در مصر نيز كه در آن دوران يكى ديگر از لانه هاى استعمار انگليس بود، سيد جمال دست به فعاليت هاى گسترده و مختلفى زد كه بخش زيادى از آن قبلاً ذكر شد. فعاليت سياسى او در مصر، طى اقامت نه ساله اش كه درون لفافه تدريس حكمت و مسامره ادبى پوشيده بود، هسته مركزى نهضت سياسى مصر را براى كوتاه كردن دست استبداد خديو و ستيزه جويى با مقاصد استعمارى دول غرب و برآوردن سطح استعداد سياسى فلاح زادگان مصر جهت شركت در مسؤوليت اداره كشور خود، مهيّا مى ساخت.(13)اسماعيل پاشا كه در سال 1280 قمرى به خديوى مصر رسيده بود، در سال 1283 قمرى مجلس شورايى در مصر تأسيس كرد. اما نه مردم و نه خود اعضاى مجلس حق دخالت و جرئت اظهارنظر در امور مملكتى را نداشتند. از طرف ديگر، خديو به واسطه افراط در بذل و بخشش و تصرف در ماليه كشور، دست نياز به سوى بيگانگان گشود و سهام كانال سوئز را درمقابل مبلغ ناچيزى به انگليسى ها فروخت و براى اصلاح ماليه پريشان كشور مستشاران انگليس را به مصر آورد. فرانسويان نيز كه منافع ساليان دراز خود را در خطر مى ديدند، ميسيونى به مصر فرستادند و چون در مقابل سياستمداران انگليس نتوانستند كارى از پيش ببرند، با آنها كنار آمدند و راه براى اجراى مقاصد استعمارگران اروپايى هموار شد.(14)زمانى كه حكومت وقت تصميم گرفت مجلس نوابى (نمايندگان) تأسيس كند و بدين وسيله خود را به ملت نزديك نشان دهد، آزادمردان مصرى از سيد جمال خواستند كه براى مجلس نمايندگان مصر طرحى بريزد و اساسنامه اى وضع كند، سيد در پاسخ آنان گفت: قوّه مقننه هيچ ملتى نمى تواند حقيقى باشد مگر اين كه صرفاً از نيروى ملت الهام بگيرد. هر مجلس نوابى كه پادشاه و يا اميرى يا نيروى بيگانه اى آن را تشكيل دهد، چون حيات چنين مجلس موهومى متكى به نيروى ملت نيست، بلكه ناشى از اراده كسى است كه مجلس را به وجود آورده، قطعاً چنين مجلس براى ملت مفيد نخواهد شد.(15)سيد آنها را تشويق مى كرد كه خود را از چنگال استعمار و استبداد نجات بدهند و مردان دادگستر و با اراده اى كه متكى به ملت باشند ومغرورو خودخواه نباشند را روى كار بياورند.روزى كه آزادى خواهان بركنارى اسماعيل پاشا را خواستار شدند، سيد با آنان همراهى كرد تا آن كه در اوايل رجب 1296 سلطان عثمانى حكم عزل اسماعيل پاشا را تلگرافى ابلاغ كرد و خديو مقاومت را بى فايده ديده، خود استعفا داد و توفيق پاشا به جاى پدر نشست.(16)تأسيس انجمن حزب الوطنى در مصر يكى ديگر از خدمات سيد محسوب مى شود. تشكيل انجمن وطنى، سد محكمى در مقابل نفوذ سياست استعمارى انگليس بود. هدف سيد از ايجاد اين انجمن اين بود كه دست جنايتكار استعمار را قطع كرده، راه مجاهده و مبارزه را به جوانان بياموزد و بندهاى خرافات و جهالت را پاره سازد.(17)به احتمال قريب به يقين بايد در حدود اوايل سال 1296 (قمرى) مطابق با سال 1879 (ميلادى) كه همان سال اخراج وى از آن مجمع (فراماسونرى) مى باشد اين جمعيت را تشكيل داده باشد. اوّل كسى كه همراه سيد بود و عضويت اين انجمن را قبول كرد شيخ محمد عبده بود. اعضاى اوّليّه اين انجمن ابتدا در حدود چهل نفر رسيد و پس از مدتى اين عده به هشتاد نفر افزايش يافت. افرادى كه در اين انجمن وارد و عضو مى گرديدند همه از جوانان و مردان پرشور و انقلابى و عاشق آزادى و طالب ترقّى بودند. نخستين جلسات مذاكرات اوّليّه شان اين بوده كه براى چاره دردها چه بايد بكنيم. تصميم و نظر كلى اين شده كه بايد دست به دامان قرآن بزنيم؛ آن قرآنى كه مى فرمايد: إنّ اللَّه لا يغيّر مابقوم حتّى يغيّروا ما بأنفسهم و بايد ريشه نفاق و تفرقه را كه مولود استعمار و جهل مردم است قطع كرد. اين انجمن به خاطر كوشش و فعاليت زياد و داشتن برنامه صحيح، پيشرفت شايان توجهى كرد و علت اين امر همان وجود رهبرى لايق و فعال بود. عده افراد اين جمعيت پس از مدتى به سيصد نفر رسيد و تقريباً افزايش آن به طور تصاعدى بود و پس از ده ماه، اعضاى اين جمعيت به 20181 نفر بالغ گرديد.(18)مؤلف كتاب گفتار خوش يار قلى مى نويسد:اين انجمن، انجمن عجيبى بوده، دزد در آن جا راه نداشته، حب شهرت، تخلق به اخلاق خارجه، بافتن رطب و يابس در آن انجمن قدغن فطرى بوده، اين انجمن ميدان صرافى يگانه و مميز فرد اسلاميّت و انسانيّت سيد استاد بوده، اعضايش از خودخواهى و خودپسندى منزه بوده اند و از براى اقدام هرگونه فداكارى نسبت به عالم و مسلمين به جان حاضر بوده اند.(19)بحث هايى كه در اين انجمن مى شد اغلب درباره سرّ ترقّى و تعالى اسلام و علل انحطاط مسلمانان و راه علاج بدبختى هاى اجتماع و مبارزه با بيگانه بود. در جلساتى كه تشكيل مى شد سيد جمال الدين رهبر جمعيّت سخن مى گفت و سخنانش اثرى عميق در شنونده مى گذاشت.(20)پس از قريب ده ماه كه اعضاى انجمن طبق يك برنامه هفده ماده اى كار كردند و آمار نتايج كار را جمع آورى كردند آن چنان تأثيرى گذاشت كه لُردكرومر، مستشار ماليه انگليس، يك دفعه ملتفت گرديد كه: نفوذ انگليس در مصر درصدى چهل و پنج كاسته شده، تجارت انگليس صدى سى و پنج تنزل نموده، مركز دعات نصارا نسبت عملكرد حزب الوطنى را با حاصل زحمات سى و پنج ساله تمام دعات در تمام قطر آفريقا سنجيده ديد كه نسبت يك به شانزده است. ناله رؤساى ادارات انگليس از عدم معاون و مستخدم به كهكشان فلك بلند شد كه هشتاد نفر مستخدم عالم كار كرده آنها از دست رفته، ديگرى هم از نو تكليف خدمت و معاونت با خصم قرآن و اسلام را قبول نمى كند. فرياد وكلاى كمپانى هاى تجارت انگليس و اروپايى به آسمان رسيده كه ما دست روى دست گذارده از صبح تا شام به اندازه مصارف اجزا فروش نداريم... لرد كرومر در راپورت خود به لندن مى گويد:... اگر انجمن حزب الوطنى يك سال ديگر برقرار باشد و سلسله جنبان امروزه آسياى غربى ومركزى وآفريقاى شمالى سيدجمال الدين اسدآبادى مرفه الحال و آسوده خاطر در مصر زيست كند، گذشته از اين كه تجارت و سياست بريتانيا در قاره آفريقا بالمرّه معدوم گردد كه سهل است، ترس آن است كه سيادت قاطبه اروپا از هيمنه اين انجمن عجيب، وجود تاريخى كسب نمايد و اثرى از او در صفحه تمام عالم باقى نماند... در راپورت ديگر مى گويد: انجمن حزب الوطنى مصر بهترين برهانى است بر استيلاى محيرالعقول اعراب در سيزده قرن پيش كه در كمتر از ربع قرن بر ثلث معموره استيلا و سلطنت يافتند.(21)با رد و بدل شدن اين خبرها و گزارش ها سياستمداران انگليس از نحوه فعاليت و پيشرفت حزب الوطنى سخت به وحشت افتاده و در صدد منحل كردن اين انجمن برآمده، از اين رو، بر خلاف تمام نواميس بشريت، دولت مسلك بهيميت را پيش گرفت. اداره عرفيه در مصر اعلان و سيد معظم را روانه اروپا كرده و شيخ مفتى را سه سال محكوم به تبعيد و بعضى اعضا را گرفتار و برخى را در ادارات مستخدم و معاش كلى درباره آنها مقرّر مى دارند(22).حتى مخالفت مردم با اسماعيل پاشا و تقاضاى بركنارى وى از طريق همين انجمن بوده است (23).سيد روزى در شهر اسكندريه هنگامى كه در ميدان محمد على معروف به منشيةالكبرى متوجه كارگران و دهقانان بدبخت شد كه تحت ظلم و استثمار بودند وارد جمع آنان شد و گفت: تو اى زارع مصرى بدبخت، دل زمين را مى شكافى تا بهره اى از آن ببرى و به وسيله آن زندگى خود و عائله ات را تأمين بنمايى. پس چرا قلب ستمگر نسبت به خودت را نمى شكافى و چرا دل هاى آن كسانى را كه حاصل دسترنج تو را مى خورند نمى درى.(24)مؤلف مردان نامى شرق مى نويسد: به قسمى كلماتش در دهاقين مؤثر واقع شد كه بناى هاى هوى را گذارده و انقلابى عظيم برپا كردند و در نتيجه آن سيد بيچاره در زحمت افتاد.(25)مسأله انجمن حزب الوطنى و تأثير كار آن يكى از علل تبعيد سيد شد و انگلستان كه همه جا چون سايه او را تعقيب مى كرد، سفيرش در مصر لردويوان، توفيق پاشا را عليه سيد آشفته مى كند تا اين كه گلادستون از حكومت مصر اخراج سيد را تقاضا مى كند.