بیشترلیست موضوعات نقش وحيد بهبهانى در نوسازى علم اصول علم اصول پيش از دوران وحيد بهبهانى: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
تاليفات وحيد: وحيد بهبهانى كتابهاى ارزشمندى از خود بهجا گذاشت. شاگرد او شيخ ابوعلى در كتاب منتهى المقال، مىنويسد: «تاليفات استاد، نزديك به شصت كتاب است.»وحيد شمارى از كتابهاى خود را به دفاع از مكتب اصولى وپاسخگويى به شبهههاى اخباريان و باطل كردن ديدگاههاى آنان اختصاص داد. نوشتههايى مثل الاجتهاد و الاخبار، حجيّة الاجماع، الفوائد الحائريه، الفوائد الجديده و... از اين دست هستند. كتابهاى وحيد استوار و آكنده از انديشههاى فقهى و اصولىاند. پارهاى از انديشههايش را كه به صورت كتاب تدوين كرده، يا براى شاگردانش تدريس كرده است، از پايههاى علم اصول جديد به شمار مىآيند. شاگردان وحيد: پس از وحيد بهبهانى، شاگردان او تدرس وتحقيق در اين علم را به عهده گرفتند و با تلاش گستردهاى به تحقيق و نوآورى در علم اصول پرداختند و با انديشههاى نو و پژوهشهاى انتقادى خود بر غناى اين علم افزودند. شمارى از شاگردان او را در اين جا نام مىبريم: 1. ميرزا ابوالقاسم قمى(1151 - 1231ه.ق.) وى صاحب كتابقوانين است كه از برترين كتابهاى اصولى در مباحث الفاظ و مباحث عقلى است. محقق قمى، بحثحجت بودن دليل عقلى و بحث ملازمه بين حكم عقل و شرع را چنان گسترشى بخشيد كه مانند آن را در آثار علماى پيش از او اصلاً نمىبينيم و در كتابهاى پسينيان نيز مانند آن كم ديده مىشود. 2. شيخ اسداللّه كاظمى (1186-1234ه.ق.) وى نويسندهكتاب: كشف القناع عن حجيّة الاجماع است. اين كتاب در بحث از حجت بودن اجماع، كتاب ارزشمندى است. 3. شيخ محمدتقى اصفهانى (م:1248ه.ق.) وى صاحبحاشيه معروف بر معالم است: هداية المسترشدين. اين كتاب يكى از برترين و برجستهترين كتابهايى است كه در مباحث الفاظ علم اصول نوشته شده است. پيش از اين گفتيم كه شيخ انصارى مىگفت: «او، به كتاب حاشيه شيخ محمدتقى اصفهانى بر معالم، كه در مباحث الفاظ است، اكتفاء كرده و از اين روى، خود در مبحث الفاظ كتابى ننوشته است و در كتاب فرائد فقط به مباحث قطع و ظن و شك پرداخته است.»رايى كه شيخ محمدتقى در اين كتاب مطرح كرده است،پيوسته موضوع تحقيق و بررسى علماى پس از او، بويژه شيخ انصارى بوده است.4. شيخ محمدحسين اصفهانى (م:1250ه.ق.) صاحب كتاب فصول كه از كتابهاى ارزشمند در علم اصول است. اين كتاب و كتاب قوانين، تا چندى پيش از متون درسى علم اصول بودند.5. محمد شريف آملى معروف به شريف العلماء (م:1245ه.ق.)او، از استادان شيخ انصارى است و بسيارى از علماى اصول از شاگردان وى هستند. شيخ انصارى از آراى استادش، شريف العلماء، با احترام ياد مىكند. 6. ملااحمد نراقى (م:1245ه.ق.) وى، از استادان شيخانصارى است و كتابهاى: مستند الشيعه را در فقه، و عوايد الايام را درباره بخشى از قواعد فقهى و اصولى نوشت. 7. سيد محسن اعرجى كاظمى (م:1227ه.ق.) وى، ازشاگردان وحيد بهبهانى بوده و كتابهاى: المحصول فى علم الاصول و الوافى فى شرح الوافيه را نوشته است. اينان از برجستهترين دانشمندان آن مرحله از تاريخ علماصول هستند كه در روشنگرى انديشهاصولى و نقد و رشد و ژرفا بخشيدن به آن، فعالانه سهيم بودهاند. بدون شك، تلاش اين بزرگان در ظهور مكتب شيخ انصارى، پس از مكتب وحيد بهبهانى، تاثير محسوسى داشت. كسى كه كتاب فوائد حائريه وحيد و كتاب فرائد الاصول شيخ انصارى را مطالعه كند، تاثير افكار علماى پيش از وحيد را در تكوين مكتب اصولى وحيد و تاثير وحيد و شاگردانش را در تكوين مكتب شيخ انصارى و شفاف شدن انديشهها و تحقيقات وحيد و شيخ، به روشنى در مىيابد. بررسى مهمترين ديدگاههاى اصولى وحيد بهبهانىدر اين بخش، مهمترين ديدگاههاى ابتكارى اين فقيه مجددرا در علم اصول كه در كتاب ارزشمند الفوائد الحائريه ايشان آمده است، عرضه خواهيم داشت، تا به ارزش پيشتاز بودن اين اثر علمى بزرگ پى ببريم. اين كتاب، در حقيقت به عنوان يكى از مهمترين فتوحاتعلمى كه در دوران اخير در علم اصول صورت گرفته است، به حساب مىآيد. بررسى و ارزيابى اين كتاب و تعيين جايگاه آن در علم اصولجديد، نيازمند آن است كه كند و كاو مختصرى درباره ديدگاههاى ابتكارى وحيد صورت گيرد و پيوند اين ديدگاههاى تازه با تحولاتى كه فقهاى پس از او در ديدگاههاى ياد شده ايجاد كردند، معلوم گردد. بدين سان مىتوان به نقش پيشتازى ديدگاههاى وحيد در علم اصول پى برد. اينك آن ديدگاهها را با شرح مختصرى عرضه خواهيمداشت: 1. جداسازى امارات از اصول: ريشههاى نخستين فكرجداسازى امارات ازاصول، به وحيد بهبهانى بر مىگردد و پيش از وحيد، فقها فرقى ما بين اين دو نوع دليل نمىگذاشتند. چنانكه فقهاى مذاهب چهارگانه اهل سنت، هنوز نيز بين امارات و اصول، جدايى باور ندارند و امارات و اصول را يكجا و در ضمن بحث از دليلهاى شرعيه مىآورند. سر آغاز جداسازى اين دو گونه دليل را از همديگر، براى نخستين بار نزد وحيد بهبهانى مىيابيم. شيخ انصارى در آغاز مقصد سوم از فرائد الاصول، يادآورىمىكند: «جدا ساختن امارات از اصول، و امارات را دليلهاى اجتهادى،و اصول را دليلهاى فقاهتى ناميدن، از وحيد بهبهانى است.» من هر دو كتاب قديم و جديد الفوائد الحائريه را بررسى كردم، ولى اين اصطلاحى را كه شيخ از وحيد نقل مىكند، نيافتم. شايد وحيد اين اصطلاح را در كتاب ديگرى غير از فوائد به كار برده باشد. اين كه امارات:(خبر واحد، اجماع و شهرت) را دليلهاى اجتهادى و اصول: (براءت، اشتغال، تخير و استصحاب) را دليلهاى فقاهتى ناميدهاند، شايد به خاطر مناسبت با تعريف اجتهاد و فقه باشد. در تعريف اجتهاد آمده است: «تحصيل ظن به حكم شرعى» و در تعريف فقه گفتهاند: «علم به حكم شرعى». به هر حال، انديشه جدايى اصول از امارات، براى نخستينبار نزد وحيد بهبهانى شكل گرفت. او دريافت كه دليلهاى شرعى كه ما را به حكم شرع مىرسانند (اعم از حكم واقعى و ظاهرى) دو گونهاند: يك دسته آن دليلهايى هستند كه مجتهد براى رسيدن به احكام واقعى الهى آنها را به كار مىگيرد، مانند: «سنت»، «اجماع» و «شهرت» و به آنها طرق و امارات مىگويند. اين طرق و امارات، گاه با واقع برابرى دارند و گاه ندارند. به عبارت ديگر برابرى اين گونه دليلها با واقع، ظنّى است. وحيد اين دليلها را دليلهاى اجتهادى ناميد. در ادامه اين دسته از دليلها، دليلهاى ديگرى وجود دارد كه مكلّف آنها را براى تعيين وظيفه شرعى خود در صورت جهل به حكم شرعى، به كار مىگيرد، يعنى وظيفهاى را كه شارع براى مكلّف جاهل مقرر كرده است، به كمك اين گونه دليلها مىتوان مشخص كرد، مثل براءت براى كسى كه در اصل تكليف شك كرده باشد، يا احتياط براى كسى كه در مكلف به، شك كرده باشد. هر يك از اين احكام براءت و احتياط، فقط وظيفه عملى مكلّف را به هنگام جهل به حكم واقعى، به دست مىدهند. در مورد براءت، مكلف نمىتواند ادعا كند كه در واقع تكليفى وجود ندارد و حكم واقعى شريعت همين براءت است، يا در مورد احتياط، مكلف نمىتواند ادعا كند كه حكم واقعى شريعت در صورت شك در مكلّف به، همين احتياط است، بلكه اين دو حكم براءت و احتياط، چيزى بيش از تعيين وظيفه مكلّف در حالتشك و جهل به حكم واقعى نيستند، وظيفهاى كه مكلف را در صورت شك و جهل به حكم واقعى، از سرگردانى و بىتكليفى نجات مىدهد. وحيد بهبهانى اين دسته از دليلها را، در اصطلاح، دليلهاىفقاهتى ناميده است. روشن است كه رابطه اين دو دسته از دليلها با يكديگر،رابطه طولى است، يعنى دسته دوم در طول دسته اول قرار دارد. فقيه يا مكلّف، در صورتى كه استفاده از دسته اول ممكن نباشد، مىتواند از دليلهاى دسته دوم استفاده كند، ولى در صورت امكان استفاده از دليلهاى دسته اول، مجالى براى استفاده از دسته دوم وجود ندارد.