خودسازى نخستين گام اصلاحات
ابوالقاسم يعقوبى(كارگزار) نيك خواهى خدمت به انسانها بِه سازى زندگى مردمان مبارزه با ناهنجاريها و…ارزش است ارزشى بنيادين و مورد پذيرش و احترام انسانها و به فرموده امام على(ع): سعادت كامل و خوشبختى شامل:(من كمال السعادة السعى فى اصلاح الجمهور.)1اين ارزش با تمام والاييهايى كه دارد شاخ و برگ نگستراند و نقش نيافريند و نپايد و به كمال و به تمام رخ ننمايد مگر اين كه در نخستين گام اصلاح گران در كشور وجود خويش ناهنجاريها را به هنجار آورده باشند.2
آنان كه در انديشه و در تكاپويند كه نور اين ارزش را در زواياى زندگيها بتابانند بايستى پيش از هر تلاش و هر جنبشى براى اصلاح در زواياى وجود خود از نور آن پرتو گيرند.در آغازين گامها در آنِ حركت و جنبش اصلاحى خشكاندن ريشه پديده هاى
ارزش سوز شرط است. تا اين شرط به حقيقت نپيوندد ريشه پديده هاى ارزش سوز سوزانده نشوند جامعه اصلاح نمى شود و حركت به سوى آرمانهاى اصلاحى را نمى آغازد.تكليف نخست خويشتن خويش سازى است آن گاه دگرسازى و جامعه سازى. اين اصلى است در اسلام اصلى بلند و جاودانه. نمى شود ديگران را به نيكى فرمان داد و خود را فراموش كرد كه اين با طبيعت انسانى ناسازگار است و با قرآن ناهمخوان .(أتأمرون النّاس بالبرّ وتنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون.)3
آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد با اين كه شما كتاب [خدا] را مى خوانيد؟ آيا [هيچ] نمى انديشيد؟
(برّ) هر نيكى و نيكوكارى را فرا مى گيرد; چه در حوزه مسائل فردى و چه در زمينه پديده هاى اجتماعى. آنان كه خواهان گسترش نيكيها و حركتهاى اصلاحى در جامعه اند و مردم را به آن سو فرا مى خوانند و از آنان مى خواهند كه (تعاون بر برّ)4 و (تواصى به حق) و (تواصى به صبر) داشته باشند شايسته است پيش از آن خود را به اين ارزشها بيارايند تا شعاع گفتارشان بر كردارشان پرتو افكند و ديگران را نيز روشنايى و اميدوارى بخشد.(يا ايّها الّذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون كبرمقْتا عنداللّه ان تقولوا مالاتفعلون .)5
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.بر اين اساس آنان كه اصلاح جامعه را عهده دارند و مردمان را به سمت و سوى حكومت جهانى (مصلح كل) فرا مى خوانند بايد نخست در صلاحِ خود
پيش قدم باشند تا بتوانند اين زمينه را به وجود آورده و آن را بگسترانند:
نفس خود ناكرده تسخير اى فلان
نفس را اول برو در بند كن
پس برو آهنگ وعظ و پند كن
چون كنى تسخير نفس ديگران
پس برو آهنگ وعظ و پند كن
پس برو آهنگ وعظ و پند كن
گفت: از آن زمان كه چوپانشان با خداى خويش صلح كرده است.)6
اين واقعيتى است روشن و انكارناپذير كه اگر رهبران و مصلحان جامعه پيش از رهايى و آزادى بخشى ديگران خود را از اسارت هواهاى نفسانى برهانند و به آزادى معنوى دست يابند و بين خود و خدا را اصلاح كنند در اصلاح اجتماعى كامياب تر و موفق تر خواهند بود. روشن است كسى كه چيزى در كف ندارد نمى تواند بخشنده آن به ديگرى باشد:
قطعه ابرى كه بود ز آب تهى
ذات نايافته از هستى بخش
كى تواند كه شود هستى بخش
كى تواند كه دهد آب دهى
كى تواند كه شود هستى بخش
كى تواند كه شود هستى بخش
داورى كنم يا ميان آنها سازشى به وجود آورم كه چشمم روشن گردد و منازعه و اختلاف آنها برطرف گردد. پس كسى كه مى داند كه در مدتى دراز از انجام دادن داورى ناتوان بوده است چگونه در امرى وارد شود كه داوريهاى بى شمار و بى پايان ويژه آن است.)7