آشنایی با قرآن جلد 7
لطفا منتظر باشید ...
قرآن مى فرمايد :( " ولله العز و لرسوله و للمومنين " ) عزت منحصرا از آن خدا و پيامبر و مومنين است
يعنى تو ذليل تر از آن هستى كه بخواهى چنين كنى
تو آن قدر ذليلى كه خودت هم نمى دانى :( " و لكن
المنافقين لايعلمون " ) .عبدالله بن ابى هنوز به مدينه نرسيده بود كه خداى متعال دو بار ذلت او را به او نشان داد . اين طور
اشخاص كه منافق و ترسو هستند وقتى كه در ميان رفقاى خودشان هستند رجز مى خوانند ولى در جمع به كلى شكل
ديگرى به خود مى گيرند . وقتى كه آمد خدمت پيغمبر
قسمهاى غلاظ و شدادى خورد كه اصلا من اين حرفها را
نگفته ام و اينها را به من دروغ بسته اند . اين اولين ذلتش بود . بعد هم پسرش آمد خدمت پيغمبر اكرم صلى
الله عليه و آله و عرض كرد :يا رسول الله همه مى دانند كه در ميان انصار
جوانى نسبت به پدر و مادرش
خوشرفتارتر از من نيست . من پدرم را به عنوان يك پدر دوست دارم ولى پدر من منافق است . اگر حق پدرم كشته
شدن است فرمان بده تا خودم او را بكشم . فرمود :
نه . با اينكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله او را
نهى كرد
آمد كنار دروازه مدينه ايستاد . هر كس مىآمد مى ديد كه او دارد قدم مى زند و شمشيرش هم دستش
است . پدرش از دور پيدا شد . جلوى او را گرفت و گفت حق ورود به مدينه را ندارى . تا پيغمبر اجازه ندهد من
نمى گذارم وارد مدينه شوى . اين آدمى كه اينچنين لاف مى زد كه اگر به مدينه برگردم پيغمبر را از مدينه
بيرون مى كنم
كارش به جايى رسيد كه روز بعد (بيش از يك روز هم تا رسيدن به مدينه فاصله نشد) نزديكترين
افراد به او يعنى پسرش به او گفت من بدون اجازه پيامبر نمى گذارم وارد مدينه بشوى .( " يا ايها الذين امنوا لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكرالله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون
" ).