كسايي مروزي شاعري ولايت مدار - کسایی مروزی شاعری ولایت مدار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کسایی مروزی شاعری ولایت مدار - نسخه متنی

سید مصطفی موسوی گرمارودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گلستان قرآن ـ شماره47 ،دي 1379

كسايي مروزي شاعري ولايت مدار

سيدمصطفيموسوي گرمارودي

كسائي مروزي در چشم اهل ادب چهره‌اي آشناست، شاعري توانا و طبيعت‌گرا كه به جرات مي‌توانيم او را از پيشتازان سبك خراساني در ادب فارسي قلمداد كنيم. در ذهن كسي چون من كه شيفته اشعار رودكي‌ ـ پدر شعر كلاسيك ايران‌ ـ هستم، حكيم كسائي همدوش و همپايه رودكي است، با اين تفاوت كه در حوزه اعتقادات ديني ميان او و رودكي فاصله‌اي به مسافت عرش تا فرش وجود دارد. رودكي با همه عظمت و لطافت سخن در قصيده، ستايشگر كساني است كه اگر خوشبينانه به آنها نگاه كنيم بايد بگوييم مردمي خوب و دانشور بوده‌اند؛ اگر چه امرا و پادشاهان و به خصوص وعاظ السلاطين در تاريخ ايران زمين عموماً نه خوب بوده‌اند و نه به معني دقيق كلمه دانشور؛[1]

بلكه خوبان دانشور و دين باوران غالباً كساني بوده‌اند كه از مسند قدرت و اهل قدرت، فاصله مي‌گرفتند و هم در آنها به ديده تحقير مي­نگريستند. اين ناصر خسرو قبادياني است كه مي‌گويد:




  • من آنم كه درپاي خوكان نريزم
    پسنده است با مدح عمّار و بوذر
    كند مدح محمود مرعنصري را...[2]



  • مراين قيمتي در لفظ دري را.
    كند مدح محمود مرعنصري را...[2]
    كند مدح محمود مرعنصري را...[2]



به هر صورت كسائي مروزي از زمره شاعراني است كه از ذوق سرشار و لطافت و قدرت كلمه و كلام، براي پاسداشت حقّي استاده كرده است كه قرنها توسط همان اياز دوست‌ها و شيخ شارحان از چشم عامّه مردم پنهان نگاه داشته شده بود، و آن كلمه حق چيزي نبوده و نيست جز اعلام افضليت و مظلوميت و عظمت امير مؤمنان علي‌(ع) ! دقيقاً در همان روزگاري كه شاعراني چون انوري ابيوري و امير معزّي براي ستايش دروغين اهل قدرت زمان خويش، آنها را در شجاعت برابر بلكه برتر علي (ع) مي‌نهادند و از ذوالفقار و دلدل و خيبرو... سود مي‌جستند تا به دروغ محض، فلان سلطان يا امير را بستايند و شمشير او را ذوالفقار و اسبش را دلدل و خود را كه شاعر دربار آنان بود براي آنها قنبر معرفي نمايند،[3] دقيقاً در همين روز و روزگاران، كسائي مروزي با زبان شعر فرياد برمي‌آورد كه:

/ 6