منم آنكس كه بي بلا37 وفتن
هم نشاننده درختانم
سرور جمله نيك بختانم
كشتهها رسته ميشود از من
سرور جمله نيك بختانم
سرور جمله نيك بختانم
واقفم من بجمله قوتها
ناله رعد را من اندوزم
شعله برق را من افروزم
نيز باران فرستم از دريا
شعله برق را من افروزم
شعله برق را من افروزم
من برآرم بشب 38 طلوع قمر
حكمتم كرده بر بساط سما
نقش چندين ستارهها پيدا
رو زرا روشني دهم از خور
نقش چندين ستارهها پيدا
نقش چندين ستارهها پيدا
بهر لطف و عذاب امت را
نيك وبد هرچه باشدش اوقاتش
عوض آن دهم مكافاتش
من پديد آوردم قيامت را
عوض آن دهم مكافاتش
عوض آن دهم مكافاتش
منم از خصم كشته صد پشته كشه
گر شوم مرده هم نيم مرده
هست تقديم من چنين كرده
گر هم شوم نيم كشته
هست تقديم من چنين كرده
هست تقديم من چنين كرده
آنچه ساعت بساعت آيد پيش40
همچو آينيه است پيشم صاف
در طريق يقين نه راه گزاف
از قضاي توانگر و درويش
در طريق يقين نه راه گزاف
در طريق يقين نه راه گزاف
منم آنكس كه ميكنم حاصل
ديدن چشم و سر هر سينه
هست نزديك من چو آيينه
خلق را آنچه بگذرد در دل
هست نزديك من چو آيينه
هست نزديك من چو آيينه
خلق را از من است بر بنياد
گر نباشد بمهر من مشغول
كي شود طاعت كسي مقبول
روزه و هم نماز و حج و جهاد41
كي شود طاعت كسي مقبول
كي شود طاعت كسي مقبول
منم از روي هيبت آن برغو42
چون دهد بانگ صور اسرافيل
خلق عالم زنند بانگ43 رحيل
كه خدا ياد كرده است ازو
خلق عالم زنند بانگ43 رحيل
خلق عالم زنند بانگ43 رحيل
منم از روي باطن و ظاهر
ياري او كه اول انگيزم
تا باخر از او نپرهيزم
يار انگيز اول و آخر
تا باخر از او نپرهيزم
تا باخر از او نپرهيزم
منم از فضل قاطع نكبت
اقتضاي زمان بكام من است
كوكب سعد و نحس رام من است
هست از من مذلت و دولت
كوكب سعد و نحس رام من است
كوكب سعد و نحس رام من است
منم آنكس كه در منازلها
نظرم گر برو بكين افتد
لرزه بر عرصه زمين افتد
از من آيد پديد زلزلهها
لرزه بر عرصه زمين افتد
لرزه بر عرصه زمين افتد
منم آنكس كه روشنست مرا
نيست اندر دو كون مثل مني
كه بداند جواب هر سخني
جمله مرگها و جمله بلا
كه بداند جواب هر سخني
كه بداند جواب هر سخني
منم آنكس كه محرم حرممم
آدمي كش بزرگ استانهاست
و اندين قصه سخت مدفونهاست46
وزره فصل صاحب ارمم
و اندين قصه سخت مدفونهاست46
و اندين قصه سخت مدفونهاست46
منم اكنون47 هلاك
تن فرعونيان دل ناپاك
كردم از زخم48 تيغ هلاك
جباران قاتل جمله گنه كاران
كردم از زخم48 تيغ هلاك
كردم از زخم48 تيغ هلاك
من بدم در درون چاه عميق
زان چه او را برون من آوردم
پادشاه ممالكش كردم
مونس خاص49 يوسف صديق
پادشاه ممالكش كردم
پادشاه ممالكش كردم
منم استاد خضر و يار كريم
هر دور ا پير كار من بودم
باز آموزگار من بودم
هر دور ا داد رأي من تعليم
باز آموزگار من بودم
باز آموزگار من بودم
منم آنكس كه ذاتم از جبروت
خاطر من زروي فضل و كمال
برده پي بر سر ادقات جلال
هست پيدا كننده ملكوت
برده پي بر سر ادقات جلال
برده پي بر سر ادقات جلال
من بفرمان حي صورت بخش
ميكنم صورت چنين زيبا
در رحمهاي مادران پيدا
ميكشم شكل مرد و زن در نقش
در رحمهاي مادران پيدا
در رحمهاي مادران پيدا
ايزد از دست من شفاها داد
وانچه اندر ضمير ايشان بود
سر آن حق بروي من بگشود
علت كور و پيس مادرزاد
سر آن حق بروي من بگشود
سر آن حق بروي من بگشود
آگهم من زهر غذا كه خورند
بر من از خوردني و پوشيده
يكسر موي نيست پوشيده
وآنچه در خانهها ذخيره كنند
يكسر موي نيست پوشيده
يكسر موي نيست پوشيده
منم آن پشهاي كه حضرت حق
مثل آن گفته است در قرآن
برو و بنگر و به بين و بخوان
داستان زد بنام من مطلق
برو و بنگر و به بين و بخوان
برو و بنگر و به بين و بخوان
حضرت ايزدي چه روز ازل
كرد تركيب جمله خلق عمل
كرد تركيب جمله خلق عمل
كرد تركيب جمله خلق عمل
پس براه صواب و وجه حسن
من چو ظاهر شدم فگار شدند
دلشان چون نشد بايمان جفت
وقت هنگام چون ندانستند
جمله زنار كفر در بستند
خلق را فرض كرده طاعت من
منكر امر كردگار شدند
در حق آن گروه ايزد گفت
جمله زنار كفر در بستند
جمله زنار كفر در بستند
گوشت از استخوان برآوردم
قدرت حق در او چو پيدا شد
شكل انسان ازو هويدا شد
بسر استخوان درآوردم
شكل انسان ازو هويدا شد
شكل انسان ازو هويدا شد
منم اندر ره طلبكاران
ليك فرزند من بدانش و علم
همه باشند جامع في العلم
حامل عرش با نكوكاران
همه باشند جامع في العلم
همه باشند جامع في العلم
من همين دانم از بيان دليل
دارم از روي علم در سينه
معني هر كتاب پيشينه
مر كلام خداي را تاويل
معني هر كتاب پيشينه
معني هر كتاب پيشينه
از كمالات فضل جباري
قلبم از لطف قادر قيوم
كشف كرده است نكتههاي علوم53
منم اندر علومها جاري
كشف كرده است نكتههاي علوم53
كشف كرده است نكتههاي علوم53
در زمين و زمان و حقيقت من
كانچه 54 پيداست در زمين و زمن
همه فانيست جز حقيقت من
منم وگفته است حق بر من
همه فانيست جز حقيقت من
همه فانيست جز حقيقت من