واژه هاي فراواني يافت مي شود كه ما در گفتگوهاي روزانه خود، آن را به كرّات به كار مي بريم و كم و بيش هم مقصود همديگررا به روشني درك مي كنيم و ليكن اگر در مقام تعريف دقيق آنها برآئيم، به زودي از پيچيدگي مفهوم و دشواري تعريف آنها، دچار شگفتي مي شويم.يكي از اين واژه ها، واژه «سياست» است. سياست كلمه اي است كه همه مردم اعم از باسواد و بي سواد، خواص و عوام هر روز آن را بارها در گفت و شنودهاي خود به كار مي برند، هر يك از ما در عباراتي نظير سياست كشور سالم است، سياست فلان كشور سالم نيست، در سياست فلان كشور افراد نالايق مداخله مي كنند، فلان شخص، سياستمدار خوبي است. سياست يعني دروغ، سياست يعني عوام فريبي و... را هر روز به كار مي بريم و يا مي شنويم؛ مقصود يكديگر را نيز تا حدودي مي فهميم ولي اگر بخواهيم مفهوم و معناي «سياست» را از افراد سئوال كنيم، هركس در فراخور فهم خود آن را معني مي كند.احساسي كه از اين همه پراكندگي و تنوع از مفهوم «سياست» در ذهن پيدا مي شود، دليل بر وسعت و گستردگي آن است. آن كه مفهوم و معناي «سياست» را پيچيده و مشكل كرده است، نامعيّن و نامشخص بودن قلمرو آن است و اين كه چگونه مي توان امور سياسي را از امور غير سياسي جدا ساخت. مرز سياست از غير سياست چيست؟مسلما هر اندازه موضوع يك مطالعه وسيع تر و گسترده تر باشد، ساختن يك نظريه عام و يك تعريف جامع مشكلتر خواهد بود و لذا دانشمندان مي گويند هرگونه تعريف از سياست ارزش نسبي دارد وتمام مفاهيمي كه از سياست وجود دارد، شامل قسمتي از واقعيت است.«برتران دوژونل» در كتابي كه اخيرا به چاپ رسيده است، مي نويسد:«معاني كلمه سياست به حدي مختلف و متضاد هستند كه بهتر است در موارد خاص بنا به تصميم شخص، معني معيني براي اين كلمه انتخاب كنيم»1.لازم است، پيش از پرداختن به تعريف «سياست» به معناي لغوي آن بپردازيم:
لطفا منتظر باشید ...
