ولایت نسخه متنی

اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه , مخالفا
على هواه مطيعا لامر مولاه ( 1 ) اينطورى ولى را مشخص مى كنند اين هم از طرف خداست , منتهى آن اولى را با اسم معين كرده اند و اين را خصوصياتش را گفته اند , شما خودت حساب كرده اى , اندازه كردى , قواره گرفتى , الگو را گذاشته اى حضرت آيت الله العظمى آقاى بروجردى در آمد وقتى كه انسان بناى كارش را بر اين گذاشت كه قوانين اسلامى و مقررات الهى را در جامعه بصورتى كه ولايت حكم مى كند , زنده و احياء بكند آنوقت مى گردد و راهش را پيدا مى كند , روشها و شيوه هايش را پيدا مى كند كه ما فعلا در شيوه ها و روشها بحثى نداريم .

جامعه اى كه داراى ولايت شد مانند مرده اى است كه داراى جان شده است شما مرده اى را در نظر بگيريد كه بيجان افتاده است او مغز دارد ولى كار نمى كند , چشم دارد ولى نمى بيند , دهان دارد ولى غذا را هضم و بلع نمى كند , معده و كبد و جهاز هاضمه دارد اما غذا را جذب نمى كند , رگ دارد كه در آن خون هست ولى خون جريان ندارد , دست دارد اما يك مورچه ريز را هم نميتواند از خودش دفع كند , پا دارد اما نميتواند از آفتاب به سايه برود چرا اينطور است ؟ چون جان ندارد اما وقتى كه جان دميده شد , مغز كار مى كند , اعصاب كار ميكند , دست مى گيرد , دهان مى خورد , معده هضم مى كند , دستگاه گوارش جذب مى كند خون مى چرخد و مى گردد ونيرو را به همه بدن مى رساند , بدن را گرم مى كند , او را در تلاش مى اندازد , راه را مى رود , دشمن را مى كوبد , دوستها را جذب مى كند , خود را هر چه بيشتر كاملتر و آبادتر مى كند , اين مثل را شما در مقام فهميدن اهميت ولايت در يك جامعه , مقابل چشم هايتان بگذاريد . پيكر مرده را برداريد و جايش جامعه انسانى بگذاريد , بجاى جان و روح هم ولايت را بگذاريد , جامعه اى كه ولايت ندارد , استعدادها در اين جامعه هست , اما خنثى ميشود , بهدر مى رود ,

1 - وسائل الشيعه , ج 18 - ص 95 - هر كس از عالمان دين كه بر نفس و اميال نفسانى خود مسلط باشد , و دين خدا را پاس دارد , و پا روى هوى و هوس خويش مى گذارد , و مطيع احكام خدا باشد .