شکوه محراب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه محراب - نسخه متنی

لطیف راشدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آب شود!).

(25)
نماز جماعت بوى بهشت مى آورد


عده اى از ملائكه
خدمت رسول خدا ـ صلى اللّه عليه وآله ـ آمده و عرض كردند; خداوند جبار سلام رسانده و
فرمود: به امتّت بگو هر كس بميرد و نماز جماعت نخوانده باشد
بوى بهشت را درك نمى كند
اگر چه اعمالش
از اعمال اهل زمين بيشتر باشد.

اى محمد! ترك كننده نماز جماعت نزد من و ملائكه
لعنت شده هستند.

اى محمد! دعاى تارك نماز جماعت مستجاب نمى شود(1).

(26)
نماز پيش از شهادت


پيامبر گرامى اسلام ـ صلى اللّه عليه وآله ـ چند نفر از مسلمانان را جهت تعليم احكام اسلام و قرآن به
طرف يكى از قبايل عرب فرستاد
ولى اين عده با خيانت قبايل هم پيمان پيامبر
دستگير و تحويل مشركين مكه
شدند. مشركين نيز تصميم به كشتن آنان گرفتند. از جمله آنها شخصى به نام (خُبَيب بن عدى) بود.

چون خواستند او را بكشند گفت:

(اگر ممكن است مرا رها كنيد تا دو ركعت نماز بگذارم).

آنان گفتند: (مانعى ندارد).

او دو ركعت نماز تمام و كامل گذارد و سپس گفت:

(به خدا سوگند اگر به خاطر آن نبود كه گمان كنيد از ترس مرگ نماز را طول مى دهم
بيشتر نماز مى خواندم).

(لذا گفتند; خُبَيب نخستين كسى بود كه دو ركعت نماز را در هنگام كشته شدن سنّت نهاد).

خُبيب را بالاى چوبى برافراشتند و چون او را محكم به چوبه دار بستند گفت:

(خدايا! ما پيام پيامبرت را رسانديم اكنون در اين بامداد او را از وضع ما با خبر ساز!).

سپس گفت:

(خدايا! به حساب يكايك اينان برَس و ايشان را دسته دسته بُكُش و احدى را از اينان باقى مگذار).

در حالى كه سخت او را بسته بودند
به او گفتند:

(از اسلام بر گرد تا تو را رها كنيم).

گفت: (لا اله الاّ اللّه; به خدا قسم دوست ندارم كه از اسلام بر گردم و تمام آنچه روى زمين است از آن من
باشد).

گفتند: (دوست دارى كه محمد به جاى تو باشد و تو در خانه خود نشسته باشى؟)!
گفت: (به خدا سوگند! دوست ندارم خارى به تن محمد فرو رود و من در خانه ام آسوده باشم).

گفتند: (به لات و عزّى قسم كه اگر بر نگردى كشته مى شوى).

گفت: (كشته شدنم در راه خدا ناچيز است).

روى او را از قبله برگرداندند
او گفت:

(چرا روى مرا از قبله مى گردانيد؟ خدايا! من كه جز روى دشن نمى بينم. خدايا! اينجا كسى نيست كه سلام مرا

/ 29