حوزويان
والحمد لله ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيد الانبياء والمرسلين سيّدنا ونبيّنا ابى القاسم محمّد وآله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما بقية الله فى الارضين.جلسه بسيار بزرگ و مهم و به ياد ماندنى است. اركان و اعيان بزرگترين حوزه علميّه شيعه مجتمع شده اند و فضلا و نخبگان و برجستگانِ شاغل در اين حوزه مباركه تشريف آورده اند تا من (كه افتخار دارم طلبه اين حوزه و جزو آحاد شما برادران عزيز و طلاّب اين مدرسه عظيم الشأن هستم) عرايض خود را كه عمدتاً هم در اطراف همين حوزه مباركه است مطرح كنم.در انتخاب مطلب دچار ترديد نشدم. حرف براى گفتن هست ولى آنچه كه من ترجيح دادم مطرح شود و از اين فرصت مغتنم استفاده بكنم; سخنى است كه به اعتقاد من اهمّ و اقدم و اولى از هر سخنى در چنين محفلى مى باشد و آن سخن درباره حوزه علميه و جامعه روحانيّت و پايگاه رفيع علمى و دينى و تبليغى و هدايتى است كه به دست بندگان بزرگ و صالحى در اين نقطه بنا شده است. لذا بحث من درباره حال و آينده حوزه است.حوزه علميه قم كه ما امروز نام آن را باافتخار و تعظيم و تجليل مى بريم در واقع مصطفى و مستحصل حوزه هاى شيعه در طول تاريخ حوزه هاست. يعنى از اواخر قرن دوّم و حداقل اوايل قرن سوّم هجرى كه مراكزى به عنوان حوزه علميه درست شده است حوزه قم در دوران ائمه ثلاثه اخير: حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى عليهم السلام كه دوران قميين است يك حوزه علميّه به معناى حقيقى كلمه است كه در آن درس و بحث و جمع و تدوين و اشاعه و نشر و استادى و شاگردى به چشم مى خورد. با اين حال از اجتماعات صحابه و محدّثان و حَمَله علم در اطراف ائمه عليهم السّلام در شهرهايى مثل مدينه و كوفه و مى گذريم و نمى خواهيم اصطلاح حوزه علميه را به اين مراكز اطلاق كنيم.بنابراين شايد قديمى ترين حوزه هاى علميه ما همين قمِ قميين است كه در آن آثار بزرگانى مثل اشعريّين و آل بابويه و ديگران تا امروز باقى است. البته بعد از آن حوزه علميه با اين عظمت باقى نمانده و به اكناف ديگرى از عالم مثل شرق دنياى اسلام و ماوراء النهر و شرق خراسان منتقل شده است و رجالى مثل شيخ عيّاشى شيخ كشّى سمرقنديّين و نصاحيين و ديگر اسمهايى كه ما آنها را در زمره محدّثان و روات و مؤلفان مى شناسيم در آن جاها به سر برده اند. همچنين حوزه بغداد كه حوزه شيخ مفيد و بعد از او سيد مرتضى و شيخ طوسى عليهم الرحمة والرضوان است و نيز حوزه نجف كه با هجرت (شيخ طوسى) به اين شهر در حدود سال 450 يا 448 يا 449 و تشكيل مركزى به نام حوزه علميه فقاهت و حديث و ديگر علوم اسلامى مقطع مهمى به وجود مى آيد.بعداً حوزه علميه شيعه در شامات و طرابلس و حلب و سپس در حلّه تشكيل مى شود كه بزرگان فقهاى حلّيِ ما اسمشان در تاريخ و آثارشان در كتابخانه عظيم فقاهت شيعه محفوظ و موجود است و اين روند ادامه پيدا مى كند تا زمانى كه سلطنت صفويه در ايران تشكيل مى شود و مقطعى عظيم به وجود مى آيد.على رغم كسانى كه سعى كردند صفويه را ضد شيعه و اسلام و مفاهيم و ارزشهاى دينى معرفى كنند سلاطين صفويه با همه بديهايى كه در جانب حكومت و شخصيتهاى خودشان داشتند حركتهاى بزرگِ ماندگار و فراموش نشدنيى انجام دادند كه يكى از آنها گسترش حوزه هاى علمى شيعه است كه در آن وقت حوزه علميه اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقيه مناطق به بركت آنها آباد شد و اگر كسى وارد مطالعه بشود شگفتيهاى عظيمى را خواهد ديد. اگر شما تا قبل از دوران صفويه فقهاى شيعه را نگاه كنيد تعداد ايرانيها انگشت شمار است; امّا بعد از صفويه هر كدام از بزرگان علما را كه نگاه كنيد شايد 90% آنان فقهاى ايرانى هستند.بعد از اين دوره اوج حوزه نجف و كربلا و حضور تلامذه مرحوم وحيد بهبهانى و سپس شيخ و صاحب جواهر و تلامذه اين بزرگواران تا دوره اخير است. بعد مركزيّت عظماى حوزه فقاهت به وسيله مرحوم آية اللّه حائرى و بعد مرحوم آية اللّه بروجردى باز به قم منتقل مى شود و تا امروز ادامه دارد. اين حوزه محصول اين سير تاريخى و نتيجه و مستحصل و زبده گُزين همه اين حركت عظيم علمى است كه با مهاجرت و تحقيق و علم همراه بوده است و امروز در اختيار شماست.حوزه هاى علميه موضوع يك بحث تاريخى و علميِ بسيار مهمى است كه بجاست كسانى از فضلاى حوزه و بزرگانى از اهل نظر به اين مسأله به شكل متقن و محقّقانه بپردازند و مى بينم بحمداللّه به اين مسائل پرداخته مى شود.ما امروز در قبال چنين حوزه اى كه ميراث دوازده قرن است وظيفه داريم. من به سه وظيفه در كنار هم اشاره مى كنم كه اينها از بديهيّات است و استدلال و بحث نمى خواهد:اوّل: حفظ.دوّم: ترميم.سوّم: بالندگى و رشد دادن و تنميه و پيش بردن حوزه علميه.حفظِ حوزه بحمداللّه حاصل است و نسبت به گذشته كمّاً و كيفاً افزايش پيدا كرده است. فى الجمله در اين جاى ترديد نيست; ليكن ترميم قدرى دقيق تر و سخت تر است و از آن سخت تر بالندگى و رشد دادن و پيش بردن است. كفايت نمى كند كه شما فقط ميراث گذشتگان را نگه داريد و به آيندگان تحويل بدهيد; چون نفس توقّف در چنين قضيه اى عقبگرد است.ترميم يعنى چه؟ يعنى پس از ثلمه حاصل از فقدانها حوزه عناصرى را تربيت كند تا موجودى فعلى جايگزين آنها باشد و نيز پس از اندراسِ مفاهيم منسوخ مفاهيمى بيافريند
كه جايگزين مفاهيم مندرس و كهنه شده باشد. مفاهيم كهنه مى شوند و نشاط و شادابى را به تدريج و با مرور زمان از دست مى دهند. بعد از آن كه فكرى به خاطر ورود انظار و دقتهاى گوناگون بر آن به مرور زمان دچار خدشه شد و از آن استحكام اوّليه افتاد بايد جاى آن مفاهيم نويى گذاشته شود.اين كفايت نمى كند كه ما فرضاً در علم اصول كتاب فصول يا قوانين را نگاه كنيم و بسيارى از مباحث آنها را منسوخ به حساب بياوريم همچنان كه اين گونه هم هست . حالا كدام فاضل و ملاّ و اصوليِ بحّاثه اى است كه در طول تأمّلات اصولى خود نسبت به كتاب فصول يا به بسيارى از ابواب قوانين احساس احتياج كند؟ آنها كهنه اند و بسيارى از آن حرفها از رونق و بها افتاده و بهتر از آنها وارد بازار شده است.