1) امام خميني، تاريخ گفتار28/6/58.
2) فقهاي عالي قدر ميگويند: خصلت عدالت در امام جماعت به عنوان طريقيّت واجب است، ولي در مورد منصب حكومت به نحو موضوعيّت و صفت خاص واجب ميباشد، و اگر رهبر پيش خود عادل نباشد براي او روا نيست منصب رهبري را برعهده بگيرد، يا ادامه دهد( مهذّب الاحكام في بيان الحلال و الحرام، جلد اول، صفحه 118و 119، تأليف مرحوم آيت الله سيدعبدالاعلي سبزواري).
3) امام خميني، ولايت فقيه، چاپ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني، ص 22و 63.
4) منشور ولايت فقيه، تنظيم روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيّه، ص150.
5) همان، ص 136.
6) يونس (10) آيه 35.
7) نهج البلاغه، نامه 5.
8) علامه اميني، الغدير، ج 8، ص 291.
9) نهج البلاغه، خطبه 131.
10) همان، عهدنامه مالك اشتر ،نامه 53.
11) نهج البلاغه، نامه 53.
12) شيخ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 407.
13) غررالحكم ـ باب الرّاء.
14) علامه طبرسي، مجمع البيان، ج 4، ص 363، علامه مجلسي، بحار، ج 68،ص 236.
15) علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 12، ص 187.
16) همان، ص 186.
17) روزنامه كيهان، تاريخ 22 / 4 / 78 ، صفحه14.
>
مهذّب الاحكام في بيان الحلال و الحرام,آيت الله سيدعبدالاعلي سبزواري,jeld=1,safhe=118، 119
ولايت فقيه,امام خميني,مؤسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني,safhe=22، 63
منشور ولايت فقيه,روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيّه,safhe=150، 136
الغدير,علامه اميني,jeld=8,safhe=291
اصول كافي,شيخ كليني,jeld=1,safhe=407
مجمع البيان,علامه طبرسي,jeld=4,safhe=363
بحار,علامه مجلسي,jeld=68,safhe=236
تفسير الميزان,علامه طباطبايي,jeld=12,safhe=187
روزنامه كيهان,tarikh=22/4/78,safhe=14
ولايت فقيه و ردّ شبههها (8) ويژگيهاي ولايت فقيه و دفع چند شبهه
حجةالاسلام والمسلمين محمد محمّدي اشتهاردي امام خميني : دانشگاه كه باز بشود مبتلاي به يك همچو اشخاصي هستيد كه گاهي با صورت اسلامي وارد ميشوند و همين مسايل كه حالا مثلاً طرح ميكنند كه بايد ولايت فقيه مثلاً نباشد اين ديكتاتوري است. و حال آن كه اگر يك فقيهي يك مورد ديكتاتوري بكند از ولايت ميافتد پيش اسلام.(30 /6/58)اشاره وليّ فقيه، بايد ويژگيها و شرايطي داشته باشد، كه با توجّه به اين ويژگيها، بسياري از توهّمات، القائات و شبههها برطرف ميشود، شبهه هايي مانند مسائل: ديكتاتوري و استبداد، تعدّد مراكز قدرت و تصميمگيري، قيّم بودن، تعارض با حريم مرجعيّت، اشكال اطاعت بي چون و چرا، انحصارطلبي، ناسازگاري با حاكميّت ملّي و...به اعتقاد ما، اگر شرايط ولايت فقيه در شخصي جمع باشد، و آن گاه اين منصب مهم را برعهده گيرد، شبهههاي مذكور و غير آنها خود به خود حل خواهند شد و ديگر زمينهاي براي طرح اين گونه شبههها به وجود نميآيد، و همان سخن معروف امام خميني ـ قدّس سرّهـ به طور كامل تحقّق مييابد كه فرمود: «من به همه ملّت، به همه قواي انتظامي اطمينان ميدهم كه امر دولت اسلامي، اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبي بر اين مملكت نخواهد وارد شد... ولايت فقيه آن طور كه اسلام مقرّر فرموده است، و ائمّه ما عليهم السّلام نصب فرمودهاند... ديكتاتوري به وجود نميآورد... كارهايي كه بخواهد دولت يا رييس جمهور يا كس ديگر بر خلاف مسير ملّت و برخلاف مصالح كشور انجام دهد، فقيه كنترل ميكند.»1 با اين اشاره به توضيح مطلب ميپردازيم:فقه و عدالت خاصيّت حكومت اسلامي
دو ويژگي اصلي ولايت فقيه، «فقه و عدالت» است؛ يعني وليّفقيه بايد مجتهد و فقيه باشد و در پرتو اجتهاد و فقاهت، به قانون اسلام آگاهي داشته باشد، به علاوه بايد عادل نيز باشد؛ يعني پرهيزكار بوده و از هر گونه گناه دوري كند2 انساني كه داراي اين دو ويژگي است، از هر گونه ديكتاتوري، انحصارطلبي و انحراف پرهيز ميكند، و خود را مطيع محض اسلام ميداند، و ذرّهاي از حريم اسلام تجاوز نخواهد كرد، او همان را مطرح ميكند كه اسلام مطرح كرده، همان اسلامي كه اكثريّت قاطع ملّت آن را پذيرفتهاند و خواهان اجراي آن هستند. بنابراين، ولايت فقيه تحقّق بخشنده خواسته ملّت است، چرا كه در راستاي آرمان اصلي ملّت كه اسلام خواهي باشد، گام برمي دارد. حضرت امام خميني ـ قدّس سرّه ـ احياگر و منادي بزرگ ولايت فقيه، در بحث اجتهادي مسأله ولايت فقيه چنين ميفرمايد: «اكنون كه شخص معيّني از طرف خداوند تبارك و تعالي براي احراز امر حكومت در دوره غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد، ديگر اسلام نميخواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال قبل (عصر امامان معصوم) بود؟ يا اين كه اسلام تكليف را معيّن كرده است، ولي تكليف حكومتي نداريم؟ معناي نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود، و ما با بي حالي دست روي دست بگذاريم كه هر كاري ميخواهند بكنند، و ما اگر كارهاي آنها را امضا نكنيم رد نميكنيم. آيا بايد اين طور باشد؟ و يا اين كه حكومت لازم است، و اگر خدا شخص معيّني را براي حكومت در دوره غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيّت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(عج) موجود بود، براي بعد از غيبت هم قرار داده است، اين خاصيّت عبارت از علم به قانون و عدالت باشد... كه اگر با هم اجتماع كنند ميتوانند حكومت عدل عمومي در عالم تشكيل دهند. اگر فرد لايقي كه داراي اين دو خصلت باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا ميباشد، و برهمه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.»3به راستي اگر به اين دو ويژگي توجّه كنيم، و اين دو ويژگي تحقّق يابد آن گاه امام خميني:اسلام هر فقيهي را كه وليّ نميكند، آن كه علم دارد، مشياش مشي اسلام است، سياستش سياست اسلام است، آن را براي اين است كه يك آدمي كه تمام عمرش را در اسلام گذرانده و در مسائل اسلامي گذرانده... نظارت داشته باشد به اين امرها، نگذارد كه هر كس هر كاري دلش ميخواهد بكند. (30/6/58)ولايت فقيه هديه سترگ الهي به انسانها خواهد بود، چرا كه «فقه» و «عدالت» را جاي گزين ناآگاهي، پليدي و خودكامگي نموده، و حاكميّت اللّه را در زمين تحقّق ميبخشد كه در پرتو آن نابرابري و فساد جاي خود را به عدالت و ارزشها ميدهد، و هر گونه تنشها و دغدغههاي گوناگون آدمي را به آرامشي لطيف تبديل مينمايد.اطاعت بي چون و چرا از رهبر غيرمعصوم چرا؟
روشن است كه در ميان معتقدان به ولايت فقيه، هيچ كس به عصمت وليّ فقيه اعتقاد ندارد و چنين ادّعايي نكرده است، چرا كه تنها پيامبر(ص) و امامان(ع) معصوم هستند، در اين جا اين سوءال مطرح ميشود؛ با توجّه به معصوم نبودن وليّفقيه و احتمال خطا و اشتباه در او، آيا اطاعت بيچون وچرا از او صحيح است؟!با توجّه به چند مطلب پاسخ به اين سوءال داده ميشود: 1ـ از نظر شرع وقتي كه خود امامان معصوم(ع) (چنان كه قبلاً ذكر شد) به ما دستور دادهاند، از وليّ فقيه جامعالشّرايط اطاعت كنيد، همين دستور براي ما كافي است و هيچ گونه اشكالي به وجود نخواهد آورد.2ـ هنگامي كه به سيره عملي شيعيان توجّه ميكنيم ميبينيم آنها بيچون و چرا از مراجع تقليد، تقليد ميكردهاند، و به فتواي آنها عمل مينمودند و مينمايند، بي آن كه به عصمت آنها معتقد باشند، بلكه با تغيير فتواي آنها در بعضي از موارد، و يا اختلاف فتواهاي مراجع، در مييافتندو در مييابند كه مراجع تقليد دچار اشتباه در فتوا ميشوند، در عين حال هيچ كس اندك ترديدي در وجوب تقليد از آنها نمينمود و نمينمايد.3ـ بدون شك هر جامعهاي به حكومت و رهبر نياز دارد، و استواري و استحكام حكومت بر اين است كه حاكم شايسته دستور بدهد و فرمان صادر كند، و مردم از او اطاعت كنند. اگر يكي از اين دو تحقّق نيابد، اصل حكومت متزلزل ميشود، بنابراين احتمال خطا هرگز مجوّز سرپيچي از اطاعت حاكم عادل نخواهد شد. چنان كه اين موضوع در تمام دنيا در ميان خردمندان رايج است، به عبارت روشنتر اطاعت نكردن چنان زياني دارد كه با ضرر ناشي از پيروي دستور اشتباه قابل مقايسه نيست، و منافع پيروي از رهبر و فرمانده، خيلي زيادتر از ضرر اندك ناشي از پيروي از موارد اندك دستور اشتباه است. چنان كه در مراجعه به پزشك متخصّص، احتمال اشتباه او در تشخيص بيماري وجود دارد، در عين حال خردمندان نه تنها مراجعه به او را جايز، بلكه شايسته ميدانند اطاعت نكردن از رهبر حق ـ به احتمال اشتباه اوـ موجب هرج و مرج و اختلال نظام خواهد شد، و قطعاً ضرر ناشي از هرج و مرج صدها برابر بيشتر از ضرر اطاعت از چند اشتباه نادر است. آنان كه با مطرح كردن اين گونه شبههها ميخواهند مسأله مشروعيّت ولايت فقيه را مخدوش كنند، يا ناآگاه هستند، و يا قطعاً ميخواهند قداست رهبري نظام اسلامي را كه هميشه سدّ راه منافع نامشروع آنان يا اربابانشان بوده بشكنند، چرا كه ميبينند قداست حريم ولايت فقيه و لزوم اطاعت از او موجب ناكام شدن اهداف دشمن خواهد شد، زيرا دشمن اين معني را دريافته كه مثلاً: يك فرمان امام راحل در دوران جنگ تحميلي ايران و عراق، موجب شكستن حصر آبادان شد، زيرا كه در ذهن هيچ يك از رزمندگان خطور نميكرد كه سرپيچي از فرمان رهبري جايز است.ولايت فقيه يا ضد ديكتاتوري و استبداد
مجتهد جامع شرايط كه حائز مقام ولايت فقيه شده است، در حقيقت ميخواهد بدون هرگونه انحراف و گناه بر اساس معيارهاي استنباط عقلي و شرعي، حكم خدا را از قرآن و سنّت، استخراج كند، او تابع اسلام است، همان آييني كه اكثريت قاطع مردم خواهان اجراي آن هستند. بنابراين او هرگز به سليقه خود عمل نميكند، بلكه تابع احكام خدا بر اساس ضوابط و معيارها است. در اين صورت او رأي شخص خود را تحميل نميكند تا لازمه آن، استبداد و ديكتاتوري باشد، بلكه احكام خدا را براساس ضابطهمندي اجتهاد مورد قبول فقهاي اسلام، استنباط كرده و به مردم ابلاغ مينمايد.محقّق عالي قدر حضرت آيةالله العظمي ناصر مكارم شيرازي در اين راستا ميگويد: «يك شرط وليّ فقيه، مسأله عدالت است، در هيچ جاي دنيا در هيچ قانوني، در زمامدار عدالت شرط نيست، ولي ما ميگوييم كه او بايد از گناهان كبيره و اصرار بر صغيره، به يك معنا از همه گناهان پرهيزكند، اگر اين شرط را نداشته باشد، مشروعيّت ندارد، عدالت او ايجاب ميكند كه حضور ملّت را در همه صحنهها بپذيرد و ارج نهد، عدالت او اقتضا ميكند كه مصلحت امّت را بر هر چيز مقدّم بدارد، عدالت او ايجاب ميكند كه در هر امري براي خود مشاوريني آگاه و متعهّد انتخاب كند، و بدون مشورت آنها در مسايل فنّي گام برندارد، عدالت او ايجاب ميكند كه امام خميني:اسلام كه فقيه عادل دلسوز براي ملّت را قرار ميدهد كه اين نظارت كند يا فرض كنيد حكومت كند براي اين است كه جلو بگيرد از غير عادل، غير عادل نيايد و مردم را بچاپد.(26/9/58)پدري دل سوز براي همه ملّت و امّت باشد، وقتي كه اين شرط را در وسط ميآوريم، آن گونه از تفكّرات و خيالات كه ولايت فقيه سر از استبداد در ميآورد، تمام برچيده ميشود، آنها زمامداراني تصوّر ميكنند كه به وسيله حزب سركار ميآيد، پول انتخابات آنها را حزب داده، پشت آن حزب هم يك مشت ثروتمند و سرمايه دار هست، وقتي هم سركار آمد بايد حافظ منافع آن حزب باشد، مديون آن است، در اين صورت نه عدالتي شرط است و نه تقوايي...»4 ولي در مورد ولايت فقيه، شرط عدالت جزء بافت آن است و بدون آن تحقّق نمييابد، بنابراين او از هر گونه استبداد رأي پرهيز كرده و آن چه را كه مطابق موازين و ضوابط فقهي است ارائه ميدهد.توضيح آن كه: شأن وليّ فقيه، هدايت جامعه به سوي اهداف ديني است، و قوانين اسلام بر دو گونه است :1ـ قوانين ثابت؛ كه شامل احكام اوّلي و ثانوي ميشود و زمان و مكان موجب تغيير آن نيست و تا ابد ثابت و غيرقابل تغيير است، مانند وجوب روزه كه به عنوان اوّلي بر همه واجب است، و به عنوان ثانوي بر بيمار حرام است.2ـ قوانين متغيّر؛ كه تابع شرايط زمان و مكان است، و با رعايت اصول و مباني ارزشهاي اسلامي، و توجّه به نيازها و ضرورتهاي جامعه اسلامي همانند احكام حكومتي از سوي وليّفقيه وضع ميگردد؛ البته بر اساس توحيد افعالي حق قانونگذاري اصالتاً به ذات پاك خداوند اختصاص دارد، ولي همان خدا در بعضي از موارد به ميزاني كه ميخواهد به بعضي اجازه تشريع و قانون گذاري ميدهد، كه به اين قوانين در اصطلاح، «احكام حكومتي» يا «احكام ولايتي» يا «احكام سلطانيّه» ميگويند. به عنوان مثال: خياباني تنگ است و توسعه و عريض كردن آن ضروري است، زيرا ماندن آن با همان وضع موجب تصادفات و خطرهاي جدّي است، تخريب خانههاي مجاور آن بدون اجازه صاحبانش به عنوان اوّلي اسلام، جايز نيست، ولي در موارد ضرورت به عنوان ثانوي به حكم وليّ فقيه جايز است، امّا اگر توسعه آن به حدّ اضطرار نرسد، بلكه راحت بودن مردم و زيبا سازي شهر اقتضاي آن را كند، در اين صورت آنان كه اختيارات وليّ فقيه را اختيارات مطلقه ميدانند ميگويند براي وليّ فقيه جايز است با توجّه به مصلحت جامعه و تأمين مصالح مردم، حكم به تخريب نمايد، و اين همان احكام حكومتي است.بايد توجه داشت كه اين كار وليّ فقيه، خارج شدن از احكام الهي نيست، بلكه چون او تسلّط فقهي بر احكام اسلام دارد، مطابق تشخيصي كه ميدهد چنين احكامي را صادر ميكند با توجّه به اين كه حكم اولي و ثانوي و نيز حكم بر اساس مصالح و ضوابط، همه حكم خدا است. زيرا همه آنها به اذن خداوند انجام شده است، حاكم اصلي خدا است، و فلسفه وجودي وليّ فقيه اجراي احكام است.به اين ترتيب به اين نتيجه ميرسيم كه احكام صادره از جانب وليّ فقيه جامع شرايط، نه ديكتاتوري است، نه انحصارطلبي است و نه ناسازگاري با حاكميّت ملّي است، چرا كه اكثريت قاطع ملّت، مسلمان هستند، و آنها اسلام را با تمام محتوايش پذيرفتهاند و خواهان اجراي آن هستند و هنگامي كه دولت و دستگاههاي اجرايي تحت نظارت وليّ فقيه به طور هماهنگ به كار خود ادامه دهند هرگز موجب تعدّد مراكز قدرت و تصميمگيري نخواهد شد، و همه چيز با هم آهنگي رتق و فتق ميشود.توضيحي درباره اختيارات رهبر در اصل 110 قانون اساسي
در اين جا اين سوءال مطرح ميشود كه مطابق اصل 110 قانون اساسي (پس از شوراي باز نگري سال 1368ش) وظايف و اختيارات مقام رهبري در يازده يا دوازده موضوع خلاصه شده است، آيا او بيش از اين داراي اختيارات نيست؟ پاسخ آن كه: طبق آن چه قبلاً گفته شد، اختيارات وليّ فقيه بر اساس فتواي امام خميني(ره) و بسياري از فقها، بسيار وسيعتر از اين موارد است، آن چه در اصل 110 آمده «احصايي» نيست بلكه به عنوان تمثيل است و مربوط به شرايط عادي كشور ميباشد و در همين چهارچوب بيان شده، ولي اگر در وضعيّت و مديريّت كشور، حالت فوق العاده و پيش بيني نشده پيش آيد، رهبر به مقتضاي ولايت مطلقه الهي كه از طرف شارع مقدّس دارد، ميتواند در جهت رفع بحران و تأمين مصالح جامعه اقدام و دخالت بيشتر نمايد، چرا كه او سكّان دار كشتي جامعه و كشور است، در بحرانها بايد آن كشتي را با آن چه كه مصلحت ميداند به ساحل نجات برساند.چنان كه در سخنراني و بيانات متين و پرشور رهبر در 21 تير 1378، پيرامون ماهيّت آشوب گران فرصت طلب، و آرامش كشور با حضور ميليوني مردم در خيابانها و ميدانها، اين مطلب به وضوح ديده شد، و نقش رهبر به عنوان عمود خيمه انقلاب، در اصلاح و آرامش، روشن گرديد.ويژگيهاي ديگر مقام ولايت
گفتيم دو اصل فقاهت و عدالت، از ويژگيهاي اصلي ولايت فقيه است، كه اگر هر دو يا يكي از آنها نباشد، يا قبلاً بوده و بعد از ميان رفته، چنين كسي امام خميني :فقيه نميخواهد به مردم زورگويي كند، اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند اين فقيه ديگر ولايت ندارد.(كلمات قصار)نميتواند مقام رهبري را برعهده بگيرد. چنان كه در اصل 111 قانون اساسي چنين ميخوانيم: «هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود، يا فاقد شرايط مذكور در اصل 5 و 109 قانون اساسي گردد، يا معلوم شود كه از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است از مقام خود بركنار خواهد شد.تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل 108 ميباشد.»اكنون تذكّر اين نكته براي تكميل بحث ضروري است كه همان گونه كه در قانون اساسي آمده، تنها دو ويژگي فقاهت و عدالت براي تحقّق ولايت فقيه كافي نيست، بلكه ويژگيهاي ديگر نيز لازم است، بر همين اساس در اصل دهم قانون اساسي چنين ميخوانيم: «در زمان غيبت حضرت وليّعصر (عجّلاللّه تعالي فرجه) در جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر و امامت امّت بر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبّر است.»و در اصل 109 ميخوانيم: «شرايط و صفات رهبر:1ـ صلاحيّت لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه؛ 2ـ عدالت و تقواي لازم براي رهبري امّت اسلام؛ 3ـ بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريّت، و قدرت كافي براي رهبري، در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قويتر باشد مقدّم است.»كوتاه سخن اين كه مرجعيّت شرطش خيلي كمتر است، ولي شرايط والي بودن بيشتر و سنگينتر ميباشد. از اين مطالب به چند موضوع اشاره شده است و در حقيقت به چند شبهه يا سؤال پاسخ داده شده است؛نخست اين كه وليّ فقيه لازم نيست مرجع تقليد و اعلم باشد، بلكه وجود صلاحيّت لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه، براي او كافي است.دوّم اين كه تنها فقاهت و عدالت كافي نيست، بلكه اتّصاف به صفات و ويژگيهاي ديگر نيز لازم است.با توجّه به اين دو مطلب چنين نتيجه ميگيريم كه مطابق قانون اساسي، پس از بازنگري كه به تصويب امام راحل ـ قدّس سرّه ـ نيز رسيده، فقهايي كه داراي اين ويژگيها نيستند، صلاحيّت براي به دست گرفتن زمام ولايت فقيه را ندارند. نتيجه اين كه با اين بيان اشكال و شبهه «با تعدّد فقها چه كسي را به عنوان وليّ فقيه انتخاب كنيم؟» داده خواهد شد، و آن اين كه آن كس كه شرايط و ويژگيهاي بيشتر و كاملتري دارد، او مقدّمتر خواهد شد، مثلاً ممكن است دو نفر فقيه وجود داشته باشند، يكي در بعضي از صفات قويتر است، ولي ديگري از نظر صفات و ويژگيهاي متعدّد جامع تر، قويتر و آمادهتر است، در اين جا هرگز نميتوانيم بگوييم اوّلي مقدّمتر است. تشخيص اين موضوع با خبرگان رهبري است كه هم مجتهد عادل هستند، و هم از سوي مردم براي معرّفي مقام رهبري انتخاب شدهاند. به اين ترتيب به بعضي از شبههها نيز پاسخ داده خواهد شد.در اين جا سوءال ديگري در مورد اعلميّت مطرح است، سوءال يا شبهه اين است كه هر گاه فردي يا افرادي از وليّ فقيه، اعلم باشند ممكن است آن اعلم بگويد چون من اعلم هستم يا مرجع تقليد من اعلميّت را در مرجع تقليد شرط واجب ميداند، بنابراين، پيروي از ولايت فقيه را نميپذيرم، در پاسخ اين سوءال و شبيه آن، نظر شما را به گفتار مرجع عالي قدر حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني جلب ميكنيم:«معناي ولايت فقيه، ولايت اعلم نيست، مسأله مرجعيّت نيست كه بگوييم كه عدّهاي از علما حتّي من قائل به واجب بودن تقليد اعلم هستم، اينجا ولايت فقيه است، نه ولايت اَفقه كه اعلميّت هم در ولايت شرط باشد. براي اين منظور قانون اساسي را كه مطالعه ميكرديم، بيشتر از يك لفظ مجتهد، عارف، مدير، بصير، خبير ندارد، لكن براي اين كه توضيح بيشتري در اين رابطه داده شود، شوراي بازنگري قانون اساسي را به وجود آوردند، كه يك قسمتش مصادف با حيات امام خميني ـ قدّس سرّه ـ، و يك قسمت هم بعد از وفات امام تحقّق پيدا كرد، يعني همان روزهاي اوليّه مقارن با رحلت امام در آن شوراي بازنگري به صراحت گفتند: در ولايت فقيهي كه ميگوييم بيش از اجتهاد مطلق، شرطيّت ندارد، اعلميّت در آن نيست، اين را هم به اين لحاظ گفتند كه چون احتمال داده ميشد كه در آينده نظام، آنهايي كه اعلم هستند رهبريّت را نپذيرند، و آنها كه رهبريّت را ميپذيرند شايد بعضي اعلم نباشند، لذا ملازمه را قطع كردند و گفتند در ولايت فقيه لازم نيست توأم با اعلميّت باشد، اگر اعلم هم شد چه بهتر، و اگر هم نشد ضربهاي به مقام ولايت فقيه و مشروعيّت نظام و حاكميّت اسلام نميخورد.»5بنابراين، هرگاه اين شبهه مطرح شود كه هنگام تعدّد فقها و مراجع چه بايد كرد؟ ميگوييم وليّ فقيه آن مجتهد مطلقي است كه به خاطر ويژگيهاي افزوني كه دارد، توسّط خبرگان منتخب ملّت، انتخاب شده، در اين صورت برهمه واجب است از او اطاعت كنند.تبيين چند ويژگي رهبري
با توجه عميق و دقت در آيات قرآن و گفتار پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) چنين به دست ميآيد كه رهبر اسلام و وليّ فقيه را بايد علاوه بر فقاهت امام خميني :دشمن اصلي اسلام و قرآن كريم و پيامبر عظيم الشأن ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ ابرقدرتها، خصوصا امريكا و وليده فاسدش اسرائيل است.(كلمات قصار)و عدالت، به ويژگيهاي ديگري شناخت و برگزيد. در قرآن چهار ويژگي در رأس ارزشها قرار گرفته؛ مانند علم، تقوا، جهاد و توجّه به مستضعفين و نجات آنها، و به طور كلّي قرآن همه مسلمانان را به انتخاب احسن ترغيب و دعوت نموده است و با صراحت ميفرمايد: «أفَمَن يَهْدِي اِلَي الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ أمْ مَنْ لايَهِدِّي اِلاّ اَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛6 آيا كسي كه به سوي حق هدايت ميكند براي پيروي شايستهتر است يا آن كس كه خود هدايت نميشود، مگر هدايتش كنند، شما را چه ميشود، چگونه داوري ميكنيد.»و در گفتار پيامبر(ص) و امامان(ع) در اين باره بسيار سخن به ميان آمده، به عنوان نمونه نظر شما را به ذكر چند ويژگي جلب ميكنم:1ـ تقوا و اخلاص در سطح بالا: رهبر بايد آن چنان در سطح بالايي از تقوا باشد كه مقام رهبري را به عنوان يك امانت بداند، نه وسيله پيشرفت مادّي، چنان كه اميرموءمنان علي(ع) به يكي از فرمانداران خود فرمود: «اِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ، وَلكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ اَمانَةٌ؛7 همانا فرمانداري براي تو مقام يا وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتي بر عهدهات ميباشد.»و نيز در سطحي از مقام اخلاص باشد كه اگر كسي را در مجموع صفات شايستهتر از خود دانست، به نفع او كنار رود، همانگونه كه حضرت علي(ع) فرمود: «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَي الْمُسْلِمين وَ هُوَ يَري فيهِمْ مَنْ هُوَ اَفْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَالْمُسْلِمينَ؛8 كسي كه بر مسلمانان ديگر پيشي گيرد، در حالي كه در ميان آنها فردي برتر از خود ميبيند، به خدا و پيامبر(ص) ومسلمانان خيانت كرده است.»2ـ آگاهي كافي به مسائل سياسي و اجتماعي و داشتن نوعي تخصّص: در اين مورد امير موءمنان علي(ع) در وصف پيشواي دادگر ميفرمايد: «فَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ لا يَنْبَغِي اَنْ يَكُونَ الْوالِيُ عَلَي الْفُرُوجِ وَالْمَغانِمِ وَالاَحْكامِ وَ اِمامَةِ الْمُسْلِمينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِي اَمْوالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لاَ الْجاهِلُ فَُيضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَ لاَ الْجافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفائهِ، وَ لاَ الْخائفُ لِلدُّوَلِ، فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَلاَ الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ، فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَ يَقِفَ بِها دُونَ الْمَقاطِعِ، وَ لاَ الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الأُمَّةَ؛9 شما ميدانيد آن كس كه به نواميس، خونها، غنائم، احكام و امامت مسلمانان، حكومت ميكند، نبايد بخيل باشد، تا در جمع آوري اموال آنان براي خويش حرص ورزد، و نبايد جاهل و نادان باشد كه با جهلش آنان را گمراه كند، و نه جفاكار تا پيوندهاي آنها را از هم بگسلد، و به نيازهاي آنها پاسخ نگويد، و نه ستمگر كه در اموال و ثروت آنان حيف و ميل نمايد، و گروهي را (بي جهت) بر گروه ديگر مقدّم دارد، و نه رشوه گير در قضاوت تا حقوق را از بين ببرد، و در رساندن حق به صاحبش كوتاهي ورزد، و نه آن كس كه سنّت پيامبر(ص) را تعطيل كند و به اين سبب امّت را به هلاكت بيفكند.»يعني كساني كه چنين باشند هرگز لايق مقام ولايت نيستند.3ـ سابقه خوب، و داراي پايگاه مردمي؛ چنان كه اميرموءمنان علي(ع) در ضمن گفتاري ميفرمايد: «وَ اِنَّما يُسْتَدَلُّ عَلَي الصّالِحينَ بِما يُجْرِي اللّهُ لَهُمْ عَلَي ألْسُنِ عِبادِهِ؛10 افراد شايسته را به آن چه خداوند بر زبان بندگان شايستهاش جاري ميسازد، ميتوان شناخت.»4ـ قاطعيّت و شجاعت؛ چنان كه اميرموءمنان علي(ع) در اين راستا ميفرمايد: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُوءْخَذُ لِلضَّعيفِ فِيها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتعٍ؛11 ملتي كه حق ضعيفان را با كمال قاطعيّت و صراحت نگيرد هرگز روي سعادت نخواهد ديد.»5 ـ خويشتن داري و چيرگي بر هواي نفس؛ رسول گرامي اسلام(ص) فرمود: «لاتَصْلَحُ الاِمامَةُ اِلاّ لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلاثُ خِصالٍ، وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِي اللّهِ، وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ، وَ حُسْنَ الْوِلايَةِ عَلي مَنْ يَلِي؛12 رهبري خلق جز براي انساني كه داراي سه خصلت است شايسته نيست؛ ورع و خداترسي كه او را از گناه باز دارد، و خويشتن داري كه او را مالك نفس خود كند، و خوش رفتاري نسبت به كساني كه بر آنها ولايت دارد.»6 ـ سعه صدر و دوري از تنگ نظري؛ چنان كه اميرموءمنان علي(ع) فرمود: «آلَةُ الرِّياسَةِ سِعَةُ الصَّدْرِ؛13 وسيله نيك براي زمامداري، گشادگي روح است.» و پيامبر(ص) فرمود: «سعه صدر نوري است كه خداوند آن را در قلب موءمن ميافكند.»147 ـ فراست و هشياري؛ امام باقر(ع) فرمود: «هيچ انساني وجود ندارد، مگراين كه در بين دو چشم او نوشته شده كه او موءمن يا كافر است، تشخيص اين موضوع از شما پوشيده است، ولي از ما امامان آل محمد(ص) پوشيده نيست، هر كسي بر آنها وارد شود، آنها او را ميشناسند كه در چه سطحي از ايمان و كفر است.»15 و پيامبر(ص) فرمود: «اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُوءْمِنِ فَانَّه يَنْظُرُ بِنُورِ اللّه؛16 از هوشمندي موءمن برحذر باشيد كه او با نور الهي مينگرد.»اينها چند نمونه از ويژگي هايي است كه ميتوان از آنها معيارهايي ساخت و با آن معيارها رهبر صالح و هوشمند را برگزيد.اكنون در حالي اين مطالب را مينويسم، كه بر اثر حادثهاي كه در تهران به دست عدّهاي آشوبگر رخ داده، مقام معظّم رهبري حضرت آية اللّه خامنهاي مدّظلّه، در روز 21 تير سال 78، آن چنان با هوشمندي، قاطعيّت، صراحت، شجاعت و ويژگيهاي ديگر رهبري، سخن فرمود، كه همه نقشههاي دشمن را خنثي نموده و اميد نامشروع آنها را پوچ و ناكام كرد، در فرازي از اين گفتار شورانگيز و مخلصانه، چنين آمده است:«آخرين جمله را هم به امام و مقتداي خودمان وليّ عصر ـ ارواحنا فداه ـ عرض كنيم! اي سيّد و مولاي ما! پيش خداوند متعال گواهي بده كه ما در راه خدا تا آخرين نفس ايستادهايم، بزرگترين آرزو و افتخار بنده اين است كه در اين راه پرافتخار و پرفيض و پربهجت، جان خودم را تقديم كنم.»17آري اين اخلاص، صلابت، ايثار و شجاعت، موجب اجتماع ميليوني مردم شريف ايران در روز 23 تير شد كه آتش فتنه را خاموش نمود، درود بر چنين رهبر و چنان امّت.1) امام خميني، تاريخ گفتار28/6/58.
2) فقهاي عالي قدر ميگويند: خصلت عدالت در امام جماعت به عنوان طريقيّت واجب است، ولي در مورد منصب حكومت به نحو موضوعيّت و صفت خاص واجب ميباشد، و اگر رهبر پيش خود عادل نباشد براي او روا نيست منصب رهبري را برعهده بگيرد، يا ادامه دهد( مهذّب الاحكام في بيان الحلال و الحرام، جلد اول، صفحه 118و 119، تأليف مرحوم آيت الله سيدعبدالاعلي سبزواري).
3) امام خميني، ولايت فقيه، چاپ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني، ص 22و 63.
4) منشور ولايت فقيه، تنظيم روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيّه، ص150.
5) همان، ص 136.
6) يونس (10) آيه 35.
7) نهج البلاغه، نامه 5.
8) علامه اميني، الغدير، ج 8، ص 291.
9) نهج البلاغه، خطبه 131.
10) همان، عهدنامه مالك اشتر ،نامه 53.
11) نهج البلاغه، نامه 53.
12) شيخ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 407.
13) غررالحكم ـ باب الرّاء.
14) علامه طبرسي، مجمع البيان، ج 4، ص 363، علامه مجلسي، بحار، ج 68،ص 236.
15) علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 12، ص 187.
16) همان، ص 186.
17) روزنامه كيهان، تاريخ 22 / 4 / 78 ، صفحه14.
>
مهذّب الاحكام في بيان الحلال و الحرام,آيت الله سيدعبدالاعلي سبزواري,jeld=1,safhe=118، 119
ولايت فقيه,امام خميني,مؤسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني,safhe=22، 63
منشور ولايت فقيه,روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيّه,safhe=150، 136
الغدير,علامه اميني,jeld=8,safhe=291
اصول كافي,شيخ كليني,jeld=1,safhe=407
مجمع البيان,علامه طبرسي,jeld=4,safhe=363
بحار,علامه مجلسي,jeld=68,safhe=236
تفسير الميزان,علامه طباطبايي,jeld=12,safhe=187
روزنامه كيهان,tarikh=22/4/78,safhe=14