خودِ نوعي و خودِ اجتماعي است. خودميزاني، انسان را از خودمحوري و خودپرستي و تنزّل در هواهاي شخصي و سقوط در ورطه حيوانيت و پست تر از آن، حفظ مي كند و او را به منش عالي اجتماعي و خانوادگي نائل مي سازد.

خودميزاني، براي وظائف ما در برابر خود و ديگران، تعيين معيار مي كند. نبودن ملاك و معيار، مستلزم هرج و مرج است. اگر مصيبت براي ما بد است، چرا براي ديگران خوب باشد؟ اگر فقر و تهيدستي را براي خود مذموم مي شماريم، چرا براي ديگران مذموم نباشد؟ اگر ناامني در محيط زندگي براي «مَنِ» شخصي بد است، چرا براي ديگران بد نباشد؟ اگر «مَنِ» شخصي امنيت مالي و جاني و ناموسي مي خواهد، چرا ديگران نخواهند؟ اگر دوست مي داريم كه ديگران به چشم بدبيني و سوء ظنّ به ما ننگرند و ما را تحقير نكنند و به ما بي اعتنا نباشند و با ما دورويي نداشته باشند، چرا ما به ديگران به چشم بدبيني و سوء ظن نگاه كنيم و چرا آنها را تحقير كنيم و به آنها بي اعتنا باشيم و با آنها يك رنگ و يك رو نباشيم؟ اگر در روز سختي و گرفتاري، انتظار كمك و احسان و محبت داريم و چنين مي پسنديم كه مردم خود را در غم ما با ما شريك بدانند و از اظهار همدردي و همفكري كوتاهي نورزند، چرا ما در روز سختي و گرفتاري ديگران، به بذل كمك و احسان و محبت نپردازيم و چرا ما خود را در غم ديگران شريك ندانيم و از اظهار همدردي و همفكري كوتاهي كنيم و در روز سختي و گرفتاري به آنها كمك نكنيم؟

در حقيقت، خواسته هاي «منِ» شخصي، تجلّي خواسته هاي «مَنِ» نوعي است. «منِ» شخصي، اگر خود را از «منِ» نوعي تفكيك كند، چه حقي دارد كه از همنوعان خود توقّع احترام و احسان و مساعدت و دوستي و رفاقت داشته باشد؟ همنوع بودن است كه وظائف و حقوق متقابل، پديد مي آورد. وقتي همنوع بودن را از اشخاص بگيريم، نه اين را بر آن و نه آن را بر اين، حقي است. نه اين را در مقابل آن، تكليفي است و نه آن را در مقابل اين، وظيفه اي.

حق و تكليف بر مبناي وابستگي نوعي تحقق پيدا مي كند و به همين جهت است كه انسان، نه گرگ انسان است، نه بره انسان. تا اولّي نان زورمندي خود را بخورد و دومي چوب ناتواني خود را.

/ 4