بیشترلیست موضوعات نكتههايي چند درباره كمالالدين حسين واعظ كاشفي چكيده: مقدمه زندگينامه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين متن نشان ميدهد كه واعظ كاشفي به ابوسعيد پيوسته و از جانب او به منصب قاضيالقضاتي ولايت بيهق نيز گمارده شده است. نكته ديگر اينكه اگرچه همين فرمان در دوران حكومت سلطان حسين بايقرا نيز تأييد شده، ولي در هر دو مورد واعظ كاشفي در سبزوار دوام نياورده و به هرات باز گشته است. در فرمان، علت بازگشت او به هرات، «اعراض از اهل ظاهر» و «ملازمت سجّاده توجه باطن و حضور خاطر و رابطه درس و افاده علوم» دانسته شده است. احتمالاً پيوندهاي واعظ كاشفي با دربار هرات، براي شيعيان سبزوار چندان خوشايند نبوده است. به طور طبيعي، سلطان ابوسعيد و حسين بايقرا به دليل سبزواري بودن واعظ و از آن مهمتر به دليل گرايشهاي شيعي او، وي را به چنان منصبي گمارده بودند، ولي سبزواريان به كسي كه در شهري سنّينشين ميزيست و با درباري سني پيوند داشت بدگمان بودند. اين بدگماني در حكايتي كه قاضي نوراللّه شوشتري از برخورد سبزواريان با او نقل كرده، بازتاب يافته است (1/113-143). گناهي كه در نظر سبزواريان اهميت بيشتري داشت، گرايشهاي كاشفي به تصوف بود. سبزواريان به تشيعي ظاهرگرا و خشك گرايش داشتند و نميتوانستند اين ابعاد صوفيانه شخصيت واعظ كاشفي را بپذيرند.در حكايتي كه پيشتر از قول فرزند وي فخرالدين علي آورده شد، گفته آمد كه او پس از آنكه كاشغري را در خواب ديد، به هرات عزيمت كرد. در هرات واعظ كاشفي بر سر مزار كاشغري با عبدالرحمان جامي ديدار كرد و خواب خود را برايش باز گفت. هرچند خود واعظ كاشفي خواب خويش را چنين تعبير ميكرد كه در جوار مزار كاشغري به خاك سپرده خواهد شد، ولي جامي تعبير خواب او را پيوند سببي يافتن با خانواده كاشغري دانست (فخرالدين علي، همان، 1/253-254). از سخنان فخرالدين علي كه خود از سالكان و معتقدان طريقت نقشبنديه و قطب آن خواجه ناصرالدين عبيدالله احرار بود، چنين برميآيد كه پدرش ارادت جامي را پذيرفته و در جرگه معتقدان وي در آمده بود، چرا كه حسين واعظ در همان ديدار به جامي گفته بود: «حالا كه ايشان [كاشغري] نقل كردهاند و به جاي ايشان شماييد، اگر به طريق اشارت فرماييد غايت بندهنوازي باشد»(همان، 1/253).فخرالدين علي مريد خواجه عبيدالله احرار بود و در يكي از ملاقاتهايش با او، از زبان احرار درباره پدرش شنيده بود كه «من صفت وي را شنيدهام، ميگويند بسي فضايل و كمالات دارد و موعظه وي مقبول خواص و عوام است»(همان، 1/490-491). حسين واعظ كاشفي اگرچه به عبيدالله احرار نگرويده بود و با وي پيوند مريد و مرادي نداشت، يكي از مهمترين آثار خود، الرسالة العليّة فيالاحاديث النبوية را به نام خواجه احرار تأليف كرد. عبدالواسع نظامي باخرزي در مقامات جامي (253) آورده است كه جامي از واعظ كاشفي درخواست كرد كه اگر به هنگام مطالعه تفاسير به نكتهاي دست يابد كه مناسب و موافق طريقت نقشبنديه بوده و در «كتب قوم» نيز ذكر شدهباشد، آن را ثبت كند. اين خواهش در حالي صورت پذيرفت كه واعظ كاشفي نيز خود به همين كار مشغول شده و آيهاي را مطابق تعاليم نقشبنديه تفسير كردهبود.جدا از برخي آثار حسين واعظ كاشفي، مانند شرح وي بر مثنوي مولوي كه بر گرايشهاي صوفيانه او دلالت دارد، بايد به فرمان ديگري اشاره كرد كه سلطان حسين بايقرا براي او صادر، و منصب شيخي و سجّادهنشيني خانقاه چهارسوي هرات را به او واگذارد. در اين نشان آمده كه به مناسبت «مبارك اجلاس» او بدين منصب، جشني عظيم ترتيب يافته و «مجمعي عظيم با ازدحام و درجات و ساير خواص و عوام» تشكيل شده بود و شايان ذكر است كه منشي اين نشان نيز از اصطلاحات نجومي به عنوان آرايههاي ادبي استفاده كرده است (زمچي اسفزاري، 133-137).