چرا اسلام راپذيرفتم؟ - چرا اسلام را پذیرفتم؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چرا اسلام را پذیرفتم؟ - نسخه متنی

آسیه عبدالظاهر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چرا اسلام راپذيرفتم؟

1-اسلام را به عنوان آيين فطرت (يعني سرشت دروني همه انسانها) توصيف کرده اند. بنابراين عجيب نيست که ميبينيم اسلام به عنوان تنها روش خالص زندگي (که يک فرد ميتواند از آن تبعيت کند) ازسوي ميليونها تازه مسلمان در سرتاسر جها ن به عنوان دين برگزيده ميشود. آمارها نشان ميدهد که ازهر پنج نفري که به اسلام ميگروند ،چهارتاي آنها زن هستند . آمار مذکور فکرغلط که اسلام را ديني سرکوب کننده زنان معرفي ميکند رد ميکند .آنچه در پي ميآيد گزارشي از خواهري است که خود را تسليم خداي خود، الله (جلّ وعلا )کرده است واسلام را به عنوان دين خود ومحمد (صلّي الله عليه وآله ) رابه عنوان پيامبر خود برگزيده است. ادامه مطالب را از زبان اين خواهر ميخوانيد.

2- پيش از آنکه توانايي تفکر عميق رادر خود رشد دهم ،هميشه به وجود يک خالق يکتا که هرچيزي به او وابسته است ،معتقد بودم. باوجود اينکه والدين من بودايي هستند من ازسن 13 سالگي هرروزي که به ياد دارم به طور مستمر به درگاه اين خالق دعا کرده ام ودرخواست هدايت کرده ام . ازآنجائيکه دريک محيط مسيحي درس ميخواندم طبيعتاً خود را مسيحي معرفي ميکردم.

3- متأسفانه اطلاع من راجع به اسلام ناچيزبود. من اسلام رابه عنوان يک دين عجيب وغريب ميشناختم که محدودبه چندکشورعقب مانده [1]که بيشترشان درخاورميانه هستندميباشدواينکه اين دين يک شيوه زندگي را امضا ميکند که به شکل عجيبي به ويژه براي زنان محدودکننده است امضاميکند. من گمان مي کردم ، زنان مسلمان پايينتر از مردان به شمارميروند ، يک برده اهلي ومنفعل ومطيع که اغلب کتک ميخورد و مجبوراست که در ميان چهار همسر شوهرشان براي جلب محبت شوهرشان رقابت کنند که اين شوهرميتواند اگر بخواهد محبت خود را ازهمه همسرانش دريغ کند. اکثر اين تصورات را از شنيده ها و شايعات و مراوده با کساني که فکر ميکردم ميدانند درباره چه صحبت ميکنند، ساخته بودم. ومقداري هم از فيلم هاي مستند درباره ايران وعربستان که در تلويزيون ديده بودم .

4- همين که سه سال پيش وارد دانشگاه شدم ،با جمع زيادي از دانشجويان مسلمان که پس زمينه هاي مختلفي داشتند تماس برقرار کردم. حتي براي خودم بسيار عجيب بود که به سمت آنها جذب ميشدم و تمايل کنجکاوانه اي براي يادگيري فهم يشتر درباره دينشان داشتم. مشاهده کردم که چه قدر راضي و خرسند (اززندگي) به نظر ميرسيدند وخوشرويي و گرمي آنها با خودم و با يکديگر بسيار مرا تحت تأثير قرار داد.ازهمه مهمتر اينکه از تعلق داشتن به ديني که نام آن مفاهيم منفي اي رابه ذهن متبادر ميکند، افتخار ميکردند .

5- به تدريج شيفته اسلام شدم و در روند يادگيري آن،در درون احترام خاصي براي اسلام حتي بيشتر از مسيحيت - که بسيار برايم محبوب بود- احساس کردم. ازاينکه تصور قبلي ام چقدر اشتباه بود متعجب شدم وازحقوق بسيار زياد، برابري که اسلام براي زن قائل مي شودوتقديري که اسلام اززن ميکند، متحير شدم. حقانيت سبک زندگي اسلامي برايم واضح شدوحقيقت رادرباره وضع اصطلاح«بنياد گرايي اسلامي» توسط آمريکايي ها -که اين جعل اصطلاح از نظر منطقي سست وبي پايه است - فهميدم.

/ 6