بیشترلیست موضوعات حلزون هايي خانه به دوش توضیحاتافزودن یادداشت جدید
و خوب! لابد آنان که خوانندگان نشريه « گردون » و يا کتاب هاي نسل سوم نيستند مردماني هستند که هنوز آقاي خود نشده اند، اختيار و وجدان از دست رفته شان را باز نيافته اند نمي دانم اين بي وجداني ديگر چه صيغه اي است؟ - هنوز مراد و مرشد خويش نگشته اند و ابزار مقاصد «جباري » ها هستند و رفتاراجتماعي، اخلاقي و منش خويش را بنا به ضرورت هاي تاريخي به کار نمي بندند و بلکه بر مبناي مصلحت هاي سياسي، قومي و کيشي به کار مي بندند! اگر چه هيچ يک از اين تعبيرات روشني کافي ندارند و نويسنده سعي دارد که با پنهان شدن در پيله ابهام از صراحت بگريزد، اما گويا رفته رفته، در ادامه کار، امري خلاف نيت نويسنده روي مي دهد و پرده از روي تناقضات نهفته در سخن او کنار مي رود. نويسنده اذعان دارد که خوانندگان به دليل « اشتباه هاي دهه هاي گذشته » - که خود صراحتاً بر آن تأکيد دارد - « آقايي و اختيار » خويش را از دست داده اند و به جاي آنکه رفتار اجتماعي و اخلاق و منش خويش را بنا به « ضرورت هاي تاريخي » به کار بندند، بر مبناي مصلحت هاي سياسي، قومي و « کيشي » به کار بسته اند. کيش به مفهوم دين است و اين را درهمه فرهنگ هاي لغات مي توان يافت؛ يعني مصلحت هاي سياسي، قومي و ديني نبايد در کار باشند و فقط ضرورت هاي تاريخي بايد مبناي عمل باشد. اگر چه نويسنده باز هم در پس ابهام تعبير « ضرورت هاي تاريخي » پنهان شده است، ام کم کم دُم خروس دارد از گوشه جيبش هويدا مي شود. نويسنده تصريح ندارد که عمل بر اين مبنا ضرورت هاي تاريخي يعني چه، اما در جايي از مقاله خويش پرده از اشتباهات دهه هاي گذشته مردم بر مي دارد و مي نويسد: هنرمند نسل سوم با به دست آوردن دستاوردهاي انقلاب مشروطيت، کودتاي 28 مرداد32، قيام 15 خرداد 42، انقلاب اسلامي 22 بهمن 57، دريافته استکه ناگزير است و بايد، گرايش هاي سياسي اش را به نفع گرايش هاي انساني کنار بگذارد... چرا بايد به گونه اي بينديشد و بنويسد که اگر ايدئولوژي ها تغيير کردند و حکومت ها عوض شدند، هموطنانش، خوانندگانش، دچار سردرگمي و پريشان ذهني شوند؟ سرگردان ايدئولوژي ها گردند؟ چرا؟ چون در هيچ يک از اين تحولات تاريخي نتيجه کار به « اعتلاي شرايط انساني » جامعه منجر نشده است. چرا؟ چون مردم بر مبناي مصلحت هاي سياسي، قومي و ديني عمل کرده اند و « ضرورت هاي تاريخي » را نمي شناخته اند! اين ضرورت هاي تاريخي چيست؟ جوابي از جانب مقاله نمي آيد، اما در پايان مقاله، آنجا که مي نويسد: ...[ نسل سوم] هدفي جز اعتلاي شرايط اجتماعي انسان ها ندارد و شاعران و نويسندگانش، اگر جرمي داشته باشند، همانا « غرور ملي » است که سال هاست ناديده گرفته مي شود. کاشف به عمل مي آيد که اين ضرورت هاي تاريخي، ضرورت هايي است « ملي » که به زعم نويسنده، مستقيماً به ذات ملت باز مي گردد نه به عوارضي چون سياست و قوم و دين. درباره لفظ موهوم « ملت » در نوشته اين آقاي محترم بعداً سخن خواهم گفت، اما آنچه مهمتراست و بايد زودتر گفته شود اين است که قول نويسنده در اين موضوع صراحت دارد که: مردم در دهه هاي گذشته در طول انقلاب ها اشتباه کرده اند و به جاي عمل بر مبناي مصالح تاريخي روي به سياست و قوميت و دين آورده اند و ابزار مقاصد افرادي چون جباري نويسنده مقاله « ويت کنگهاي کافه نشين » - قرار گرفته اند که مي خواهد آقايي و اختيارمردم را از آنان بگيرد و مردم را از رسيدن به حقيقت باز دارد و يک بار ديگر آنها را به اشتباه بکشاند...