بیشترلیست موضوعات وفاق اجتماعي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
تحقيقات ماکس وبر در جامعه شناسي اديان نيز نشان داده است که حتي تمدن امروز که با انقلاب تکنولوژي تحقق يافته ، عرصه تعيين خويش را در يک وفاق جمعي ديني يافته است. اگر پوريتانيسم* يا رفرم ديني مسيحيت وجود پيدا نمي کرد ، روحيه سرمايه داري که منشا انقلاب صنعتي است در اروپاي غربي_و بالخصوص انگلستان _ بسط نمي يافت و بالتبع ، تمدن تکنولوژيک غرب نيز ظهور پيدا نمي کرد. ماکس وبر صراحتآ بيان ميدارد که اگر پروتستانتيسم قرب به خدا را در هويت دنيايي بشر معنا نمي کرد و همچنان ملازمه قرب به مسيح با رهبانيت حفظ ميشد، اروپا امکان رويکرد به روحيه سرمايه داري را نمي يافت؛ اگر چه پيش از انقلاب صنعتي ، زمينه تکوين رفرم در مسحيت را بايد در تحولي انفسي جست و جو کرد که با رنسانس در جان بشر غربي واقع شده بود. وفاق اجتماعي مي تواند بر تمام نيازهاي واقعي و يا کاذب بشر وقوع پيدا کند، چنان که جمعي گرسنه در طلب نان قيام کنند و يا جماعتي از بردگان براي کسب آزادي اتفاق حاصل کنند و يا آن سان که در دنياي وارونه امروز مرسوم است جماعتي از همجنس بازان لغو قوانين مزاحم نيازهاي کاذب خويش به تشکيل دمونسترانسيون ** ، اتحاديه و يا حزب اقدام کنند . اما اين توافق هاي جمعي هرگز نمي تواند به طور وسيع و يا پايدار اتفاق بيفتد . نيازهاي پايدار تر وجود بشر مي تواند منشا و مبدا توافق هايي عميق تر و ماندني تر را فراهم آورند، اما از همه نيازها قدرتمند تر و عميق تر ، حکم فطرت و اقتضاي عهد ازلي انسان است که در دين معنا مي شود. احزاب نيز بر اساس توافق هاي جمعي ايدئولوژيک تاسيس ميشوند، اما به مصداق "کل حزب بما لديهم فرحون"، حزب بازي به گروه گرايي و ترجيح منافع حزب بر حقيقت مي انجامد، و به اين معنا در همين روزگار ما و در همين روزهاي حاضر ، عملکرد هر دو جناح سياسي متقابل _ راست و چپ شاهدي است بر اين مدعا که يک حزب ، خواه نا خواه ، منافع حزبي خود را بر حقيقت ترجيح خواهد داد ، مگر آنکه چنين فرض کنيم که منافع يک حزب بتواند مساوق با حق و عدالت باشد که حتي در بهترين شرايط نيز امکان وقوع چنين امري به چشم عقل و منطق مستعبد مي نمايد. اگر به کيفيت تکوين انقلاب اسلامي از مبادي آن _که مساجد باشند بر محور غاياتي واحد، يعني رهبر امت (قدس سره) و تاسيس حکومت اسلامي ،بنگريم به راي العين خواهيم ديد که هيچ امر ديگري نمي توانست به طور طبيعي مردم را به اتفاق و اتحاد برساند و بزرگ ترين مصداق وفاق اجتماعي در تاريخ معاصر را متحقق کند. حتي حزب جمهوري اسلامي نيز که در غايات با حکومت جمهوري اسلامي اشتراک کامل داشت نيز نمي توانست در نهايت امر از يک هويت مستقل که او را تشخيص و وجود بخشيده بود اعراض کند و اين هويت اگر عين هويت حکومت جمهوري اسلامي بود که خود به خود ضرورت وجود حزب از ميان برمي خاست _ چنان که بعدها اين امر اتفاق افتاد_ و اگر هويت حزب از هويت نظام متمايز بود ، اين تمايزات در ادامه مسير لاجرم منتهي به تعارض مي شد. پس اگر نظام جمهوري اسلامي چنان که حق است مي خواست حقانيت خود را در وفاق اجتماعي امت مسلمانان ايران پيدا کند ،مي با يست که از اتکا به يک حزب خاص _ هر چند حزب جمهوري اسلامي _ پرهيز کند . وفاق اجتماعي مردم ايران بر دشمني با نظام شاهنشاهي نيز مبتني نبود ، اگر چه اين دشمني وجود داشت ؛ بغض آنان در برابر رژيم شاه به تبع حب آنان نسبت به امام (قدس سره ) و اسلام وجود پيدا کرده بود و بنابراين ، اگر حضرت او اصراري بر سرنگوني شاه نمي داشت، اين امر توسط مردم واقع نمي شد. شريعت ظاهر دين است و حضرت امام امت (قدس سره) نه فقط عامل به شريعت ، که مظهر کامل حقيقت دين بود . وفاق اجتماعي بر محور دين نمي تواند در نسبت با شريعت که ظاهر دين است به وجود بيايد؛ وفاق اجتماعي بايد در نسبت با حقيقت دين ايجاد شود که ولايت است. اگر درباره نماز گفته اند که تاسيس حکومت اسلامي براي اقامه نماز است، راست گفته اند ، چرا که نماز حقيقت دين را محفوظ مي دارد و چنانچه همين نماز حقيقت خويش را گم کند و در ظواهر تشريعي نماز تحجر پيدا کند، هيچ گره اي را باز نخواهد کرد ، چنان که در عربستان سعودي نکرده است . در عربستان سعودي در اوقات نماز مردم را به ضرب باتون و شلاق به مساجد ميرانند ، اما اين نه تنها نمازي نيست که بتواند شيطان را براند، بلکه نقابي است که شيطان هم در پس آن پنهان مي شود_ و شده است پس وفاق اجتماعي مردمان نسبت به ظاهر شريعت بيهوده است و دين را در جامعه تحقق نخواهد بخشيد. باطن شريعت است که مي تواند امت واحد را که مصداق وفاق اجتماعي مردمان بر يک دين است، متحقق سازد. حقيقت دين اسلام در شريعت ظهور يافته است ، اما کدام شريعت؟ نماز و روزه و زکات و حج و انفاق و امر به معروف و نهي از منکر مي توانند مبدل به صورت هايي شوند که درونشان اضداد خويش را پنهان کرده باشند، چنان که حج اگر به قصد چرخيدن بر گرد خانه سنگي انجام شود بت پرستي است و يا رجم شيطان هنگامي تحقق خواهد يافت که به فرمايش آن مظهر روح اللهي بشر، رجم شياطين واقعي که آمريکا و اعوانش را نيز شامل ميشود وقوع پيدا کند. خوارج نيز با انتساب به ظاهر شريعت شمشير بر فرق سر باطن شريعت _ که مولا علي باشد _ کوبيدند. پس ولايت باطن شريعت است و اسلام آوردگان بايد ميزان را در تبعيت از ولايت بجويند، نه طول رکوع و سجود و زخم پيشاني، که خوارج نيز اين همه را داشتند. اما از جانب ديگر، به بهانه اين حکم نيز نمي توان تيشه بر اصل شريعت زد، آن سان که باطني مسلکان زده اند. حراست از حقيقت دين را بايد در حراست از مرزهاي شريعت جست و جو و اگرنه ، ميزاني براي تمييز متقيان از غير آنان وجود ندارد . و بر اين مبنا ست که حکم را بايد بر ظاهر راند و "ان اکرمکم عند الله اتقيکم" را نمي توان چون قاعده اي که ظهور دنيايي باشد به کار گرفت.