خانم آنمارى شيمل (Annemarie Schimmel) در 2 آوريل 1922 (18 فروردين 1301)در شهر ارفورت (Erfurt) به دنيا آمد، سال هاى جنگ را به بهترين وجه ممكن، ولى با مشکل زياد، مصروف تحصيل كرد. در سال 1949 براى اولين بار به خارج از كشور سفر كرد و در سوئد نزد شرق شناسان و دين شناسان در شهر اوپسالا به تحقيق مشغول شد.در سال 1952 براى اولين بار به تركيه رفت. در سال 1959 به شهر ماريورگ برمى گردد و با معلمش فريدريش هاينر (Friedrich Heiler) همكارى مى كند. از سال 1961 استاديار و مشاور علمى دانشگاه بن در رشته عرب شناسى و اسلام شناسى است. علاوه بر اين از سال 1965 مسؤليت كرسى فرهنگ اسلامى هندى دانشگاه هاروارد را برعهده داشته و در آنجا نيز درس تصوف، شعر اسلامى، خوشنويسى مى داده است. از سال 1980 تا 1990 رياست مجمع بين المللى علوم اديان تطبيقى را برعهده داشته است و در حال حاضر علاوه بر تدريس در دانشگاه بن، رياست انجمن آلمان و پاكستان را برعهده دارد و علاوه بر آن رئيس مجمع اروپايى اقبال نيز مى باشد. وى همچنين هيات مديره انجمن دوستى ايران و آلمان است. وى عضو افتخارى DMG (اتحاديه امريكايى تحقيقات خاورميانه اى و مجمع ايران شناسى اروپا) نيز است.خانم آنمارى شيمل اكنون 73 سال دارد و شمار آثار و كتاب هايش در آينده اى نه چندان دور به صد جلد خواهد رسيد. البته تا به حال كسى نتوانسته است آمار دقيقى از مقالات و معرفى كتاب ها و يا نقد و نظرهايى كه پيرامون كتب مختلف نوشته است، ارائه دهد. فهرستى از برگزيده اين آثار درپايان ارائه خواهد شد. شيمل نام تركى است كه بر زنان ترك نهاده مى شود. مترادف جميل عربى و به معناى زيباروى است كه سرشار از احساسى عرفانى و به مصداق الله جميل و يحب الجمال است.نام شيمل را دوستان ترك و در واقع براى اشاره به مناسبت كثرت فعاليت هايش درزمينه عرفان اسلامى بر او نهاده اند.جناب آقاى رئيس جمهور، خانمها، آقايان براى خطابه راهنمايانه آن جناب كه طى آن به اهميت مدارا و تفاهم با فرهنگ هاى بيگانه تاكيد و تاييد فرموده و اهميت آن را براى سياست كشورمان حائز توجه بسيار دانستند، از صميم قلب سپاسگزارى مى نمايم.هنگامى كه با حيرت و شادى اطلاع حاصل كردم كه جايزه كتاب صلح به من تعلق خواهد گرفت، نه من و نه هيچ كس ديگر، نمى توانست تصور كند كه درپى آن در طى ماه هاى گذشته، چنان دسته بندى و جاروجنجال هاى شديد و غوغاانگيزى برپا خواهد شد، كه به نظر مى رسيد، محصول زندگانى يك عمر مرا كه در خدمت و رسيدن به يك تفاهم مشترك و مداوم دوستى و محبت متقابل ما بين شرق و غرب بنا گرديده بود، يكپارچه دستخوش فروريختن و واژگون گردانيدن بنمايد. اما من از قبول چنين جايزه اى صرف نظر نكردم، زيرا در مقابل شرق شناسانى كه در خلوت و سكوت، زحمت مكالمات و مباحثات متقابلى را به جان خريده و به عهده دارند، خود را مسئول مى دانستم. همچنين نسبت به تمام كسانى كه درجهان اسلام كار كرده، زحمت كشيده و با نيت هاى متعالى خود، در راه تفاهم متقابل آن هدفى كه من خود نيز بيش از نيم قرن زندگى و عمر خود را مصروف آن داشته ام احساس مسؤليت مى كردم.من اميدوارم كسانى كه كار مرا بدون آنكه شناخته باشند، مورد حمله خود قرار دادند، هرگز در مسير حيات خود در معرض روبرو شدن با يك چنين شكنجه وعذاب روحى قرار نگيرند. اينجانب اين را آموخته ام:اسلوب و روش علم و شعر چيزى است، روزنامه نگارى و سياست چيز ديگر. اما طرفداران اين اصل، همه در جامعه ما در يك امر واحد اتفاق نظر دارند كه بيان و قلم آزاد در جامعه ما از چه مقام شامخى برخوردار است و شاخص چه ارزشى است. من تصور مى كنم كه دراين ماه هاى گذشته به اندازه كافى گفته و تكرار كرده ام كه از قبول فتواى بدفرجام سلمان رشدى امتناع ورزيده ام و از طريق مخصوص به خود براى آزادى قلم ايستادگى و مبارزه خواهم كرد. براى آرمان آزادى بخش بيان و قلمى كه دوست شاعر پاكستانى من فيض (faiz) در طى پنجاه سال اسارت خود در زندان، براى آن، سروده است:بگو، بگو چون لبهاى تو هنوز آزاد استبگو چون زبان هنوز زبان تواستاستخوان ها و سينه ات هنوز مال تو استبگو چون روح تو هنوز از آن تو استببين برق شعله هاى آتش راآن شعله هايى كه آهن را گداخته تر مى سازدهمانطور كه درهاى بسته گشوده مى شودهر حلقه زنجيرى صدا مى كندتو حرفت را بگو، تو بگوزيرا هنگامى كه زمان كوتاه گرديدمعناى آن زياد مى شودبگو حقيقت هنوز زنده استبگو، آنچه را براى گفتن دارى، بگوهمين شعر است كه در حقيقت مرا به موضوع خطابه امروزم هدايت كرده است. بعضى اوقات فكر مى كردم، اگر فريدريش روكرت (Friedrich Rueckert) در قيد حيات بود شايستگى دريافت جايزه صلح را مى داشت، زيرا او كسى بود كه در دوران زندگيش عقيده داشت، اشعار جهان آشتى دهنده ملتهاى جهانند و در دوران زندگى خود بيش از هزاران بيت را استادانه از دور و اكناف جهان و از دهها زبان مختلف گردآورى نمود و تاليف كرد. او مى دانست كه شعر، زبان مادرى همه انسان ها، چه مرد و چه زن است و پايه و اساس مشترك وابستگي هاى فرهنگ تمام جهان مى باشد. آن زمانى كه روكرت (Ruckert) از شعربه عنوان واسطه اى رسا براى آشتى دادن مردم جهان و در واقع به معناى صلح بين تمام مردم جهان صحبت مى كرد، روابطى كاملا متفاوت از روابط امروزى بين كشورهاى غربى و غيرغربى وجود داشت.در قرن هشتم و نهم، تهاجم و استيلاى كشورهاى غربى بر كشورهاى اطراف مديترانه با اعجاب و وحشت شروع شد و ادامه يافت. درخلال اين تهاجمات بود كه مردم غرب، پايه هاى علوم طبيعى را كه عربها در طى چند سال استيلاى خود بر اندلس استوار ساخته بودند، از آنها فرا گرفته، به خود انتقال داده و از آن خود ساختند. كتاب هاى طبى كه از رازى (Raazes) و ابن سينا (Avicenna) به جاى مانده بود، تا اوايل قرون اخير در اروپا به عنوان معيارهاى اصلى علوم (كه شناخته شده و تدريس مى شدند) به شمار مى رفت. نوشته هاى ابن رشد (Averroes) بحث هاى مذهبى را به ثمر آورد و براى بحث و جدل هاى علمى و روشن شدن افكار در قرون گذشته راه گشا شد. بخصوص در همان محلى كه يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در نهايت صلح و صفا با يكديگر زندگى مى كردند، مترجمان تولود (Toledo) تمام علوم عرب را در اختيار كشورهاى غربى گذاردند و يكپارچه همه را به تصرف خود درآوردند.رانن لول (Ranon Lull) ساكن استان كاتلا (Kata Lana)، شناسايى و احترام متقابل مذاهب مختلف را نسبت به يكديگر تدريس مى كرد و مباحث و بحث و جدل هاى فلسفى را پشت سر گذاشته و مردم را به وظايف مشترك خود براى وصول به تفاهم همه جانبه و صلح مشترك مابين اديان راهنمايى مى كرد. محاصره وين به وسيله تركها در سال 1529 منجر به صحنه هاى دردناك و خونريزي هاى فاجعه آميزى شد، اما در همين زمان با آشنايى به اخبار سودبخش كه از جانب بازرگانان و مسافرين به گوش ها مى رسيد، مردم توانستند با چهره ديگرى از شرق آشنا شده و آن را شناسايى كنند. در ابتداى قرن هيجدهم با اولين ترجمه فرانسوى قصه هاى هزارويك شب، اروپا با تردستى از كشورهاى شرقى رويايى خيال انگيز، همراه با حور و پرى و جن و انس و موهومات شعبده و حقه بازى، هيبت هاى فريب دهنده و اسرارآميز به معرض اذهان عموم گذارد. در همين حال غرب الهامات خود را از شعرا و نويسندگان، نقاشان و موسيقيدان هاى شرق و هنرمندان در نسل هاى مختلف دريافت وخلاقيت بخشيد. در همان زمان تدريس و معرفت از اسلام و زبان عربى شناسايى شد و جهان بينى شرق كمك كرد تا در غرب يك موضع مستقل در تاريخ علوم به وجود آيد. به دنبال كارهاى علمى و ترجمه هاى كتب دانشمندان اسلامى، اولين حركت هاى نيروبخش را شعراى آلمانى شروع كردند. آنها براى تنوير اشعار خود از مايه هاى شرقى الهام گرفتند و اشعار خود را به سبك شرق سرودند كه رفيع ترين ادبيات ما اشعار گوته (Goethe) در ديوان غرب و شرق است (estlicher Diwan - West) و همچنين آوردن نكته ها و مقاله هاى مخصوص به خود، اولين و بهترين تشريح و تجلى از فرهنگ اسلامى است كه امروز در سطح جهان بى نظير باقى مانده است.زمانى كه روكرت (Rueckert) در سال 1820 از شعر به عنوان واسطه اى براى آشتى دادن مردم جهان ياد مى كرد، درست يك سال از انتشار ديوان غرب و شرق گوته مى گذشت. او اولين ابيات خود را كه الهام يافته از اشعار زبان فارسى بود در همين زمان منتشر كرد. در اين زمان هنوز هم مرسوم بود كه مردم در اتاق هاى خود راحت نشسته و گوش به يکچنين گفت وگوها بدهند. اگر اين روزها در وراى تركيه مردم به جان هم افتاده و همديگر را نابود مى سازند باز هم اخبار و رسانه هاى گروهى، هيچ گونه اطلاعات روزانه از اين وقايع به ما نمى رسانند و ما از اين همه حوادث بى خبر مى مانيم، اما خواه ناخواه، هم ما خود را وابسته به صاويرى از جهان مى بينيم كه اغلب ما را به ديدن آن همه فجايع مواجه ساخته و دنيا را به وحشت و هراس واداشته اند. آيا هنوز هم ما مى توانيم از يك رابطه حسنه بين خود و فرهنگ هاى اسلامى كه ما بسيار مديون آنها هستيم برخوردار باشيم؟ درحالى كه اين واقعيت هايى كه در بالا از آن ياد شد براى بيشتر مردم اروپا غريب به نظر مى رسد و هميشه اين تصور براى آنها سرمشق قرار داده مى شود كه مردم شرق فاقد پيشروى، تهى از احياى فرهنگى و ناقابل براى تحول و روشن فكرى و روشن بينى بوده اند و به همين علت نيز ژاك بورگ هارد (Jack Burkhard) صدسال پيش با لحنى ويران كننده ادعا كرد (شرقي ها) ناتوان براى تحول اند.اما با اين احوال اغلب فراموش مى كنند كه جهان اسلام ما بين مغرب آفريقا تا كشور اندونزى صاحب بيشترين اشكال فرهنگ هاى مختلف است در حالى كه همه در اصل با ايمان به خداى يكتا و شناسايى محمد (ص) به عنوان آخرين پيامبر، برخوردار از يك پايه و اساس واحد مى باشند. زيرا در زمانى كه سيل اطلاعات هر روز به وسيله رسانه هاى دسته جمعى، اعلاميه وار به سوى ما سرازير مى شوند، به نظر مى رسد، كه تميز و تشخيص ظرايف و نداهاى لطيف از ميان غوغاهاى پر سر و صدا وشناسايى جهات و ديدگاههاى سودبخش و ارزنده اسلام زنده امكان ناپذير باشد.