استاد دكتر محمود بينا مطلق، به سال 1307 در تهران متولد شد. در سال 1348 دكترى فلسفه را از دانشگاهگوتينگن آلمان گرفت، سپس در دانشگاه لوزان سوئيس به تحصيل و تدريس رياضيات مشغول شد و از زمانتاسيس دانشگاه صنعتى اصفهان در مهر 1356 تا كنون در آن دانشگاه رياضيات و فلسفه علم تدريس مىكند. استادبينا به زبانهاى عربى، انگليسى، فرانسه، آلمانى، سانسكريت، يونانى و لاتين آشنايى دارد. از استاد كه وقتگرانبهاى خويش را در اختيار ما گذاشتند، صميمانه تشكر مىكنيم. هفت آسمان: آيا پيام همه اديان، على الخصوص اديان شرقى و ابراهيمى واحد استيا نه؟ اگرواحد است اين پيام چيست؟ و اگر شىء واحدى نيست چگونه مىتوان از پلوراليزم دينى دفاعكرد؟ استاد بينا: به نظر مىرسد پلوراليزم معنايى عميقتر از آنچه مطرح مىكنند دارد; يعنى براىهر قومى وجههاى از راه تقرب به خداوند نهاده شده است و هر كس بايد از همان راهى كهدر پيش روى اوست، در نيكوكارى بر ديگرى سبقتبگيرد; واين دستور خدا هم هست;مىفرمايد: و لكل وجهة هو موليها فاستبقوا الخيرات (1) .اين آيه و آيه مكمل آن در سوره مائده كهمىفرمايد: ولو شاء الله لجعلكم امة واحدة ولكن ليبلوكم فىما اتيكم فاستبقوا الخيرات (2) بر اينحقيقت دلالت دارند كه اولا كثرت سفرا خواست الهى است چرا كه كان الناس امة واحدة وليكن دور زمان اقتضا داشته است كه كثرت محقق شود. ديگر اين كه در اين ميان سخن ازمسابقه است: فاستبقوا الخيرات. و در مسابقه هم، براى آن كه عادلانه باشد، همه بايد از شرايطيكسانى برخوردار باشند، چنان كه در مسابقه دو همه در يك خط مىايستند و هيچكسنبايد يك قدم جلوتر يا عقبتر از ديگرى باشد. پس، از آيه فاستبقوا الخيرات استنباط مىشودكه هر يك از اديان الهى راه رسيدن به خداست; زيرا خداوند فرموده: در آنچه به شما داديمبكوشيد و بر هم در نيكوكارى سبقتبگيريد، و اين است پلوراليزم (در معناى عميق آن). پلوراليزم بايد يك دليل معنوى و درونذاتى داشته باشد. حقيقت اصلى، يعنى خداوند، يگانهاست، ولى دريافت كنندگان اين حقيقت در شرايط مختلف زمانى، زبانى، وقومى قرار دارند.اصل دين همان حقيقت واحد است. ما كه مى گوييم اصول دين سهتاست: توحيد، نبوت،ومعاد، اينها نه اصول دين اسلام، بلكه اصول «الدين» است. يعنى همه اديان الهى داراى اينسه مؤلفهاند. همه اديان الهى توحيد، يعنى حقيقت الهى، را دارند; و بين انسان وخداوند همرابط لازم است، چنان كه هر دينى بنيانگذارى دارد، و اين بنيانگذاران به اندازه كافى با همشباهت دارند كه بتوان آنها را به عنوان يك مقوله گرفت. و (در هيچ دين الهى) نيز زندگى فىنفسه هدف نيست; بلكه در پى آن مرگ و معاد است. پس توحيد، نبوت و معاد اصول همهاديان است، نه فقط اصول دين ما. اين حقيقت در زبانها و زمانها و اقوام مختلف، صور بيانمختلف به خود مىگيرد كه متناسب با شرايط هر قوم و ملتى است و همه نيز از طرفخداوند است; همچون نقاطى كه در پيرامون مركز دايره و در فواصل مختلف قرار دارند ولىهمگى با شعاعهايى به طرف مركز دايره برمىگردند. اين است كه مىبينيم درميان عرفاىبزرگ اديان مختلف، با وجود فواصل زمانى و مكانى متفاوت، وحدت كلام وجود دارد.