هر زماني كه روي بنمايم
هر دمم صورت دگر باشد
در همه صورتم خبر باشد
در لباس دگر برون آيم
در همه صورتم خبر باشد
در همه صورتم خبر باشد
داند اين را همه خردمندي
مثل من نافريد حضرت حق
كرد تا كار كاينات نسق
كه مرا نيست مثل و مانندي
كرد تا كار كاينات نسق
كرد تا كار كاينات نسق
بر سركافران اهل جحيم متعين منم عذاب عظيم69
اهل ايمان زمن برند ثواب
و اهل كفران زمن برند70 عذاب
و اهل كفران زمن برند70 عذاب
و اهل كفران زمن برند70 عذاب
دارم و حفظ در امان هر دو71
وين جهان را وانجهان هر دو72
وين جهان را وانجهان هر دو72
وين جهان را وانجهان هر دو72
منم آنكس كه ميكنم ظاهر
وانكه ظاهر كنم گهي دانم
هم منم آنكه باز گردانم
جمله اشكال غايب و حاضر
هم منم آنكه باز گردانم
هم منم آنكه باز گردانم
من كه از راه كفر بيرونم
وزنبوت منم چو يك قنديل
به بيان وبه صحت و به دليل
شاخي از شاخهاي زيتونم
به بيان وبه صحت و به دليل
به بيان وبه صحت و به دليل
من چراغ هدايت حقم
آن چراغيكه در زمين و زمان
هست از نور مصطفي تابان
من ز نور خداي مشتقم
هست از نور مصطفي تابان
هست از نور مصطفي تابان
هست در دست من بنور يقين
كس نميداند اين بغير از من
گر75 چه حبس است اندرين مخزن
مخزن گنج آسمان و زمين
گر75 چه حبس است اندرين مخزن
گر75 چه حبس است اندرين مخزن
منم از كاملي و دانش و جاه
هستم اندر همه جهان مشهور
در زمين نيست چيزي77 از من دور
بر عملهاي بندگان آگاه
در زمين نيست چيزي77 از من دور
در زمين نيست چيزي77 از من دور
باشارات78 من دو بار زمهر
گشت بر سقف آسمان راجع
تا نگردد نماز من ضايع
باز گرديد آفتاب سپهر
تا نگردد نماز من ضايع
تا نگردد نماز من ضايع
بهر من كرد كردگار جليل
كه مرا هر دو احترام كنند
هم بفرمان من قيام كنند
عرضه79 بر جبرئيل و ميكائيل
هم بفرمان من قيام كنند
هم بفرمان من قيام كنند
منم اسمي ز اسمهاي خدا
در سموات و ارض وبحروبر
هريكي خواندهام بنام دگر
وز همه اسمهاي او اعلي
هريكي خواندهام بنام دگر
هريكي خواندهام بنام دگر
منم آنكس كه صاحب طورم
جسمم از سر حق سرشته شده
سرها بر دلم نوشته شده
در حقيقت كتاب مسطورم
سرها بر دلم نوشته شده
سرها بر دلم نوشته شده
منم از نسل سروران اصيل
اصل ونسل همه جهانم من
كار امنيت و امانم من
منم اصل نتيجههاي جميل
كار امنيت و امانم من
كار امنيت و امانم من
در ره عدل ايزدعادل
هر كرا روح باشد اندر تن
واجب آمد بر او پرستش من
طاعتم فرض كرد بر هر دل
واجب آمد بر او پرستش من
واجب آمد بر او پرستش من
فضل من كرد در جهان ظاهر
لطفم آورد در بزرگي جود
همه را از ره عدم بوجود
كسوت خلق اول و آخر
همه را از ره عدم بوجود
همه را از ره عدم بوجود
منم آنكس كه دارم اندر دل
چون بود حشر و نشر و پرسش و داد
(منم آن شاه متقي و تقي
سر ايشان بتيغ بر دارم
تنشان را بنار بگذارم)
كينه جمله گمره و باطل
همه را من عذاب خواهم داد
قاتل جمله گمرهان شقي
تنشان را بنار بگذارم)
تنشان را بنار بگذارم)
منكه هستم زنسل بوطالب
اهل دين را رسد بياري من
باغ جنت بدوستاري من
برعلامات دين شدم غالب
باغ جنت بدوستاري من
باغ جنت بدوستاري من
منم آنكس كه دعوت امت
هر كه برگشت و راه كفر گزيد
مسخ گرديد و راه خير نديد
پيش من روشن است هر نوبت
مسخ گرديد و راه خير نديد
مسخ گرديد و راه خير نديد
منم آنكس كه در دم باقي
در قيامت منافقان فضول
من كنم دورشان زحوض رسول
بر سر حوض كوثرم ساقي
من كنم دورشان زحوض رسول
من كنم دورشان زحوض رسول
در فتح خدا گشاده
امن شد آنكسيكه رفت درون
كافر است آنكه رفت از او بيرون
منم بر ره بندگان ستاده منم
كافر است آنكه رفت از او بيرون
كافر است آنكه رفت از او بيرون
داد بر دست من خداي جهان
اهل جهت سوي جنان آرم
اهل دوزخ بنار بسپارم
هم كليد بهشت و هم نيران
اهل دوزخ بنار بسپارم
اهل دوزخ بنار بسپارم
جحد كردند مشركان دغا
خواست ايزد كه نور خويش روان
داد كوثر بمصطفي روشن
جويبار حيات داد بمن
تا كه باطل كنند نور خدا
بر ولايات خود كند اعيان
جويبار حيات داد بمن
جويبار حيات داد بمن
منم از فضل كردگار مبين
هر كه ما را شناخت قانع شد
وانكه نشناخت رفت وتابع شد
با رسول خدا بروي زمين
وانكه نشناخت رفت وتابع شد
وانكه نشناخت رفت وتابع شد
منم استاده در مقام علي81
در مقامي كه نيست عرصه كس
كه زند اندران مقام نفس
بر سرم سايبان سبز خدا
كه زند اندران مقام نفس
كه زند اندران مقام نفس
من واحمد دو سروريم بحلم
علم صامت منم بدانش و دين
علم ناطق محمد است يقين
هر دو در كار كردگار بعمل
علم ناطق محمد است يقين
علم ناطق محمد است يقين
منكه با ديده خدا بينم
سبب بود آدمي زمنست
كار مردي و مردمي زمنست
صاحب قرنهاي پيشينم
كار مردي و مردمي زمنست
كار مردي و مردمي زمنست
منم آنكس كه حضرت موسي
روز دريا گذشت همچون برق
گشت فرعون نامسلمان غرق
گذراندم سلامت از دريا
گشت فرعون نامسلمان غرق
گشت فرعون نامسلمان غرق
منم آنكس كه دانشم
واقف سرفاش و پنهان را
نيز دانم زبان مرغان را
بكرم 82 در زبان بهايم عالم
نيز دانم زبان مرغان را
نيز دانم زبان مرغان را
منم آيات غيب داننده
هم امين خداي ستارم
هم وصي رسول مختارم
حجت حق جان ستاننده
هم وصي رسول مختارم
هم وصي رسول مختارم
منم آن مقتداي دل روشن
تا بحكم خداي هر بنده
من بميرانم و كنم زنده
كه خدا امر كرده است بمن
من بميرانم و كنم زنده
من بميرانم و كنم زنده
بندگانرا ز دار ملك فنا
با بحكم خداي بنده نواز
روزي جمله را رسانم باز
من در آرم روان بدار بقا
روزي جمله را رسانم باز
روزي جمله را رسانم باز
از هدايات حضرت يكتا
بنده نقش بند آب و گلم
هست آغشته وصال دلم
شنوايم بسمع هم بينا
هست آغشته وصال دلم
هست آغشته وصال دلم
لطف من در كمال راه يقين
بخشش اين جمله را كنم بكرم
تا كه يك چشم را زني بر هم
هست قسام آسمان وزمين
تا كه يك چشم را زني بر هم
تا كه يك چشم را زني بر هم
منم آنكس كه در حق من بود
كه در اين امتي تو ذوالقرنين
طاعت تست بر تمامت دين
آن حديثي كه مصطفي فرمود
طاعت تست بر تمامت دين
طاعت تست بر تمامت دين
صاحب آن شتر منم كه خدا
هر كه راهست شكش از مادر
اين سخن را نميكند باور
بهر صالح پديد كرد ورا
اين سخن را نميكند باور
اين سخن را نميكند باور
منم آنكس كه در دمانم 83 صور
باشد آنروز روز بعث و شمار
كار بر كافران شود دشوار
تا برآرند سر زخاك قبور
كار بر كافران شود دشوار
كار بر كافران شود دشوار
داند آنكس كه كار پاك نهاد
فضل اين پنج حرف زان من است
شرح اين سوره در بيان من است
كه منم كاف و هاويا و عين وصاد
شرح اين سوره در بيان من است
شرح اين سوره در بيان من است
من بهفتاد و دو زبان فصيح
منم آن مفتئي كه بر يك چيز
قرب هفتادو جه آرم نيز
در بيان آورم حديث بليغ
قرب هفتادو جه آرم نيز
قرب هفتادو جه آرم نيز
منم آنكس كه عالمم بدليل
قادرم بر حروف آن يك
و آنچه امت بود بدو84 محتاج
پيش من روشن است همچو سراج
جمله قرآن همي كنم تأويل
يك عالمم در بيان او بي شك
پيش من روشن است همچو سراج
پيش من روشن است همچو سراج
آنچه حادث شود بروز وبشب
ذهن من كشف جمله بتواند
جز قيامت كه آن خدا داند
واقفم من بر آن و نيست عجب
جز قيامت كه آن خدا داند
جز قيامت كه آن خدا داند
هست نزديك من زنام كريم
كه زخلق جهان بجز من بس
شرح اين اسمها نداند كس
دو وهفتاد اسمهاي عظيم
شرح اين اسمها نداند كس
شرح اين اسمها نداند كس
من كه درسدرهها85 بود راهم
از ضميرم نميشود غايب
سرخلقان مشرق و مغرب
از عملهاي خلق آگاهم
سرخلقان مشرق و مغرب
سرخلقان مشرق و مغرب
بيت احرام وكعبه 86 هر دو منم
چون رسيدم در آن خجسته مقام
كعبه از كعب من گرفت نظام
كه ولي خداي ذوالمننم
كعبه از كعب من گرفت نظام
كعبه از كعب من گرفت نظام
منم آن خانه عتيق جهان
دست كوته كنيد ز افسانه
كه شما را بلطف داد طعام
كد ايمن ز خوف جوع مدام
كه خدا ياد كرده در قرآن
بپرستيد رب اين خانه
كد ايمن ز خوف جوع مدام
كد ايمن ز خوف جوع مدام
منم آنكس كه حق بفضل وعطا
تا كسي چشم را زند بر هم
در جهان گردم و منم اعلم87
كرد مالك بشرق و غرب مرا
در جهان گردم و منم اعلم87
در جهان گردم و منم اعلم87
من كه در نام مرتضي عليم هم
چون دو نوريم هر دو رو بر رو88
نيست فرقي ميانه من و او
بمعني چو مصطفي نبيم
نيست فرقي ميانه من و او
نيست فرقي ميانه من و او
مصطفي آنكه در معني سفت
كه علي از من و من از عليم
وين سخن را بفاش ميگويم
منم آنكس كه در حق من گفت
وين سخن را بفاش ميگويم
وين سخن را بفاش ميگويم
منم آنكس كه ميشود ظاهر
منم آنكس كه پاي را مطلق
ننهادم برون ز جاده حق
در همه جا بقدرت قاهر89
ننهادم برون ز جاده حق
ننهادم برون ز جاده حق
منم آنكس كه با بزرگي و جاه
تابع اوست جسم و جان و عروق
هزاران درود و هزاران سلام
زما بر محمد عليه السلام
هستم از بندگان خاص اله
حضرتش خالق است و من مخلوق
زما بر محمد عليه السلام
زما بر محمد عليه السلام