عرفان امام خميني(ره) - بررسی مضامین مشترک عرفانی اشعار امام خمینی و حافظ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی مضامین مشترک عرفانی اشعار امام خمینی و حافظ - نسخه متنی

احمد فرشبافیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4ـ دستؤ ديگري نيز ديوان و اشعار حافظ را تهي از روح مثبت عرفاني دانسته و همؤ آن را سخناني از روي لااباليگري و عشق آلوده و پوچ فرض كرده اند.

اما با همؤ اين نظرات و عقيده‏هاي متفاوت و رنگارنگ، عدؤ ديگري از محققين اسلامي كل ديوان خواجؤ شيراز را كاملاً عرفاني مي‏دانند بطوري كه بقول شهيد مطهري سوّمِ قرآن و صحيفه است. او كه در عرفان غوري و غوصي داشته در پاسخگويي به اين منتقدان، بنحو احسن و توام با استدلال عالمانه به دفاع از شاعر شيرين سخن ـ لسان‏الغيب ـ پرداخته و از زير غبار غليظ تحريف اغيار، سيماي ملكوتي حافظ را نمايان ساخته و الحق حقي بزرگ به گردن حافظ دارد و خدمتي كم نظير به او كرده است.

در مجموع بايد گفت كه ديوان حافظ يك ديوان عرفاني است در حقيقت يك كتاب عرفان است بعلاوؤ جنبؤ فني شعر، به عبارت ديگر، ديوان حافظ عرفان است بعلاوؤ هنر، ديواني است كه از عرفان سرچشمه گرفته و بصورت شعر بر زبان سراينده جاري گشته است.

عرفا اصطلاحات خاصي دارند و كلمات ويژه‏اي بكار مي برند و حافظ هم بدون شك تابع همان اصطلاحات و تعبيرات و الفاظ خاص مي‏باشد و بدون اطلاع از چنين واقعيتي، محكوم نمودن شخصي مثل حافظ از ناداني است.

عرفان امام خميني(ره)

گفته مي‏شود يكي از ابعاد شخصيتي حضرت امام(ره) عرفان است، بلكه بايد اضافه كرد كه عرفان محور اصلي شخصيت امام است و ديگر ابعاد فرع بر آن.

امام پيش از آنكه يك فقيه يا فيلسوف باشند و پيش از آنكه يك سياستمدار و انقلابي باشند، يك عارف هستند. "امام با عرفان انقلاب كرد و حماسؤ امام هم جلوه‏اي از عرفان اوست".(8)

همؤ حركات و رهبريهاي امام در طول سالهاي مبارزات نشات گرفته از عرفان آن بزرگوار بود.

"امام دلها را به سرانگشت عرفان، شهود و معنويت تكان مي‏داد، جهت مي‏داد و به مقاومت وامي‏داشت".(9)

اغلب محققان و صاحبنظران، عرفان امام را بوجهي نو تعريف كرده و از نوع منحصر به شخصيت آن حضرت بعد از انبيأ عظام و ائمه معصومين(ع) دانسته اند و آن عرفان اسلامي است. و اين تعريف و نظر صائب و بحقي است چون "در بين نايبان حضرت [حجت] كسي كه عرفان پويا را با نهضت عليه ستم شرق و غرب جمع كرد حضرت امام خميني(ره) بودند".(10)

بر همين اساس برازنده و شايسته نيست كه روش معرفتي امام(ره) را، حتي در اصطلاح يابي نيز به كلمه‏اي غير از عرفان مثلاً "تصوف" بيالاييم چون آنچه كه از آن اصطلاحات و كلمات و شناسه ها ديديم عمدتاً دستاويزي بود براي توجيهات نفساني بعضي از خود و دنيا بريده‏ها؛ در حاليكه شعر امام، كلام امام و فكر امام همه ذكر و عرفان توام با حماسه است "اين همان ويژگيهاي تشيع است و اگر خواسته باشيم برجسته‏ترين مشخصه شعر شيعي را در يك عبارت بيان كنيم بايد بگوييم: شعر شيعي شعري است كه در آن حماسه و عرفان دست در آغوش يكديگر دارند".(11)

امام همواره مدافع عرفان ناب و راستين بودند و طبعاً با عرفان منفي كه به غير از خودپروري و تقواكشي ثمري ندارد مخالفت مي‏ورزيدند كه ذم صوفي و زاهد در بسياري از اشعار، نشانگر چنين حقيقتي است. البته امام خود نيز دقيقاً از همان اصطلاحات و واژه‏هاي عرفاني كه ديگران بكار برده اند بهره جسته اند اما نه عيناً به همان معنايي كه فرق و مسالك مختلف بكار مي برند. امام عارفي نيست كه مطلق عرفان را هدف و آنرا از هر آفتي مبرا بدارند، بلكه ايشان "براي عرفان آفاتي قايل هستند كه در دو بعد فردي و اجتماعي آنرا برمي‏شمرند: هواي نفس، عجب و خودپرستي و غفلت از حق، ياس از رحمت واسعؤ خداوند، گوشه‏گيري و انزواطلبي، رد كردن و رها كردن مسووليت، غيبت ديگران، آزار مومنين، كشف اسرار، عيب‏جويي و تهمت به آنان و ...".(12)

امام را از همؤ عرفايي كه تا حال شناخته‏ايم ممتاز مي‏بينيم، اكثر يا اغلب عارفان يك بعدي هستند عليرغم اينكه انسان وقتي به ديوان امام مي نگرد گويا ديوان اشعار حافظ را پيش رو دارد ولي حافظ نيز فقط از بعد شاعري به عرفان نگاه مي‏كند.

حافظ اگرچه خود عارف وارسته‏اي است اما در بعد اجتماعي و در پياده نمودن معيارهاي عرفاني در اجتماع چندان نمودي ندارد و مي توان گفت كه در جهت اجتماعي فقط يك عرفان تبليغاتي سراغ داريم. خواجه حافظ و امام خميني(ره) آب عرفان را از يك سرچشمه مي‏نوشند اما امام با ديد ديگري به قضيه نگريسته و در حيات خود نيز به آن عينيت بخشيده است.

"عرفان امام، عرفان حقيقي است، تصوف نيست، عرفان مسلكي نيست، عرفان صومعه و دير و گوشه‏گيري و بي اعتنايي نيست".(13)

امام در عرفان بدنبال انسان كامل است و ناگفته نماند كه خودْانساني كامل مي‏باشد، بقول شهيد مطهري، فلسفي از زاويه‏اي به انسان مي‏نگرد و عارف از زاويه اي ديگر، هر كدام انسان كامل را از ديد خود تعريف مي‏كنند.(14) اما در بررسي شخصيت امام خميني(ره) معظم له را با ابعاد مختلفِ شخصيتي، انسان كامل مي‏بينيم كه هم عارف است، هم فيلسوف، هم فقيه است و هم فرمانده نظامي و هم رهبر يك حكومت به تمام معنا سياسي، و داراي چند بعد ديگر.

بدور از هرگونه تعصب و جانبداري وقتي سيماي ملكوتي و عرفاني و ذو ابعاد امام خميني(ره) را مورد مداقه قرار مي‏دهيم عرفان امام را بالاتر از عرفان حافظ مي‏بينيم. و بايد به اين نكته اشاره شود كه اگرچه حافظ شجاعتهاي خاصي در موارد مختلف از خود نشان داده و مكتب عرفان را حال و هواي ديگري بخشيده است. ولي وجود امام(ره) مشحون از خصائص انسان به كمال رسيده است. امام عملاً با عرفانش همچون پيامبر(ص) امتي را آگاه و بيدار نمود، به آنها بينش داد، به قيام واداشت، انقلاب عظيم را شخصاً رهبري كرد، فرماندهي سپاهيان را بعهده گرفت كه بنام اسلام بدون ديدن مدرسؤ عرفان، همه عارف شدند و عارفانه و عاشقانه از اسلام دفاع كردند. چهرؤ سرخ و خونين جوانان و نوجوانان عارف شهيد و ايثارگريهاي آنان، مبين حماسي بودن عرفان امام و اوج كمال اوست. بالاخره مي‏بينيم كه امام با دميدن روح حماسي و عرفاني در زن و مرد مسلمان آنها را "تا اوج زهرا شدن و علي شدن تقويت مي‏كند".(15)

مشخصه هاي عرفان ناب امام خميني(ره)

1ـ امام با علم به اينكه عرفان در طول تاريخ به انحرافات و صوفي زدگي آلوده شده بود در مقام دفاع از عارفان دلسوخته برآمده و با انگشت نهادن بر انحرافات آنان، نفرت و بيزاري خود را چنين ابراز مي‏دارند:

اين جاهلان كه دعوي ارشاد مي كنند

در خرقه شان به غير منم تحفه‏اي مياب

ديوان امام/48

/ 7