تخت جمشيد يا پارسه (مکان ها)
«حرمسرا» يا «اندرون»
طرح اين كاخ، به شكل حرف لاتين و يا يك زاويه قائمه است كه يك شاخه آن در قسمت غرب، يعني در جنوب كاخ خشيارشا، واقع شده و به «قسمت غربي حرمسرا» معروف است و شاخه ديگر آن در غرب خزانه و شرق «كاخ د» جاي دارد و همان است كه هرتسفلد ويارانش آن را بازسازي كردهاند و «موزه تختجمشيد» و كتابخانه و محل اداري است .علت اين كه اين بنا را به «حرمسرا» موسوم كردهاند اين است كه گرداگرد آن را ديواري كلفت احاطه كرده بوده است و تنها مدخل كوچكي از سوي شمال غربي داشته، يعني مورد استفاده اين بنا طوري بوده كه ورود غريبه بدان روا نبوده است. به علاوه اين مجموعه شامل چند دستگاه ساختماني مشابه، هر يك شامل يك تالار چهار ستوني و يك يا دو اطاق جنبي، بوده است كه همه توسط دو راهرو بلند موازي به هم مربوط ميشدهاند، و اين دستگاه ها براي بانوان مشكوي شاهي مناسب فراوان داشته است. در شمال اين بنا، يك حياط مستطيل شكل واقع است كه در شرق «كاخ شورا» و غرب قسمت شمالي «خزانه» جاي دارد. در شمال اين حياط چند اطاق، احتمالاً براي خدمه وجود داشته كه آثار آنها باقي است و در جنوب آن يك دستگاه ساختماني بزرگ، مشتمل بر يك تالار دوازده ستوني (3×4 رديف)، يك ايوان 8 ستوني (2×4 رديف)، يك حياط خلوت و چند اطاق جنبي ودهليز واقع شده كه اكنون محل «موزه تختجمشيد» است. در گوشه جنوب غربي قسمت شرقي «حرمسرا»، كتيبهاي به خط و زبان فارسي باستان وبابلي از خشيارشا يافت شده است كه از ان بر ميآيد كه «حرمسرا» ساخته خشيارشا ميبوده و او هر چه را كه پدرش ساخته بوده، به دقت نگهداري ميكرده است.پس اگر تغييراتي در بناهاي پدرش داده، لابد بر منباي نقشههاي خود او بوده كه پسرش به ثمر رسانيده است. قسمت اساسي حرم، ساختمان«موزه» كنوني است. اين جا شالودهها و درگاهها از سنگ است. دو جرز ايوان شمالي از سنگ يكپارچه درست شده است و هر يك 20/8 متر طول، 20/1 متر عرض، و 5/70 تن وزن دارد. كف بنا بر شالودهاي از سنگ استوار است، و ديوارها از خشت خام بوده. در بازسازي ستونها و زير ستونها وسقف اين بنا، دقت زيادي به كار رفته است تا مثل اصل بنمايد. اما زير ستونها را از اطاقهاي جنوبي حرمسرا آوردهاند و يكي را هم با قالب سمنتي ساختهاند. ستونها اصلاً از چوب بوده است، و احتمالاً روكش گچي رنگارنگ داشته. در مورد روشنايي و روزنههاي تعبيه شده اطلاعات ما برمبناي گواهي واقعي استوار نيست، ولي يقين داريم كه سقف درست بازسازي شده است چون نوع سقف هخامنشي را از روي جبهه عمارتي كه بر پيشاني آرامگاههاي سنگي هخامنشي كندهاند ميتوانيم ببينيم و همين را الگو دادهاند. چهار درگاه تالار اصلي كاخ را با نقشهايي از خشيارشا و خادمانش و تصاويري از «قهرمان شيركش» تزيين كردهاند. در اصلي يا ورودي در ديوار جنوبي تالار تعبيه شده بوده، يعني به حياط خلوت (پشتموزه) ميپيوسته است و اين حياط توسط راهرو مضاعف غربي به «قسمت غربي» حرمسرا متصل ميشده، و از آن جا به «هديش» راه مييافته است. بر دو جانب اين درگاه خشياشار را نمودهاند كه عصاي فرمانروايي به دست راست و گل نيلوفر آبي به دست چپ گرفته و به سوي تالار گام بر ميدارد كلاهش استوانهاي و ساده است، و جامهاش ردا و نيمتنه و دامن چيندار است كه بر روي آنها با سوزن نقشهايي از گل و بوته و ستاره و صفهايي از شير نقر كردهاند. و بيگمان در اصل با رنگهاي گوناگون آراسته بودهاند. اين طرح را آقاي تيليا بازسازي كرده است و از راه لطف اجازه داده كه در اين كتاب نمونه تكميل شدهاي را چاپ كنيم. دو خادم خشيارشا كه در پي او در حركتاند در اندازهاي خردتر نموده شدهاند: يكي بيريش وسبيل (بنابراين خواجه بوده) و حولهاي به يك دست گرفته، و با دست ديگر مگسپراني بر سر پادشاه نگهداشته است؛ نفر دوم، با سبيبل و ريش كوتاه، دست بر دست نهاده، با احترام خشيارشا را همراهي ميكند. هر دو اينها در جامه «پارسي»اند. بر درگاه شمالي، خشيارشا را با خادمانش نقش كردهاند در حالي كه به سوي ايوان ستوندار ميروند در اين جا هم كلاه وي بلند و استوانهاي و ساده است و اثري از گوهرنگاري ندارد، اما در اين دو مورد، مستخدمي چتر شاهي را با دو دست نگه داشته است، و ديگري حوله و مگسپران در دست دارد. بر درگاه غربي، شخصي را در جامه پارسي نقش كردهاند كه يال شيري را گرفته و دشنهاي در شكمش فرو برده است، و درگاه شرقي مزين به نقش همان شخص است كه جانوري افسانهاي (هيولايي با شاخ كرگدن، سروتنه شير، بال عقاب و دم عقرب) را با خنجر ميكشد. اين مرد يقيناً خود شخص پادشاه را مينمايد ـ و اين امر به ويژه از ريش بلندش مشخص استـ نه قهرماني افسانهاي، چنان كه عدهاي پنداشتهاند. برخي ظروف سفالين كار يونانيان را ميشناسيم كه بزرگان ايراني را در شكار حيوانات هيولايي و غير واقعي مجسم كردهاند، و كنار هر مردي نام او را هم نوشتهاند تا مسلم شود كه وي فردي حقيقي وتاريخي بوده است. در اينجا با يك چنان وضعي روبهرو هستيم. دو دريچه سنگي در ديوار شمالي تالار تعبيه كردهاند، و چهار طاقچه در ديوار روبهرويي (جنوبي) آن. ديوارهاي غربي و شرقي هر يك سه طاقچه دارند. ايوان شمالي دو اطاق جنبي براي سربازان داشته و به همين دليل بر ديوار درگاه هر يك از اين دو اطاق، سربازاني با نيزه و سپرنشين نقش شدهاند. بر ديوار جنوبي اين ايوان، به ويژه زير طاقچه غربي آن ديوار، نقشهايي با سوزن نقر شده كه به آغاز قرن سوم ميلادي تعلق دارد و پاپك (پدر اردشير پاپكان) را با يكي از پسرانشـ شاپورـ نشان ميدهد، و نقشهاي ديگري هست كه همه با دقت و ضبط جزئيات بسيار نموده شدهاند و گذشته از اهميت هنري، نشان ميدهند كه اين قسمت از تختجمشيد در زمان ساسانيان آبادي بيشتري و اهميت ويژهاي داشته است. در بازسازي قسمتهاي ديگر، كه امروز كتابخانه و مركز اداري و فني كارمندان تختجمشيد است، اصول معماري هخامنشي تا اندازهاي تعديل شده تا راههاي تردد و نور كافي ممكن شود. اين محوطه اصلاً قسمتي از خزانه داريوش (در طرح دوم كه از آن سخن خواهيم گفت) بود ولي خشيارشا آن را به ساختمان «حرمسرا» منظم كرد و در آن سه جفت واحد مسكوني متحدالشكل در دو سوي يك راهرو بلند مركزي بنا كرد در قسمت غرب هر واحد مشتمل بود بر اطاقي چهارگوش با چهار ستون و يك اطاق باريك جنبي در جنوب آن، و در اطاقهاي ستوندار در ديوار غربي بود و به راهرو مضاعفي كه موازي با راهروي بلند مركزي و در ميان دو واحد مسكوني ساخته بودند، باز ميشد. هر يك از واحدهاي قسمت شرقي يك اطاق چهارگوش ستوندار داشت كه به دو اطاق باريك جنبي در جنوب و شرق متصل ميشد و در هر واحد به راهرو بلند مركزي باز ميشد. در شمال و جنوب اين محوطه نيز راهروهاي درازي تعبيه كرده بودند كه هر سه از طريق راهرو بلند مركزي با هم ارتباط داشتند. همانطور كه اشميت تذكر داده است، فردريك كرفتر در بازسازي اين محوطه اطاقهاي ششگانه را (به جز اطاق شمال شرق) بسيار كوچك و بيستون گرفت و از راهرو بلند مركزي به واحدهاي غربي هم در باز كرد و ديوار شرقي را شكافت و راهروي دراز بر جاي اطاقهاي جنبي شرقي درست كرد، به طوري كه بازديدكننده نميتواند به كيفيت اصلي بنا پي ببرد مگر آن كه نقشه حرمسرا را پيش رو داشته باشد. كتيبه فارسي باستان وبابلي خشيارشا از «حرمسرا»
در گوشه جنوب غربي قسمت شرقي «حرمسرا»، كتيبهاي به خط و زبان فارسي باستان وبابلي از خشيارشا يافت شده است كه حاوي اطلاعات بسيار جالبي است، بنابراين ترجمه آن را در اين جا ميآوريم: خداي بزرگ اهورمزداست كه اين جهان را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه مردمي را آفريد، كه خوشبختي مردمان را آفريد، كه خشيارشا را شاه كرد، يكي را شاه بسياري، يكي را فرمانروايي بسياري. منم خشيارشاه شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهايي كه مردم گوناگون دارند، شاه اين سرزمين دور و فراخ، پسر داريوش شاه ، ] از تخمه[هخامنشي. گويد خشيارشا شاه: پدر من داريوش ] بود [، پدر داريوش به نام ويشتاسپه ]و[پدر ويشتاسپه به نام ارشامه بود. هم ويشتاسپه و هم ارشامه هر دو زنده بودند. وقتي كه اهورمزدا را اراده بر آن شد كه پدر من داريوش را بر اين جهان فرمانروايي دهد. وقتي كه داريوش جهاندار شد، وي بناهاي بسيار شكوهمند ساخت. گويد خشيارشا شاه: داريوش شاه را پسران ديگر هم بود، اما اراده اهورمزدا چنان قرار گرفت كه داريوش، پدر من، مرا «مَهِستِ» (= برزگترين) بعد از خود كرد. آنگاه كه پدر من، داريوش، پدر من، داريوش، از جهان بشد، به تأييد اهورمزدا من به جاي پدرم پادشاه شده، بر تخت پدرم نشستم. هنگامي كه پادشاه شدم، بسيار بناهاي شكوهمند برآوردم. آنچه را به فرمان پدرم ساخته شده بود، من نگهداري كردم، و بناهاي ديگر] بر آنها[ افزودم. آنچه را من افزودم، و آنچه را پدر من ساخت، همه را به تأييد اهورمزدا ساختيم. گويد خشيارشا شاه: مرا اهورمزدا بپاياد! و كشور مرا، و آنچه را كه كردهام، و آنچه را كه پدر من كرده است، همه را اهورمزدا بپاياد! از اين متن بر ميآيد كه «حرمسرا» ساخته خشيارشا ميبوده و او هر چه را كه پدرش ساخته بوده، به دقت نگهداري ميكرده است.پس اگر تغييراتي در بناهاي پدرش داده، لابد بر منباي نقشههاي خود او بوده كه پسرش به ثمر رسانيده است خزانه
در شرق قسمت اصلي «حرمسرا» و جنوب «كاخ صدستون» بقاياي دستگاه ساختماني بزرگي مييابيم كه توسط ديواري ستبر احاطه شده و بوسيله خيابانهاي پهني از همهي بناهاي اطرافش سوا گشته است. اين آثار بازماندهي گنجينهي بزرگ تختجمشيد است كه اسكندر تاراجش كرد و به آتشش كشيد. عمارت مفصل خزانه كه وسعت آن 90/133 در 60/77 متر است تقريباً مشتمل بر صد قسمت مختلف از قبيل تالارهاي وسيع ستوندار و رديف اتاقهاي كوچكتر و حياطهاي داراي ايوان و راهروها و دهليزها و غيره بوده است. خزانه سلطنتي از خشت ساخته شده بود و خشت در آب و هواي تختجمشيد دوامي ندارد. البته از بهار تا آخر تابستان در اين محل باران نميباشد ولي در ماههاي آذر تا فروردين يعني در فصل زمستان بازندگيهاي شديد دارد. عمارت خزانه در حدود يك قرن و نيم يعني از زمان سلطنت خشيارشا تا فتح اسكندر باقي مانده و قسمت قديمتر آن كه توسط داريوش ساخته شده بود در حدود صد و هشتاد سال دوام يافت. يكي از مهمترين كشفيات ا . اف. اشميت در تختجمشيد يافتن 750 لوحه گلين مهر مانند بود كه بر روي جوانب آنها به خط عيلامي مطالبي در باب كارگران و كارفرمايان و نحوه اندازه و دستمزد كارگراني كه در تختجمشيد كار كردهاند منقور ميباشد. جبههي بيروني ديوارهاي اين بنا داراي فرورفتگيهاي منظمي مانند تاقچههاي مضرس سه لبهاي بود و وسط تاقچهها را با يك گودي پيكان شكلي آراسته بودند. قسمتهاي بنا از قسمت غرب به شرق عبارت بود از: اتاقهاي كوچك سربازان، سه تالار چهارستونه و يك اتاق دو ستونه و دو جفت تالار بزرگ كه توسط راهروئي دراز از هم سوا ميشدند و جفت شمالي هر يك 36 ستون و جفت جنوبي هر يك 24 ستون داشتند يك حياط بزرگ در ناحيه شرقي كه با چند ايوان ستوندار محاط ميشد و چند تالار متوسط ستوندار در سمت شرق. تمام ستونهاي اين بنا از چوب ساخته و با پوشش گل و گچ رنگين پرداخته گشت، اما زيرستونها همه از سنگ چهارگوشه و يا گرد بود. ديگر از ديدنيهاي خزانه، رديف زيرستونهاي شكيل و يكنواخت ميباشد كه روي آنها علامت سنگتراشان مانده است. خيابان سپاهيان
بررسي نقشهاي تالار كاخ صدستون ميرساند كه اينجا تالار «بارعام» به معني اخص نبوده است بلكه «تالار سلحشوران» به شمار ميرفته آن يك صد سربازي كه بر درگاههاي شمالي نقش شدهاند احتمالاً نماد يكصد فرماندة نگهبانان ويژه شاهياند كه هر يك بر نه سرباز فرماندهي داشته است و اين موضوع از وسعت و موقعيت «خيابان سپاهيان»ـ كه ميان كاخ «دروازة خشيارشا» و «دروازه نيمهتمام» جاي داردـ نيز تأييد ميشود زيرا اگر براي هر سرباز 90 سانتيمترمربع جاي اختصاص دهيم، هزار تن نگهبانان نخبة شاهي به يك مستطيل 90×9 متري يعني درست باندازه وسعت آن خيابان نياز ميداشتهاند، و بدين ترتيب خيليخوب در خيابان مزبور جاي ميگرفتهاند، و ميتوانستهاند از آن جا به حياط شمالي صدستون بروند. در شرق صدستون يك دستگاه ساختماني مشتمل بر راهروي با محور شماليـ جنوبي و شماري تالار و ايوان با جرزهاي مكعبي شكل وجود دارد كه به احتمال زياد براي سلحشوران ساخته شده بودهاند در شمال اين بناها و در شرق حياط صدستون ايواني و در پشت آن تالاري ستوندار و تعدادي اطاق انبار مانند و قراولخانه وجود داشته است كه آنها را هم متعلق به سربازان ميدانند در شرق اين دو دستگاه ساختماني، خيابان شرقي تختجمشيد ـ كه يك طرفش به كوه و بارو پيوسته استـ از شمال شرقي تا جنوب شرقي تخت امتداد مييابد وسعت آن ميان 5/7 متر در شمال تا بيش از 10 متر در جنوب ميرسد و طولي نزديك 330 متر دارد شايد اين خيابان براي عبور گردونههاي شاهي و عرابههاي نجبا و سپاهيان جاويدان ساخته شده بوده است. خيابان سپاهيان
بررسي نقشهاي تالار كاخ صدستون ميرساند كه اينجا تالار «بارعام» به معني اخص نبوده است بلكه «تالار سلحشوران» به شمار ميرفته آن يك صد سربازي كه بر درگاههاي شمالي نقش شدهاند احتمالاً نماد يكصد فرماندة نگهبانان ويژه شاهياند كه هر يك بر نه سرباز فرماندهي داشته است و اين موضوع از وسعت و موقعيت «خيابان سپاهيان»ـ كه ميان كاخ «دروازة خشيارشا» و «دروازه نيمهتمام» جاي داردـ نيز تأييد ميشود زيرا اگر براي هر سرباز 90 سانتيمترمربع جاي اختصاص دهيم، هزار تن نگهبانان نخبة شاهي به يك مستطيل 90×9 متري يعني درست باندازه وسعت آن خيابان نياز ميداشتهاند، و بدين ترتيب خيليخوب در خيابان مزبور جاي ميگرفتهاند، و ميتوانستهاند از آن جا به حياط شمالي صدستون بروند. در شرق صدستون يك دستگاه ساختماني مشتمل بر راهروي با محور شماليـ جنوبي و شماري تالار و ايوان با جرزهاي مكعبي شكل وجود دارد كه به احتمال زياد براي سلحشوران ساخته شده بودهاند در شمال اين بناها و در شرق حياط صدستون ايواني و در پشت آن تالاري ستوندار و تعدادي اطاق انبار مانند و قراولخانه وجود داشته است كه آنها را هم متعلق به سربازان ميدانند در شرق اين دو دستگاه ساختماني، خيابان شرقي تختجمشيد ـ كه يك طرفش به كوه و بارو پيوسته استـ از شمال شرقي تا جنوب شرقي تخت امتداد مييابد وسعت آن ميان 5/7 متر در شمال تا بيش از 10 متر در جنوب ميرسد و طولي نزديك 330 متر دارد شايد اين خيابان براي عبور گردونههاي شاهي و عرابههاي نجبا و سپاهيان جاويدان ساخته شده بوده است. دروازه نيمه تمام
يكي از مهمترين بناهاي تختجمشيد كاخ كوچكي در انتهاي «خيابان سپاهيان» و در شمال حياط صدستون است كه چون كارهاي ساختمانياش تمام نشده و طرح و كاربردي مانند «دروازه خشيارشا» دارد، آن را «دروازه نيمهتمام» ميگويند. اين بنا مشتمل بوده است بر يك تالار چهارستوني با دو درگاه شمالي و جنوبي و دو اطاق جنبي براي پاسداران شمال كاخ به «خيابان سپاهيان» متصل ميشده است و جنوب آن به حياط شمالي صدستون. جرزهاي هر دو درگاه را ميخواستهاند به صورت گاوان بالدار در آورند اما فرصت تكميل نيافتهاند. زير ستونها را هم كار گذاردهاند و در يكي دو جا قلمه ستونها را هم به پاي كارگاه آورده و يا در نيمه راه گذاشتهاند. و معلوم است كه نتوانستهاند آنها را بر پا سازند. به دليل همين ناتمام ماندن در باب معماري و پيكرتراشي هخامنشي اطلاعات بسيار گرانبهايي از اين مكان به دست ميتوان آورد. ساختمان و طرح مورد نظر در اين كاخ را با مقايسه «دروازه خشيارشا» ميتوان بازسازي كرد. در شمال بناي«دروازه نيمهتمام» و مشرف بر ديوار شمالي صفه ساختمانهايي وجود داشته است كه به گواهي اشياي يافت شده در شرق آنها «دبيرخانه» شاهي بوده در گوشه شمال شرقي صفه نزديك به 30 هزار لوحه گلين مهرمانند يافتهاند كه بر آنها به زبان و خط عيلامي اسناد ديواني تختجمشيد را نگاشتهاند. قسمت مهمي از آنچه سالم مانده توسط روانشاد ريچارد هُالك خوانده شده و در كتاب بسيار گرانقدر الواح باروي تختجمشيد منتشر شده است. اين اسناد شامل «رسيد» و «برات» و «پرداختي»ها و ديگر موضوعات جالبي است كه يكايك توسط هالك تفكيك و بررسي شده است، و براي تاريخ اقتصادي و اجتماعي و مذهبي دوره هخامنشي اهميت فراوان دارد. در اين اسناد عيلامي واژههاي بسياري از فارسي باستان و ديگر زبانهاي ايراني به وام گرفته شده است و همين وام واژهها و نيز نامهاي ايراني مذكور در الواح مايه گسترش اطلاع دانشوران از زبان و نامهاي ايراني شده است و مدارك بسيار معتبري در باره دين و آيين آن دوره بر منافع موجود افزوده شده. شناخت زبان عيلامي نيز پيشرفت كرده است و استاد مرحوم والتر هينتس و يكي از دانشجويان او بنام هيدي ماريا كخ يك واژه نامه عيلامي مفصل از روي مواد اين لوحهها تأليف كردهاند. در غرب اين «دبيرخانه» محوطه وسيعي تا ديوار غربي صفه كشيده شده است كه آثار برج وبارو و دالان و راهرو دارد. در دو قسمت از ساختمان شمالي «خيابان سپاهيان» در خاكبرداريهاي سالهاي 1331تا 1333 دو سر ستون عقاب دو سر يافت شد كه احتمالاً براي برپايي در يكي از كاخ هاي دورتر از آن مكان بوده است ولي فرصت بردنش را نيافته بودهاند. آرامگاه ها
آرامگاه اردشير دوم
در ناحية جنوب شرقي تخت جمشيد و به محاذات گوشه جنوبي خزانه در سينه “تپه شاهي” در ارتفاع 300 متري آثار يك دستگاه عمارت با سكوي مفصل ويك آرامگاه در سنك كنده شده منسوب به اردشير دوم ديده ميشود. بنا مشتمل بوده است بر يك اطاق دو ستوني و در جنب آن يك ايوان با دو ستون در غرب و صندوقخانههايي در شمال و جنوب و نيز تالاري 4 ستوني با يك اطاق جنبي در شمال. همة اينها را بر سكويي چند پلهاي بنا كردهاند كه از سنگهاي بزرگ و كوچك درست شده و و سنگهايش را بدون ملاط به هم چسبانيدهاند. بعد از اينها فضاي بازي در شرق بنا وجود دارد و بعد مقدار زيادي از كوه را در آوردندهاند و سكويي از سنگ در جلوي آرامگاه درست كرده اند. نماي آرامگاه به تقليد از آرامگاه داريوش بزرگ در نقش رستم پرداخته شده است. در دين ايرانيان باستاني آب وآتش و خاك، سه آفريدة مقدس اهورمزدا بودهاند و مقام بلندي داشتهاند، از اين جهت آلودن آنان به پليدي روا نبوده است. وقتي كه جان از تن به در مي رود كالبد سرد ميشود و اهريمن بر آن نفوذ مييابد و پليدش ميكند. بنابراين نميتوانستند مرده را بسوزانند يا در آب افكنند و يا در خاك پنهان سازند. پس ناچار راههاي ديگري يافته بودند. يك راه اين بود كه كالبد را بشكافند وقسمتهاي نرم را بيرون آورند و با موم و يا انگبين و مشك بيالايند و به اصطلاح «موميايي» كنند، و در درون صندوقهايي از سنگ سنگ و درون آرامگاه در كوه سنك كنده شده بگذارند تا نه آب، نه آتش و نه خاك را با آنها سروكاري باشد و رويشان را محكم بگيرند. قسمت بالايي نماي آرامگاه يك آيين ديني و يا شاهي را نمايش ميدهد: شهريار هخامنشي در جامه پارسي كمان (يعني اسلحه ملي ايرانيان) به دست بر روي سكويي سه پلهاي ايستاده است و به نشانه نيايش دست به سوي آتش شاهي دارد كه بر فراز آتشداني در اشتغال است. بر فراز صحنه، نقش انسان بالدار (فّركياني) با حلقه و دست گشوده نموده شده است و در گوشه راست، ماه را به صورت قرصي با هلال بزرگي در پايينش ميبينيم (عقيده عامه كه ميگويند اين قرص خورشيد است، اعتباري ندارد). در دو سوي مجلس بزرگ زادگان ايراني در جامه پارسي (يا مادي) نقش شدهاند. پادشاه وآتشدان بر روي تخت بزرگ (گاه) شهرياري جاي دارند كه گوشههايش برجسته وبه شكل نيمتنه شير است و لبهاش با گل و بوته آراسته شده. دو رديف از نمايندگان ملل تابع با لباسهاي محلي تخت را بر سر دست نگه داشتهاند و اين افراد را از كتيبههايي كه پهلويشان نوشتهاند (فقط بر آرامگاه داريوش بزرگ در نقش رستم و” آرامگاه اردشير دوم ” در اين جا) ميتوان شناخت. رديف بالايي اينها هستند (از راست به چپ):1- پارسي 2- مادي 3- خوزي 4- پارثوي 5- هراتي 6- بلخي 7- سغدي 8- خوارزمي 9- سيستاني 10- رخجي 11- ثتهگوشي 12- گندارايي 13- هندو 14- سكايي هومپرست. رديف پاييني (از راست به چپ) عبارتند از: 15- سكايي تيزخود 16- بابلي 17- آشوري 18- عرب 19- مصري 20- ارمني 21- كاپادوكيهاي 22- لوديهاي 23- ايوني 24- سكايي آن سوي دريا]ي اژه[ 25- تراكيهاي 26- يوناني آن سوي دريا]ي اژه[ 27- ليبياي 28- حبشي در دست چپ پاية اورنگ نفر 29 (مكراني) و در دست راست پاية اورنگ نفر 30، كاريهاي ايستاده است. قسمت مركزي (و عريض) جبهة آرامگاه منقوش است به نماي يك كاخ هخامنشي: در وسط دري است (كه بدين وسيله ميخواسته بفهمانند كه به آن جهان باز ميشود) و در دو سوي آن چهار ستون كه ديوار چسبيده (در حقيقت، نيم ستون) است با سر ستون گاو دو سر. سقف باطره و نماي شاه تيرها و رديفي از شيرهاي غران و در حال حركت تزيين شده است.از روي اين نما بناي موزة تختجمشيد را ساختهاند. دَرِ، كشوي و خودكار بوده است يعني پس از بسته شدن، ديگر باز نميشده. درون دخمه سه جفت «قبر» سنگي به شكل صندوقهايي مكعب مستطيلي (20/1×2 متر) براي جاي دادن كالبد مردگان تعبيه كرده اند. روي هر يك از اينها دري سنگي و محدب انداختهاند تا راه هر گونه نفوذي را ببندند. البته چون اعتقاد به رستاخيز و زندگي آن جهاني در ايرانيان قوي بوده است مثل اقوام ديگر براي مردگان خود اسباب و آلات زندگي (= توشه آخرت) تهيه ميكردهاند و درون قبرها ميگذاردهاند. همين اسباب گرانبها مايه آن شد كه مقدونيان و تاراجگران بعدي همه را بشكنند وغارت كنند. آرامگاه اردشير سومدر شمال شرقي«چاه سنگي» و به محاذات «صدستون» و در ارتفاع 40 متري آثار يك دستگاه عمارت با سكوي مفصل ويك آرامگاه در سنك كنده شده منسوب به اردشير سوم ديده ميشود. بنا مشتمل بوده است بر يك اطاق دو ستوني و در جنب آن يك ايوان با دو ستون در غرب و صندوقخانههايي در شمال و جنوب و نيز تالاري 4 ستوني با يك اطاق جنبي در شمال. همة اينها را بر سكويي چند پلهاي بنا كردهاند كه از سنگهاي بزرگ و كوچك درست شده و و سنگهايش را بدون ملاط به هم چسبانيدهاند. بعد از اينها فضاي بازي در شرق بنا وجود دارد و بعد مقدار زيادي از كوه را در آوردندهاند و سكويي از سنگ در جلوي آرامگاه درست كرده اند. نماي آرامگاه به تقليد از آرامگاه داريوش بزرگ در نقش رستم پرداخته شده است. در دين ايرانيان باستاني آب وآتش و خاك، سه آفريدة مقدس اهورمزدا بودهاند و مقام بلندي داشتهاند، از اين جهت آلودن آنان به پليدي روا نبوده است. وقتي كه جان از تن به در مي رود كالبد سرد ميشود و اهريمن بر آن نفوذ مييابد و پليدش ميكند. بنابراين نميتوانستند مرده را بسوزانند يا در آب افكنند و يا در خاك پنهان سازند. پس ناچار راههاي ديگري يافته بودند. يك راه اين بود كه كالبد را بشكافند وقسمتهاي نرم را بيرون آورند و با موم و يا انگبين و مشك بيالايند و به اصطلاح «موميايي» كنند، و در درون صندوقهايي از سنگ سنگ و درون آرامگاه در كوه سنك كنده شده بگذارند تا نه آب، نه آتش و نه خاك را با آنها سروكاري باشد و رويشان را محكم بگيرند. قسمت بالايي نماي آرامگاه يك آيين ديني و يا شاهي را نمايش ميدهد: شهريار هخامنشي در جامه پارسي كمان (يعني اسلحه ملي ايرانيان) به دست بر روي سكويي سه پلهاي ايستاده است و به نشانه نيايش دست به سوي آتش شاهي دارد كه بر فراز آتشداني در اشتغال است. بر فراز صحنه، نقش انسان بالدار (فّركياني) با حلقه و دست گشوده نموده شده است و در گوشه راست، ماه را به صورت قرصي با هلال بزرگي در پايينش ميبينيم (عقيده عامه كه ميگويند اين قرص خورشيد است، اعتباري ندارد) . در دو سوي مجلس بزرگ زادگان ايراني در جامه پارسي (يا مادي) نقش شدهاند. پادشاه وآتشدان بر روي تخت بزرگ (گاه) شهرياري جاي دارند كه گوشههايش برجسته وبه شكل نيمتنه شير است و لبهاش با گل و بوته آراسته شده. دو رديف از نمايندگان ملل تابع با لباسهاي محلي تخت را بر سر دست نگه داشتهاند و از كتيبههايي كه پهلوي اين افراد نوشتهاند (فقط بر آرامگاه داريوش بزرگ در نقش رستم و” آرامگاه اردشير دوم ” در تخت جمشيد) آنها را ميتوان شناخت. رديف بالايي اينها هستند (از راست به چپ):1- پارسي 2- مادي 3- خوزي 4- پارثوي 5- هراتي 6- بلخي 7- سغدي 8- خوارزمي 9- سيستاني 10- رخجي 11- ثتهگوشي 12- گندارايي 13- هندو 14- سكايي هومپرست. رديف پاييني (از راست به چپ) عبارتند از: 15- سكايي تيزخود 16- بابلي 17- آشوري 18- عرب 19- مصري 20- ارمني 21- كاپادوكيهاي 22- لوديهاي 23- ايوني 24- سكايي آن سوي دريا]ي اژه[ 25- تراكيهاي 26- يوناني آن سوي دريا]ي اژه[ 27- ليبياي 28- حبشي در دست چپ پاية اورنگ نفر 29 (مكراني) و در دست راست پاية اورنگ نفر 30، كاريهاي ايستاده است. قسمت مركزي (و عريض) جبهة آرامگاه منقوش است به نماي يك كاخ هخامنشي: در وسط دري است (كه بدين وسيله ميخواسته بفهمانند كه به آن جهان باز ميشود) و در دو سوي آن چهار ستون كه ديوار چسبيده (در حقيقت، نيم ستون) است با سر ستون گاو دو سر. سقف باطره و نماي شاه تيرها و رديفي از شيرهاي غران و در حال حركت تزيين شده است. از روي اين نما بناي موزة تختجمشيد را ساختهاند. دَرِ، كشوي و خودكار بوده است يعني پس از بسته شدن، ديگر باز نميشده. درون دخمه دو «قبر» سنگي به شكل صندوقهايي مكعب مستطيلي (20/1×2 متر) براي جاي دادن كالبد مردگان تعبيه كرده اند. روي هر يك از اينها دري سنگي و محدب انداختهاند تا راه هر گونه نفوذي را ببندند. البته چون اعتقاد به رستاخيز و زندگي آن جهاني در ايرانيان قوي بوده است مثل اقوام ديگر براي مردگان خود اسباب و آلات زندگي (= توشه آخرت) تهيه ميكردهاند و درون قبرها ميگذاردهاند. همين اسباب گرانبها مايه آن شد كه مقدونيان و تاراجگران بعدي همه را بشكنند وغارت كنند. درون دخمه شمالي تختجمشيد دو «قبر» سنگي تعبيه كردهاند، اما براي دخمه ديگري كه در ناحية جنوبي ـ دورتر از گوشه جنوبي خزانه تراشيدهاند، سه جفت «قبر» سنگي كندهاند. آرامگاه جنوبي تختجمشيد تنها آرامگاهي هخامنشي است كه مثل آرامگاه داريوش بزرگ داراي كتيبههاي معرفي اورنگبران بوده است. و از هر لحاظ به كارهاي اردشير سوم كه يكي از لايقترين جانشينان داريوش بزرگ بود، ميماند و به همين سبب به آن پادشاه منسوب است. آرامگاه نيمه تمام تخت جمشيد
در 500 متري جنوب صفه در ارتفاعي كم از سطح زمين يك آرامگاه پرداخته ميشده است اما آن را نيمهتمام گذاردهاند. به دليل همين نيمه تمامي اين آرامگاه را پيشتر به داريوش سوم كه فقط چند سالي آن هم در آشوب و جنگ پادشاهي راند نسبت ميدادند اما ولفرام كلايسWolfram Kleiss و مرحوم پيتر كالمير Peter Calmeyerدليل ناتمام رها كردن اين آرامگاه را وجود رگههاي خطرناك در كوه ونامناسب بودن محل براي ادامه كار دانستهاند و استدلال كردهاند كه اين آرامگاه از لحاظ فني (به ويژه نوع بستهاي فلزي به كار برده شده در آن و شكل آتشدان و سكوي تخت شاهي) نسخه اولي آرامگاه جنوبي تختجمشيد است كه بر اساس دليلهاي فني و نقشهاي برجستهاش (به خصوص شكل تاج پادشاه و وضعيت افراد منقوش بر روي آرامگاه) به اردشير دوم نسبت داده ميشود. باروي خشتي تختجمشيد
دو جبهه غربي و جنوبي صفه را ديوارهاي سنگي صافي كه چندين متر از سطح دشت ارتفاع داشت، محافظت ميكرد و از هرگونه گزندي دور ميداشت؛ بنابراين در اين سمتها تنها يك ديوار ساده كوتاه با جانپناهي با كنگرههاي چند پلهاي برفراز ديوار شالوده تخت برآوردند. اما از دو جهت ديگر، يعني مشرق و شمال، يك رشته استحكامات خشتي درست كردند تا نگهبان بناهاي درون صفه باشد. علاوه بر اين چون از پشت كوهپايهاي كه بر صفه مشرف است، به آساني با اسب يا پياده ميتوان بالا آمد و به سوي تخت سرازير شد، بر ستيغ اين كوهپايه از گوشه شمال شرقي صفه تا حد جنوب شرقي آن زنجيري از برج و باروي خشتي كشيدند و تمام محموطه دامنه كوهيايه مشرف بر صفه را محصور ساختند. اساس اين باروي شرقي بدينگونه بود كه اول يك ديوار بسيار ستبر خشتي، با شالودهاي كه در قسمت برجها تا 19 متر پهنا داشت، درست كردند. اين ديوارها را به صورت دو يا سه جداره ميساختند، يعني دو يا سه ديوار موازي، پهلوي همديگر بالا ميآوردند و بعد درون آنها را با شنوماسه و گل پر ميكردند، به طوري كه در بالا همه آنها تشكيل يك سطح صاف را ميداد. خشتهايي كه براي ساختن اين ديوارها به كار ميبردند بسيار بزرگ بود؛ اندازه هر يك 33 در 33 سانتيمتر و ستبري آن به 13 سانتيمتر ميرسيد. بر فراز شالودهاي چنين ستبر و استوار، ديواري برآوردند كه 7 متر بلندي داشت و دالاني از ميان آن ميگذشت كه همه برجها و قسمتهاي ديوار را چون خياباني سرپوشيده به هم ميپيوست. برجها چهارگوش بودند و ارتفاع آنها بيشتر از ديوار بود و درون آنها اطاقكهايي براي نگهبانان ساخته شده بود و اين اطاقكها از راه دري به دالان سرتاسري راه مييافت. درون دالان و اطاقكها طاقچههايي درست كرده بودند با طرح مضرّسي، و در اين فرورفتگيهاي توي ديوارها، روزنهايي به صورت پيكان در آورده بودند تا از آن راه به بيرون تيراندازي بتوان كرد. پشت اين ديوار و برجهاي آن، يعني در سمت مشرق، خندقي براي در كردن آب باران كوهستاني كنده بودند كه پيشتر از آن سخن گفتيم: ساختمان برج و باروي ستيغ كوه نيز بر همين منوال با دالان سرتاسري و اطاقكها و روزنهاي پيكان شكل بود. از اين قسمت، چند برج و بخشي از ديوار را سي سالي پيش از زير خاك بيرون آوردهاند كه به صورت زنجيري استحفاظي بر بالاي كوهپايه مشرف بر صفه ديده ميشود. ديودر سيسيلي به هنگام سخن از رسيدن اسكندر به تختجمشيد، ميگويد كه ارگ شاهي سه ديوار داشت، هر سه كنگره دار: نخستين ديوار به بلندي هفت متر (16 كوبيت، هر كوبيت 45 سانتي متر) بود، و دومين به بلندي 14 متر و ديوار سوم كه در چهار سوي كشيده ميشد 27 متر (60 كوبيت) ارتفاع داشت. محتملاً منبع اطلاع وي واقعيت را كمي دگرگون كرده بوده است، زيرا ديوار سومي به نظر نميرسد كه در چهار سوي تخت كشيده شده بوده است، و تنها در سمت شرق ديواري به بلندي 15 متر صفه را محاظفت ميكرده و اين ديوار با احتساب اين كه كف خود صفه از سطح جلگه 12 متري بلندتر است، به نظر 27 متري ميآمده است. دركشورهاي باستاني نظير ايران و مصر كه امكان دسترسي به معادن غني سنگ وجود داشته ، ساختن پرستشگاه ها و كاخ ها از مصالح با دوام وسنگ هاي گران نوعي وظيفه به شمار مي آمده است .آن ها معتقد بودند براي خداياني كه جاوداني هستند بايد جايگاه هاي جاوداني ساخت كه هزاران سال برپا بماند. ولي خانه هاي شخصي براي عمر زود گذر وكوتاه بشر از هرچه ساخته شود ،اهميتي ندارد. بنابراين در دشت مرودشت معادن سنگي كه به كارسنگ تراشي وساختمان سازي براي مجموعه ميراث جهاني تخت جمشيد آيد، وجود دارد در معادن تاريخي هنوز با قيمانده هاي كار تمام نشده درآن دوران را نشان مي دهد كه به ما فرصت مطالعه و بررسي و چگو نگي قطعات را مي دهد .در واقع با توجه به برسي ويليام سامنر در سال 1986م. محل هاي استخراج سنگ را شامل كوه هاي رحمت ، مجدآباد ، گند شلو،كوه قباله و كوه حسين دانسته اند. براساس پژوهش تيليا سنگ هايي كه درساختمان كاخ هاي تخت جمشيد به كار رفته اند بيشتر دو نوع هستند .يكي سنگ آهكي به رنگ خاكستري شفاف با سنگواره هاي دوره كرتاسه مياني-بالا دراطراف تخت جمشيد و نواحي دور ونزديك كوه رحمت مي آوردند ،رگه هاي چندي در پوزه كوه رحمت ،كه از آنجا قطعات زيادي سنگ هاي تنه ، ستون ،سرستون و سنگ هاي يكپارچه درگاه ها بريده شده است. سنگ هاي آهكي خاكستري مايل به سياه كه نسبت به سنگ هاي كوه رحمت سخت تر و فشرده تر است،از كوه مجد آباد در 40كيلومتري غرب تخت جمشيد است .در معدن مجد آباد تكه هاي بسيار بزرگ سنگ از كوه جدا شده ويادر وضعيت ناتمام درحال جدا شدن از كوه است ،همچنين قطعات زيرستون، ستون بريده شده وتا حدودي هم حجاري شده نموداراست. طرز بريدن سنگ از كوه و آوردن تا پاي بنا وروي هم گذاردن وتراش دادن به اين طريق بوده است كه ابتدا بر لبه صخره هاي پهن و قسمتي صاف رامعين كرده ، با تيشه اي يك سر يا دو سر (كنر) و قلم و نيزه وميخ هاي مخصوص،گودال هايي به عمق 60سانتيمتر،در فواصل معين مي كندند و سپس در آن ها گوه هايي از چوب خشك مي گذاردند وبررويش آب مي ريختند.اين آب ،گوه ها را منبسط مي كرده و جاي تنگ ، باعث فشار به سنگ مي شد، و تكه بزرگي از آن جدا مي گشت و بيرون پرتاپ مي شد .اگر رگه هاي خوب در سنگ معدن بود ،از همان جا استفاده كرده ،با كمك گيره و اهرم تكه تكه از آن مي بريدند . گاهي با كنر راهروهايي در ميان تخته سنگ ها درست مي كردند و عمودي پايين مي رفتند ، و سپس قطعات را مي شكافتند و خردتر مي ساختند . نمونه اين راهروها در پايين آرامگاه داريوش سوم(500 متري جنوب صفه)موجود است .گاهي در همان محل استخراج ، تخته سنگ ها را به صورت زمختي به شكل شيبي كه مي خواستند عاقبت درآيد ، درست مي كردند ، و درگوشه وكنارش زائده هاي گيره و دسته مانندي را ناتراشيده مي گذاردند تا بتوان از آن ها براي بستن و حملش سود جست .لبه ها را اصلا” تيز و پرداخته نمي كردند تا مبادا ضمن عمل بشكند بعد تكه نيم تراشيده را پايين مي غلطانيدند و از راه رودخانه و يا جاده به پاي كار مي بردند. شيوه حمل سنگ ها به اين ترتيب بوده كه هر سنگ را بر روي چند تخته چوبي بزرگ گذارده ، زير تخته ها غلطك چوبي مي نهادند ، و با هل دادن سنگ و جابه جا كردن غلطك ها جلو ميرفتند . در جاده ، از حيوانات باركش چون گاو قاطر و اسب ، با صرف نيروي زيادي آن ها را تا پاي بنا مي آوردند و سپس با كمك منجنيق هاي چوبي و قرقره هاي بزرگ و طناب هاي ضخيم علفي و بستن سكو هاي سنگي محكم كه تاب فشار سنگ را داشته باشد،سنگ ها را به روي كار مي گذارده اند . در طرفين سنگ ها ي بدنه ستون ،دسته هايي مي گذارده اند كه كار بستن طناب و بالا كشيدن تكه هاي عظيم سنگ ها را آسان تر نمايد . دسته ها پس از نصب ستون مي تراشيده اند . هنوز آثار اين دسته ها برقطعات ستون وروديه نيمه تمام كاخ صد ستون ، ديده مي شود . قطعات سنگ را خيلي بزرگ تر از آن چه اين بايد هنگام نصب و تراش از كار بيرون بيا يد ،از كوه جدا كرده و به جاي خود نصب مي كرده اند ،اين نكته از مدخل نيمه تمام كاخ صد ستون كه سنگ هاي نيمه تراش را روي هم گذارده و از پايين مشغول تراش آن بوده اند و به همان حال باقي مانده ، كاملا”مشهود و قابل استنباط است . مراحل مختلف تراش را با قلم هاي متفاوت انجام مي دادند ، قلم هاي زمخت و تيشههاي يكسر يا دوسر(كنر) و پتك و تيشة مخصوص و چكش و ديگر آلات مناسب در مرحلة اول ، براي جداكردن به كار مي رفت ، بعد قلمهاي يك يا چند دندانهاي به كار گرفته ، سطح را به صورت دلخواه در ميآوردند و سپس با برادههاي سنگي و يا سمغ هاي مخصوص صافي و شفافيت را در قسمت هاي تراشيده شده به وجود ميآوردند . استادان كار معمولآ علامت مخصوص خود را بر روي كاري كه انجام داده بودند باقي مي گذاردند ، و اين علايم امروزه راهگشاي بسياري از مشكلاتِ معماريِ تخت جمشيد مي باشد . چاه سنگي
به محاذات شمالي شرقي خزانه و در ارتفاع 22 متري از سطح آن چاهي به عمق 26 متر در سنگ كندهاند كه 70/4 متر در 70/4 متر دهانه دارد و اطرافش جويبارهايي تعبيه كردهاند كه آب مسيل را به اينجا بكشاند و از سرازير شدن بر بناها باز دارد در سمت شرقي و جنوب شرقي اين چاه آثاري موجود است كه نشان ميدهد آب چاه پس از لبريز شدن به خندقي ميافتاده است كه به موازات خيابان پشت خزانه در دامنه كوه كنده بودند و آثار سنگ بند لبه شرقي آن تا فاصله زيادي نمانده است بر خلاف تصورعامه، هيچ رابطهاي ميان اين چاه و آب در رودهاي زيرزميني تختجمشيد نيست، و كف و ديواره آن به كلي صاف و بيمنفذ است به احتمال قوي اين چاه هم براي انبار كردن آب آشاميدني به كار ميرفته است و هم براي گرفتن راه سيلهاي موسمي و ممانعت از سرازير شدن جريان آب بر روي كاخها. به هر حال كندن آن يك شاهكار واقعي است. برزن جنوبي تختجمشيد
در بخش جنوبي تختگاه تختجمشيد، حدفاصل تختگاه و آرامگاه منسوب به داريوش سوم، در محدودهاي به وسعت 000/60 هزار مترمربع بناهايي واقع شده است. اين بناها متشكل از هشت مجموعه ساختماني بزرگ (A,B,C,D,E,F,G,H) است كه در اين قسمت صفهسازي شده و از طريق معابري به يكديگر راه دارند. اين مجموعه عظيم ساختماني را براي نخستين بار در سالهاي 1353-1347 علياكبر مختار تجويدي كاوش نموده است. هر كدام از اين بناها داراي تالار ستوندار و ايوانهاي ستوندار در اطراف است و از نظر نقشهسازي و پلان شبيه به ساير بناهاي روي تختگاه شباهت دارند اما با كاربري متفاوت. به نظر ميرسد كه در زمان خشايارشاه كه صفه تختجمشيد وسعت يافته است و پلكان بزرگ پيش بست غربي بدان افزوده شده است، در برزن جنوبي نيز به دستور وي فعاليتهاي ساختماني متعددي انجام شده است. به طور قطع، بخشي از ساختمانهاي واقع در برزن جنوبي براي اقامت در پارسه ايجاد شده بود، زيرا در اين منطقه خوش آب و هوا به ويژه در ايام بهار و با توجه به باغها و بوستانها و گلزارهاي متعدد در كنار استخر و درياچه فصلي آن بسيار مناسب بوده است. به خوبي ميتوان در چنين منظره فرحانگيزي شاهزادگان خوش اندام هخامنشي را بهمراه همسران زيبايشان در حال گشت و گذار و گل چيدن به پندار آورد. آثار برزن جنوبي با توجه به دقايقي ظريف از فن شهرسازي پيريزي شده است. جهات ساختمانها موازي آثار روي صفه و در جهت گسترش آنها است. كوچهها در اين مجموعه با زاويههاي نود درجه به ديگر گذرها و خيابانها پيوسته شده است. معبر بيشتر آبروها زيركف كوچهها و خيابانها قرار دارد. زمين مورد نياز براي هر ساختمان و دستگاه و تقسيمات دروني آن بنا بر اصل نياز هر بخش تقسيم شده است و در نتيجه در درون هر مربع و يا مستطيل يك مجموعه، پارهاي از واحدها در يكديگر ادغام شده است و طرح آنها در هم تأليف گشته است. در مورد جهات بناها بايد گفت كه اين ميل بيست درجه از شمال به سمت مغرب داراي يك جنبه علمي بسيار حساب شده بوده است.و اين انحراف از جهات اصلي به هر دستگاه ساختماني اجازه ميداده است در فصول گوناگون به اندازه مطلوب از نور خورشيد استفاده نمايند. به طور كلي ميتوان تأسيسات و بناهاي واقع در مجموعه برزن جنوبي با جلوه خاص و كمنظير آن و كوچهها، خيابانها و گذرهاي مفروش به آجر و بناهاي نقاشي شده آن را از وراي همين آثار باقي مانده كنوني به خوبي در خاطر مجسم نمود. برزن جنوبي در كيفيت كنوني خود، نخستين نقشه جامع قسمتي از يك شهر باعظمت دوران هخامنشي است. کتيبه هاي تخت جمشيد
زبان با ويژگيِ تعلق به انسان و آميخته با انديشة او ، بارزترين وسيلة ارتباطيِ بيروني است . آنچه امروز بدان تكلم مي كنيم موجي است كه ايجاد و آغاز آن به آغازِحياتِ انسان ميرسد و آنچه بدان مي نويسيم نشانه اي است كه با سير در پهنة تاريخ ، دنيايي از تفكر و انديشه و ساخت و پرداختِ ذهنِ انسان را با خود به يادگار دارد . انجام مطالعاتِ همه جانبه در موردِ زبان ، كتيبه ها و متونِكهن از صورتهايِ ويژة بيادمانده و بجاي مانده از فرهنگ و تمدنِ انساني است كه موضوعِ پژوهشِآن از محمل هايِميراثِفرهنگي بشمار مي آيد . كتيبه ها و گل نوشته ها مهمترين و موثق ترين سند شاهنشاهي هخامنشيان هستند . چراكه آنها تنها مدركي مي باشند كه وقايع را از زبان شاهنشاهان هخامنشي بازگو مي كنند و بدون هيچ تحريفي بدست ما رسيده است . ـ سنگ نبشته ها 120 عدد مي باشند آجر نبشته ها نيز 180 عدد است كه بررسي ، طبقه بندي موضوعاتي و وضعيت كنوني مواردِ فوق بر عهدة گروه كتيبة بنياد پژوهشيِ پارسه ـ پاسارگاد مي باشد . همچنين وضعيتِ كتيبه هايِ ثابتِ موجود در جلگة مرودشت عبارتند از : كتيبه هاي موجود در تخت جمشيد :
1) : كتيبه هاي داريوش كبير شاهنشاه هخامنشي ( 522- 486 ق.م )
بطور كلي در تخت جمشيد از داريوش كبير 6 كتيبه ، از فرزند و جانشين او خشايارشا شاه 8 كتيبه ، اردشير اول و اردشير سوم از هركدام 1 كتيبه باقي مانده است . جايگاه كتيبه داريوش كبير ( 522- 486 ق . م ) :
1) ـ بر دروازة سنگيِ كاخِ اختصاصيِ داريوش ( تچر) كتيبهاي به سه زبانِايلامي ، بابلي و پارسيِباستان است . 2) ـ در بالا و دوجانبِ طاقچه و دريچه هايِ سنگيِ تچركتيبه اي داراي 18 سطر به خط ميخي و به سه زبان ايلامي ، بابلي و فارسي باستان است . 3) ـ بر يك لوحِ زرين و سيمينِ مكشوف در ضلع شرقي عموميِ داريوشِكبير ( آپادانا ) كتيبه اي به خط ميخي و به سه زبان ايلامي ، بابلي و فارسي باستان است . 4 و 5 ) ـ بر ديوارِ جنوبيِ تختگاه تختجمشيد دو كتيبه كه هر كدام داراي 24 سطر بخطِ ميخي و به زبان پارسي باستان و دو كتيبة ديگر سمت راست ، بخطِ ميخي و به دو زبان ايلامي و بابلي است كه اين چهار كتيبه كنارِ هم بر يك سنگِ حجيم يكپارچه منقور است . 6 ) ـ كتيبه اي به خط ميخي و به سه زبان پارسي باستان ، ايلامي و بابلي در يك سطر بر يك دسته در ، از سنگِ لاجوردِ مصنوعي نقر شده است . جايگاه كتيبهاي خشايارشا شاه ( 486- 465 ق . م ) :
از خشايارشا شاه 9 عدد سنگ نبشته موجود است كه كليه اين كتيبهها به خط ميخي و به سه زبان ايلامي ، بابلي و فارسي باستان است . جايگاه اين كتيبهها به شرح ذيل ميباشد : 1- بر بدنة پلكانِ شرقي و شماليِ آپادانا : 2- بر لوحِ سنگيِ مكشوف در حرمسرايِتخت جمشيد 1 كتيبه نقر گرديده است 3- بر جرزهايِسنگيِ دو طرفِ درگاهِ غربي و شرقيِ دروازة ملل . 4- بر جرزِ شرقي و غربي ايوانِ كاخِ اختصاصي خشايارشا . 5- بر جرزِ كاخِ اختصاصي داريوش در كاخ تچر . 6- بالايِ پيكرِ شاه در دروازه هايِ كاخِ اختصاصي خشايارشا شاه . 7- بر رويِ آجرهايِ لعابدارِمكشوفه در تختجمشيد . 8- و كتيبهاي ديگر بر لوحِ سنگيِ مكشوفه در تخت جمشيد از خشايارشا شاه قابل رؤيت است . جايگاه كتيبه اردشير اول ( 466- 424 ق . م ) : جايگاه كتيبه اردشير سوم ( 359- 338 ق .م ) : Filed under: دانستني هاي باستان, معابد و کاخ ها | No Comments » كاخ اختصاصي داريوش
نوشته شده در دسامبر 22, 2007 توسط enikazemi كاخ اختصاصي داريوش (معروف به تَچرَ)
از نخستين كاخهايي كه بر روي صفه تختجمشيد برآوردند بناي جنوب غربي آپادانا است، كه رو به جنوب يعني به سمت آفتاب دارد، و دريكي از كتيبههاي منقور بر آن تَچرَ خوانده شده است ولي در كتيبهاي ديگر از همان بنا هَدَيْش؛ وامروز به «كاخ داريوش» و يا «تَچَر» معروف است. سنگهاي اين كاخ خاكستري و بسيار پاك تراش است، چنانكه عكس آدمي در آن مي افتاده، و به همين جهت در اين اواخر آن را «آينه خانه» يا «تالار آينه» هم ميخواندند. كاخ تچر بر روي سكويي بنا گشته كه 20/2 تا 3 متر از كف آپادانا و حياط مجاورش بلندتر است. طرح آن به صورت مستطيلي است با محور طولي شمالي ـ جنوبي كه 40 متر طول و حدود 30 متر عرض دارد، و مشتمل بر يك تالار مركزي 12 ستوني (3×4 رديف) با اطاقهاي كوچك جانبي، دو اطاق مربع شكل در شمال، كه هر يك چهار ستون داشتهاند، و با اطاقهاي باريك و بلند جانبي محدود ميشدهاند، و يك ايوان8 ستوني (4×2رديف) در جنوب، كه به دواطاق جنبي ميپيوسته است. يك پلكان توأمان دو طرفه در جنوب بنا ساختهاند كه از دو سوي به ايوان جنوبي ميرسد، و بر بدنه آنها نقش افرادي را كه بره و يا خوراكي و يا ظروف آشپزخانه بر دست دارند كنده اند. اينها را يك در ميان در جامه پارسي و مادي نمودهاند، ولي «پارسيان» كلاه شياردار استوانهاي معمول به خود را به سر ندارند، بلكه شالي به دور سر وگردن پيچيده اند كه چانههايشان را هم ميپوشاند. برخي از اين افراد ريش و سبيل دارند، اما پارهاي بيريش و سيبيل نشان داده شدهاند. احتمالاً دسته دوم خواجگان دربارياند. معمولاً اين افراد را خدمتگزاران ميخوانند اما چون روحانيون ايراني هم در جامه مادي نموده ميشدهاند، شايد برخي از آنان را مغاني كه بره قرباني را حمل ميكنند، بتوان دانست. بر بدنه جبهه جنوبي سكوي كاخ، يعني بر ديواره جنوبي پلكان توأمان، مجلسي مركب از چند صحنه، نقش كردهاند. در مركز قرص بالدار يا فّر ايراني را ميبينيم كه دو ابوالهول در دو سويش نشسته، و دستي را به علامت احترام به سوي آن بلند كردهاند، و پشت سر هر يك رديفي از درختان نخل نمايان است؛ زير اين صحنه، دو گروه سرباز كماندار نيزه ور در جامه پارسي (يعني كلاه تركدار استوانهاي، دامن و قباي چيندار و كفش سهبندي) مقابل همديگر صف بستهاند، و سنگ نبشتهاي را پاس ميدارند كه به نام خشيارشا و به خط و زبان فارسي باستان نوشته شده است. در گوشه سمت راست اين صحنه همان كتيبه به خط و زبان عيلامي تكرار شده است و در گوشه سمت چپ صحنه، متن بابلي آن آمده است. در اين كتيبهها، خشيارشا اهورمزدا را ميستايد، و خود و پهناوري كشورش را ميشناساند و سپس ميگويد: به خواست اهورمزدا، اين هَديش را داريوش شاه، كه پدر من بود، برآورد. بادا كه اهورمزدا و ديگر ايزدان، مرا و آنچه را كه كردهام و پدرم، داريوش شاه، كرده است، بپايند. عين همين كتيبهها دوبار ديگر، بر جرزهاي جنوبي ايوان كاخ نقر شده، و هر بار فارسي باستان در بالا، عيلامي در ميان و بابلي در پايين است. اين متنها ثابت ميكند كه قسمت جنوبي كاخ تچر در زمان خشيارشا به اتمام رسيده است. طاقچههاي اين كاخ، كه تاج شياردار مصري دارند، همه از سنگهاي يكپارچه ساخته شدهاند. و در اصل با درهاي كوچك چوبي محافطت ميشدهاند. چهار در بنا، به دون تالار مركزي باز ميشد: دو در از سمت شمال به دو اطاق ستوندار شمالي باز ميشدهاند، و ديگري از سمت جنوب به ايوان جنوبي يك در ديگر هم كفشكن غربي را به تالار مركزي ميپيوسته، و درسمت غرب همين كفشكن است كه در زمان اردشيرسوم پلكاني دو طرفه ساختهاند كه بر ديواره آن نقش هديهآوراني چند ميتوان يافت و بر وسط جبهه غربياش نبشتهاي از اردشير سوم به زبان فارسي باستان منقور است كه ترجمه آن چنين است: خداي بزرگ اهورمزداست كه اين زمين را آفريده، كه آن آسمان را آفريده، كه مردمي را آفريده وخوشبختي مردمان را آفريده كه مرا، اردشير، شاه كرده، يگانه شاهي از بسياري، يگانه فرمانروايي از بسياري. گويد اردشيرشاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورها، شاه اين سرزمين: «من پسر اردشير دوم شاهم؛ اردشير شاه، پسر داريوش دوم شاه بود، داريوش شاه پسراردشير يكم شاه بود؛ اردشير شاه پسر خشيارشا شاه بود؛ خشيارشا شاه پسر داريوش شاه بود؛ داريوش شاه پسر ويشتاسپه بود، ويشتاسپه پسر ارشامه، از تخمه هخامنشي. گويد اردشير شاه: اين پلكان سنگي را من ساختهام. گويد اردشير شاه: بادا كه اهورمزدا و ايزد مهر مرا بپايند، و اين كشور را و آنچه را بر دست من كرده شد. از اين جا پيداست كه اين بخش از بنا به دستور اردشير سوم (كه از 358 تا 338 ق.م. پادشاهي راند) دستكاري و تكميل شده است. در شمال اين پلكان، سنگي را به صورت طاسي كمعمق كندهاند. محوطه حفاري شده چهارگوش آن به راه آبي ميپيوندد كه چند متري به سوي غرب رفته سپس ميپيچد و بيش از 40 متر به سمت جنوب پيش ميرود تا به راه آبهاي زيرزميني حياط جنوبي تچر ميپيوندد. در كنار اين راهآب، آثار ديوارهايي يافت ميشود كه مشخص ميسازد زماني اين جا اطاقكي بوده است، اما معلوم نيست كه اين سنگاب براي تشريفات مذهبي به كار برده ميشده است و يا براي حوايج عادي روزانه و يا اين كه سنگ ناودان بام ميبوده است. باز گرديم به توصيف تچر. ستونهاي اين كاخ محتملاً ازچوب بوده است، ولي هيچ اثري از آنها نمانده است كف اطاقها را با فرش قرمز رنگ ويژه دوره داريوش پوشانيده بودهاند كه اثر آن در اطاقهاي شمالي يافت ميشود. بر درگاه هاي اطاقهاي غربي، سربازان نيزه دار و سپركش پارسي را نمودهاند، و بر درگاههاي تالار مركزي داريوش بزرگ را با خدمهاش. تاج داريوش كنگره دار بوده است و رويه آن را با ورقهاي از زر پوشانده بودهاند. دستبند وياره و طوق و گوشوار و گوهرنگاريهاي لباس داريوش نيز با فلزات گرانبها ساخته و در سنگ نشانده بود كه اسكندر و يارانش آنها را كنده و ربودهاند. لباس داريوش منقش به گل و بوته وستاره و شيرهاي غران و ملون به رنگهاي گوناگون بوده است. اين تزيينات را محققان به دقت وارسي كردهاند خانم و آقاي تيليا موفق شدهاند آنها را بازسازي و مشخص سازند. حاصل كار اينان براي تاريخ هخامنشي فوقالعاده اهميت دارد و ثابت كرده است كه روي تاج و كلاه و قسمتهايي ديگر از جامه سربازان و مهتران رنگآميزي و سوزنگري كرده بودهاند. ما در اين جا يك نمونه از نقش شاهانه را از روي طراحي اينان ميآوريم. بر دو جانب درگاه جنوبي تالار، بر فراز سر شاهنشاه، كتيبهاي به سه زبان و سه خط عيلامي و فارسي باستان و بابلي نقر شده است كه ميگويد: داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورها، پسر ويشتاسپه، از تخمه هخامنشي، كه اين تَچَر را ساخت. ضمير موصول «كه» ثابت ميكند كه هدف كتيبه، تعيين هويت شخص منقوش در زير آن است؛ درست مثل اين كه بگويد«اين داريوش است كه اين تچر را ساخت» يكي از اروپاييان، به نام (كورنليوس دوبروان (Cornelius de Bruine) كه در 1704 اين بنا را ديده و توصيف كرده است با قلم و تيشه نقوش دو جانب درگاه را ضايع كرده است، و قسمتي از حجاري جامه چيندار هر دو نقش داريوش را كه حاوي كتبيه بوده است كنده و به پاريس برده است. اين تكههاي ربوده شده اكنون در گنجينه نشانهاي كتابخانه ملي فرانسه موجود است. روي چينهاي لباسي كه متعلق به نقش جرز غربي بوده كتيبهاي به سه زبان ميگويد: «داريوش شاه بزرگ، پسر ويشتاسپه، هخامنشي.» اما روي چينهاي جامه منقوش بر جرز شرقي، كه آن نيز به گواهي نوشته بالاي درگاه ازآن داريوش بوده است، آمده: «خشيارشا، پسر داريوش شاه، هخامنشي.» اين كتيبه دومي بسيار شگفتآور است، زيرا بر نفش كنده شده كه تاج كنگرهدارش ثابت ميكند كه او داريوش بزرگ است. از گواهي هرودت ميدانيم كه داريوش در اواخر عمر خشيارشا را جانشين خود كرده بود و احتمال فراوان دارد كه وي در سالهاي آخر داريوش در واقع «شريك» او در پادشاهي بوده و تاج و جامه او را ميپوشيده است. بنابراين نقش و كتيبه جرز مورد بحث به سالهاي آخر داريوش تعلق دارد و شراكت خشيارشا در سلطنت با پدرش را گواهي ميدهد. يك كتيبه ديگر هم هست كه 18 مرتبه بر قاب دريچههاي كاخ تكرار شده وآن هم به سه زبان است و ميگويد «قاب سنگي كه براي ويثْ (= خانه شاهي) داريوش شاه درست شده است.» اين كتيبهها ثابت ميكنند كه طاقچههاي يكپارچه را از همان مكان پرداخت و تراش سنگ، براي كار گذاردن در اين كاخ معين و مشخص ميكردهاند. بر سنگهاي اين كاخ يادگارهايي از ادوار گوناگون موجود است كه از همه كهنتر دو سنگ نبشته است به پهلوي ساساني از زمان شاپور دوم، فرمانرواي بزرگ ساساني كه از 309 تا 379 فرمانروايي داشت. ترجمه نبشته اولي به فارسي بدينگونه ميباشد: در ماه اسفند ارمذ، در دومين سال پادشاهي مزداپرست، خدايگان شاپور، شاه شاهان ايران و انيران (= غيرايران) كه نژاد از ايزدان دارد، يعني در سال311 ميلادي هنگامي كه شاپور سكانشاه فرمانرواي دره سند، سيستان و توران تا به مرز درياي عمان، پسر مزداپرست خدايگان هرمزد، شاه شاهان ايران و انيران، كه نژاد ايزدان بود، روانه شد، با درود فراوان از درگاه مَهِست همايون برفت؛ وي از اين راه، ميان استخر و سيستان، روانه شد، و به نيكويي در اينجا، «صدستون» يعني تختجمشيد فرود آمد. آنگاه وي در اين بنا خوراك خورد. با وي اينها بودند: بهرام، پسرنَهْوْ هرمزد، اندر زبُد سيستان، نرسي، موبد از خاندان وراز؛ وين، پسر پيومهر، فرمانرواي زرنج، نرسي دبير، و ديگران اسوران پارسي و سيستاني، با گروهي از مردم زرنج، و سفرايي از ايالات و قبايل. وي بزمي بزرگ برپا كرد وآيينهاي ديني به جاي آورد. براي (روانهاي) پدر و نياكانش درود و نياز فرستاد. آنگاه براي شاپور، شاه شاهان، و روان خودش، و نيز براي آنكه اين بنا را بفرمود ساختند، قرباني داد. يزدان يار باد. شانزده سال پس از كندن اين نوشته، شاپور سكانشاه، سلوكوس نامي، قاضي جاويد شاپور و كوار را بازديد آن فرستاد، و وي آن را ديده و در نزديك آن كتيبهاي ديگر كند. از اين دو كتيبه به خوبي بر ميآيد كه در ميانه دوره ساسانيان، نام اصلي تختجمشيد (= پارسه) ديگر به كار نميرفته، و آن را «صدستون» ميخواندهاند. از ميان نبشتههاي بعدي، دوكتيبه به خط كوفي است از عضدالدوله ديلمي. يكي در هشت سطر بر بدنه شرقي درگاه سنگي ميان ايوان و تالار سمت ايوان نقر شده است. بدينگونه: بسمهالله حضره الامير الجليل عضدالدوله فنا خسربنالحسن سنه اربع و اربعين و ثلثمامه في منصرفه مظفرا من فتح اصبهان و اًسره ابن ما كان و كسره جيش خراسان واحضر من قراً ما في هذه الاثار من الكتابه. ترجمه:
به نام خدا. فرمانرواي بزرگ همايون، عضدالدوله پناه خسرو، پور حسن = ركنالدوله ديلمي اين بنا را در سنه 344 ديد به هنگامي كه از فتح اصفهان و اسارت پسر ماكان و شكست سپاه خراسان = ساماني پيروزمندانه به شيراز باز ميگشت. و وي شخصي را كه توانست نبشتههاي كنده شده بر اين آثار را بخواند، به پيشگاه خود احضار كرد. اين سند ميرساند كه عضدالدوله پس از فتح اصفهان، در سر راه خود به شيراز در اينجا بياسود و بفرمود تا نبشته پهلوي بالاتر ياد شده را بخوانند و برايش ترجمه كنند. كتيبه دوم بدينگونه است: «حضره الامير ابوشجاع عضدالدوله ايده الله في صفر سنه اربع و اربعين و ثلثمامه و قرئي ما في هذه الاثار من الكتابه قرأه علي بن السري الكاتب الكرخي و مارسفند الموبد كازروني.» يعني:«امير ابوشجاع عضدالدوله، كه خدا يارش باد، در اين جا در صفر سنه 344 حاضر آمد و نوشته روي اين آثار بر وي خوانده شد. آن را عليبنسَرّي كاتب از كرخ و موبد مارسفند كازروني خواندند. كتيبه ديگري هم از سال 392 كندهاند و آن از شاهنشاه بهاءالدوله ديلمي است كه ميگويد با سپاهي كلان براي شكار به اين مكان (يعني مرودشت) آمده بود و در اين جا (تختجشميد) اقامتي داشت. وقتي عضدالدوله كاخي به نام «قصرابونصر» در شيراز ساخت چند تكه مهم از درگاههاي شمالي اين كاخ تچر را به آنجا برده به كار گذاشت. اكنون از كاخ وي اثري نمانده. و تكههاي تختجشميدي را نيز تا جايي كه توانستهاند پيدا كنند، به سرجاي خودشان باز گردانيدهاند. كتيبههاي ديگري هم از دورههاي جديدتر بر در و ديوار كاخ داريوش كندهاند كه از همه مهمتر كتيبهاي از علي آق قويونلو مورخ 881 هـ.. ق. و چند لوحه از شاهزادگان تيموري من جمله ابراهيم سلطان (مورخ 816 و 826 هـ . ق.) ميباشد. از ميان لوحههاي ابراهيم سلطان يكي به خط ثلث حاوي شعر بسيار معروفي از سعدي است كه نقر آن در تختجمشيد حلاوت خاصي دارد و آن را در زير ميآوريم:
كرا داني از خسروان عجم
كه بر تخت ملكش نيامد زوال
نبرباد رفتي سحرگاه و شام
به آخر نديدي كه بر باد رفت؟
الا تا درخت كرم پروري
كه بيشك بر كامراني خوري
ز عهد فريدون وضحاك و جم
ز دست حوادث نشد پايمال؟
سرير سليمان عليه السلام؟
خنك آن كه با دانش و داد رفت
كه بيشك بر كامراني خوري
كه بيشك بر كامراني خوري