مرزهای ذات، صفات و افعال خداوند (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرزهای ذات، صفات و افعال خداوند (1) - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يك ذات است و يك صفت ذات است و يك صفت فعل كه بقيه صفات فعل حق تعالي هستند، ذات اقدس اله كه در دست‏رس احدي نيست نه حكيم با برهان به آن جا راه دارد و نه عارف با شهود حق ورود دارد، زيرا او نامحدود صرف است و نامحدود صرف به فهم حكيم، به خود حكيمي كه فاهم است به دليلي كه حكيم استدلال مي‏كند به رابطه‏اي كه بين دليل و مدلول هست همه را فرو مي‏گيرد و از بين مي‏برد مثل كسي كه بخواهد بساطش را در كنار يك اقيانوس توفنده‏اي پهن كند، انسان مي‏تواند كنار يك خيابان بساط خود را پهن كند امّا اگر بخواهد بنشيند در برابر آن توفان خود او و سفره و بساطش، نابود مي‏شود. آن مرحله كه مرحله نامتناهي است قبل از اين كه اين حكيم و استدلالگر خود را بفهمد آن فيض هم به خود اين استدلال او را دربردارد هم دليل او را كه مقدّمتين است فرو مي‏برد هم مدلول او را كه نتيجه است به كام مي‏كشد و چيزي براي اين استدلال گر نمي‏گذارد، اين است كه فرمود: «لا يدركه بعد الهمم».5 عارف هم اگر بخواهد در درياي دل فرو رود غواصي كند به جاي اين كه غوص كند غرق مي‏شود، آنها فقط در افعال حق مي‏توانند غواصي كنند در مقام ذات هر كه بخواهد شنا كند شنا همان و غرق شدن همان. اين است كه در يك خطبه‏اي اين دو جمله كنار هم ذكر شده است كه فرمود: لم يطلع العقول علي تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته در نهج البلاغه خطبه 49 هست كه خداي سبحان كنه صفاتش را به كسي اطلاع نداد امّا آن مقدار لازم را هم محجوب نكرد كه انسان بگويد من شناخت خدا مقدورم نيست چرا بحث كنم؟ اين طور نيست، آن مقداري كه بر بشر واجب است راه باز است آن مقداري كه راه بسته است واجب نيست. مقام ذات كه هويّت و «الله» هم از او حكايت مي‏كند گرچه الله به اندازه هو حكايت نمي‏كند ولي بالاخره از مقام ذات حكايت مي‏كند آن در دسترس احدي نيست. صفات ذات هم چون عين ذات است فقط تغاير در الفاظ و مفهوم است آن هم كنه‏اش مقدور احدي نيست. مي‏ماند صفات فعل هم به همان اندازه كه صفات ذات عين ذات اند و از ذات جدا نيستند صفات فعل بيرون از ذات اند و حق ندارند در مقام ذات راه پيدا كنند چون صفات فعل محدودند ممكن‏اند متناهي‏اند اينها حق ندارند همتاي ذات باشند اما مثلاً عليم، قدير حيّ و امثال ذالك اينها چون نامتناهي‏اند مي‏توانند همتاي ذات باشند ولي صفات فعل مثل رازق، خالق، شافي، قابض، باسط، حافظ و امثال آن كه صفات فعل اند اينها چون متناهي اند هرگز حق ندارند در آن حرم راه پيدا كنند اين‏ها خارج از ذات‏اند وقتي كه خارج از ذات شدند مي‏شوند ممكن نه واجب ؛ مثلاً رازق در مقابل غير رازق، رازق بما انّه رازق اين ممكن است نه واجب، ذاتي كه قادر بر رزق است واجب است نه رازق، ما آن موطني كه اين اسم رازق را مي‏فهميم و برآن موطن حمل مي‏كنيم آن موطن فعل خداست نه ذات خدا، ذات خدا قادر بر رزق است، گاهي رزق مي‏دهد گاهي كه نباشد نمي‏دهد قهراً اين اسماء مي‏شود صفت فعل، وقتي صفت فعل شد بيرون از ذات خواهد بود وقتي بيرون از ذات افتاد مي‏شود ممكن، وقتي ممكن شد مظاهر امكاني مي‏توانند صاحب آن نام باشند.

/ 8